بهشت گمشدهیی را که گفتهاند اینجاست میان گسترهیی سبز و دلپسند اینجاست به قلههای مهآلود چشم دوختهام که ابر با نخ گلدوزی و پرند اینجاست کدام کوه دماوند یا مگر سبلان؟ شکوه زاگرس و وسعت سهند اینجاست درنگ میکنم و پای چشمه میپرسم کدام رود ارس یا...
ادامه مطلب...وقتی قرار نیست که باشد این روزگار با دلِ من سازگار نیست این روزگارِ بیهمهچی روزگار نیست از من نپرس علت تنهایی مرا راز دل کسی به کسی آشکار نیست در سرزمین مادریات هم غریبهای وقتی که بخت با دل تنگِ تو یار نیست میآید آن زمان...
ادامه مطلب...باز آيينه خورشيد از آن اوج بلند... باز آيينة خورشيد از آن اوج بلند راست بر سنگ غروب آمد و آهسته شكست شب رسيد از ره و آن آينة خرد شده شد پراكنده و در دامن افلاك نشست تشنهام امشب، اگر باز خيال لب تو خواب...
ادامه مطلب...دو شعر از رضا اسماعیلی یک جرعه غزل، سهم من از هر دو جهان بس از هر دو جهان، عشق مرا نامونشان بس یک قطعه ترنّم ز لب باد مسافر یک چشمه تبسّم ز لب آب روان بس همسایهگی باغ گلی شاعر و شیدا همصحبتی باغچهیی...
ادامه مطلب...از دل چقدر لالۀ تر دربیاورم یا کاسه کاسه خونِ جگر دربیاورم چون شانه دست در سر زلف تو میزنم کز راز و رمزِ موی تو سر در بیاورم من خواب دیدهام که تو از راه میرسی چیزی نمانده است که پر در بیاورم من چارده...
ادامه مطلب...