گزارشگر:کمالالدین حامد/ دوشنبه 8 جوزا 1396 ۷ جوزا ۱۳۹۶
تمامیتخواهیِ فکری، بزرگترین آسیب را به اسلام زده است و این آسیب در حوزههای معرفتشناسی، هستیشناسی (جهانبینی) و فلسفۀ تاریخ میراث دینی ما عمیقتر است در مقایسه با حوزههای دیگر. این مصیبت فضای را حاکم کرده است که ما نمیتوانیم از طریق معرفتشناسی، ابزار شناخت اهداف و انگیزههای احکام دینی خود را مورد بازبینی قرار دهیم تا از این طریق، تقابل جریان واقعی جامعۀ خود را با برخی احکام دینی خود کم کنیم.
معرفتشناسی روایات ما مبتنی بر نقل یک متن است تا اینکه مبتنی بر نفس متن و نقل آن. از طرف دیگر، ارزیابی راویان به لحاظ اخلاق شخصیشان مدنظر بوده است و گاهی هم گروه فکریشان. موارد زیادی دیده شده است که برخی افراد به لحاظ اینکه شخصاً یک انسان با اخلاق بوده است، شایستهگی اعتماد برخویش را به دست آورده است و یا اینکه مربوط به یکی از گروههای کلامی یا فقهی مخالف بوده است، اعتماد برخویش را از دست داده است. در حالی که جامعهشناسی روایت نشان میدهد که آثار شرایط اجتماعی و گفتمان حاکم علمی بر نظریه و روایت افراد به مراتب بالاتر است نسبت به اخلاق و گروههای که او بدان منسوب میباشد.
بابهای در روایات ما که به فضیلت یک شهر و یا یک قوم اختصاص یافتهاند، از قبیل اثرگذاری شرایط اجتماعی حاکم بر ذهنیت راوی است و این ذهنیت به لحاظ اجتماعی شکل میگیرد که در این صورت اخلاق شخصی راوی نمیتواند مانع این یک جانبهگرایی گردد. همانطوری که امروز ذهنیت اجتماعی قومی و زبانی ما سبب میشود که معرفت ما از تاریخ و ارزشهای اجتماعی متفاوت با دیگران باشد، این ذهنیت موجب شد که از روایات به عنوان ابزار ارزشدهی به واقعیتهای اجتماعی استفاده گردد. روایاتی در فضیلت زبان عربی یا زبان دیگر، شهرهای خاص یک کشور، قوم خاص (مانند الائمه من قریش)، گروه خاص مانند الرد علی الجهمیه طیفهای سیاسی خاص مانند نام بردن از قبایل که مرتد شدهاند در برخی روایات، همهوهمه نشانگر تأثیرگزاری شرایط اجتماعی بر کار راویان و نقل کنندهگان میباشد.
این نوع نقل قولها را نمیتوان علیالظاهر کذب قلمداد کرد، زیرا صاحب آن به لحاظ اخلاق شخصی متعهد به راستگویی است، ولی درست یا راست هم نمیتواند باشد، برای اینکه تحت تأثیر شرایط اجتماعی و بر وفق نظام سیاسی و فرهنگی حاکم تلقی، قبول و نقل گردیده است. به همین ملحوظ، تمام این روایات در زمرۀ روایات آحاد قرار میگیرد، نه احادیث یا روایات متواتر. اگر این روایات مشهور هم شدهاند، شهرتشان مرهون غلبۀ فضایی است که در آن عصر حاکم بوده است. اینگونه روایات معمولاً مرتبط با قضایای اخلاق فردی است، یا اطلاعات تاریخی بیضرر و یا دعاها و اذکار معمول روزانه و کمتر به مسایل و موضوعات که در قرآن غلبه دارد، مانند مبارزه با استبداد، حمایت از آزادی تعقل و تفکر، عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی (أهل المدینه که اصطلاح قرآن است، ولی بعداً روی واژۀ رعیت تأکید زیاد شد با وجود که در قرآن نبود، چون با فضای استبدادی حاکم انطباق داشت) و تأکید بر فلسفۀ حیات و اصول علمی، پرداخته است.
روایت به صورت حتم یکی از ابزارهای معرفتی ما در کنار محسوسات (امور تجربی و علمی) و عقل است. در امتداد زمان، علوم تجربی به صورت خودکار و یا به گونۀ شگفتآوری رشد میکند و رشد کرده است که به اثر آن، دادههای علمی نیز از اتقان بیشتری برخوردار است و امروز دادههای پزشکی و فزیکی را هیچ کسی نمیتواند نقض کند و انکار آن افسانه و بیخبری پنداشته میشود. چارچوب معرفت عقلی نیز تغییری زیادی به خود دیده است. در اوایل، اسلام از تعقل استقرایی سادۀ در شناخت قضایا استفاده میشد که نشان گردرک ابتدایی و سادۀ همان زمان بود و بعداً در عصر عباسی با ترجمۀ منطق جدلی یونان، تعقل جدلی جای تعقل استقرایی را گرفت که کار و اثبات قضایا را از طریق عقل سخت کرد، اما این فضا در غرب باقی نماند و آنها دوباره منطق استقرایی را جایگزین منطق جدلی یونانی کردند که امروز فکر اسلامی نیز از متأثر از همینگونه منطق دانسته میشود.
ادامه دارد…
Comments are closed.