در جامعۀ افغانستان که از محرومیتهای آزادی بیان، به تازهگی رستهاند، سینما و ابعاد فرهنگی و هنری یا حتا بُعد صنعتی سینما که از برجستهترین راههای حمایت سینما است؛ به میزان دیگر مکتبهای فرهنگی صنعتی، در اینجا تازه مینماید. حال...
ادامه مطلب...بخش نخست/ پرسید ز من دوش رفیقى؛ «ز کجایى؟» گفتم: «بشرم، لیک ملل مى نشناسم» گفتا که «تو از قلۀ بلخابى» و گفتم: «با قلۀ توحید، قلل مى نشناسم»[1] سخن از «شهید بلخى شاعر» است؛ کسى که با همۀ دلبستگىاش به این هنر، کمتر با...
ادامه مطلب...میخاییل لرمانتف (۱۸۱۴ ـ ۱۸۴۱) با وجود عمر کوتاهش توانست آثار ارزندهیی از خود بر جای بگذارد. قهرمان آثارش اغلب مردمی تنهایند و حس تنهایی تقریباً بر کلیۀ آثارش سایه افکنده است. لرمانتف در اشعارش (تنهایی، قفقاز، بگذار کسی را...
ادامه مطلب...بخش دوم و پایانی/ پیلگریم که در بعد زمان چندپاره شده، با عبارت «یک ساسِ به دامافتاده در کهربا» توصیف میشود؛ استعارهیی درخور بحران وجودیاش. وی کاملاً اسیر لحظات گسستۀ بیشمار در پارههای زمان است. به گفتۀ ترالفامادورها، این زمانمندی به...
ادامه مطلب...بخش نخست/ سلاخخانه، رمانیست سرشار از اضطرابی زمانمند و تاریخی که به ناپایداری وجودی، گناه و پارانویایی اشاره میکند که کورت ونهگات و نیز خودآگاهی امریکایِ پس از جنگ را آزار میدهد. وحشت سلاخخانه، وحشتِ بلاتکلیفیِ بشر است در میان امواج...
ادامه مطلب...