نوروز؛ روزِ پیروزیِ یکتاپرستی بر شرک

گزارشگر:پرتو نادری - ۲۸ حوت ۱۳۹۱

نوروز در کلیت، سیمایی دارد دوگونه: نخست سیمای اسطوره‌یی، و دوم سیمای تاریخی آن. این امر نشان می‌دهد که نوروز این مسافر سبزقبا، هزاران سال است که از سرزمین‌های پرابهامِ اسطوره به سوی تاریخ گام برداشته و رسیده است به روزگاران ما. من باور دارم که تا تاریخ است و زنده‌گی و رستاخیز طبیعت، این مسافر هم‌چنان راه خواهد زد. ظاهراً او در سرزمین‌های اسطوره، آسوده‌تر گام برداشته است، زیرا در سرزمین‌های پرهیاهو و خون‌آلود تاریخ، هر از گاهی در کوچه‌های تنگ تعصب، او را سنگ‌باران کرده‌اند. چنان هم‌اکنون شماری سنگ در فلاخن تعصب گذاشته و او را در زادگاهش سنگ‌باران می‌کنند. با این حال، این رهرو سبزقبای نقره‌یین‌گیسو، هوای ایستادن ندارد؛ بلکه او هم‌چنان به سفرِ جاودانه‌اش ادامه می‌دهد.
در پیوند به چهرۀ اسطوره‌یی نوروز، سخنان فراوانی رفته است و اما بیشتر روایت‌ها چنین است که جشن نوروز از دوران جمشید یا یمای پادشاه، یکی از شاهان پیشدادی بلخ، به یادگار مانده است. فردوسی در شاهنامه چنین گفته است:
به فرِ کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندرنشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمان‌روا
جهان انجمن شد بر تخت او
فرومانده از فرۀ بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
چنین روز فرخ از روزگار
بمانده از آن خسروان یادگار
گویند جمشید تختی ساخته بود جواهرنشان و بر آن نشسته و به سیر جهان می‌پرداخت تا این‌که به آذربایجان رسید و فرمود تا آن تخت را رو به خورشید، در جایگاه بلندی بگذارند. جمشید بر تخت نشست و آن تاج جواهر نشان بر سر کرد. بامدادان که روشنایی خورشید بر تاج و تختِ او تابید، روشنایی فزونی گرفت و مردمان شادمانی کردند و گفتند که این روز نو است و آن روز را جشن گرفتند. غیر از این نیز روایت است که چون جمشید از جنگ با دیوان پیروزمند برگشت، آن پیروزی را جشن گرفت، و آن روز را نوروز نام نهادند. هم‌چنان روایت است که جمشید بر تخت نشست و خاصان را فراخواند و گفت: ای مردم خداوند شما را آفریده است و باید تن‌ها به آب‌های پاکیزه بشوید و غسل کنید، لباس‌های پاک بپوشید و برای خداوند سجدۀ شکر برجای آرید و هر سال این روز را به همین دستور جشن گیرید. در روایت دیگری آمده است که جمشید دین شرک‌آمیز صابئیه را که در زمان تهمورس رونق تمام داشت، برانداخت و دین یزدان که همان یکتاپرستی ‌است به میان آورد و جشن یکتاپرستی برپا داشت که برابر با نوروز بود و آن روز را نوروز خواندند.
نوروز همان روز نخستینِ فروردین ماه است که خورشید به برج حمل می‌رسد وآن آغاز بهار است و چنین است که بیهقی نوروز را پیشانی سال نو خوانده است. از این‌همه روایت در پیوند به نورز می‌توان به دو نتیجۀ زیرین دست یافت: نخست این‌که نوروز جشنی است بازمانده ازجمشید و جمشید یکی از شاهان پیشدادی بلخ است و بناً می‌توان گفت که بلخ زادگاه جشن نوروز است و این جشن تاهنوز در ولایت بلخ به گونۀ بزرگ‌ترین جشن مردم افغانستان تجلیل می‌شود که مردم از تمام ولایات کشور در این روز به شهر بلخ می‌آیند و بدین گونه این جشن به بزرگ‌ترین گرهگاه و پیوند در میان مردمان افغانستان بدل شده است. غیر از این، در گذشته که این‌همه پنجه‌ها با ماشه آشنا نبود، شماری هم از کشورهای منطقه نیز به جشن نوروز به شهر مزار شریف می‌آمدند. در گذشته‌‌ها جشن نوروز در شهر مزار شریف تا چهل روز زیر نام «جشن گل سرخ» ادامه می‌یافت؛ اما نام جشن نوروز به نام جشن گل سرخ می‌تواند تأمل‌برانگیز باشد. در دوران شوروی سابق برگزاری این جشن در کشورهای آسیای میانه و ماورای قفقاز ممنوع بود و اما مردم به گونۀ غیر رسمی آن را تجلیل می‌کردند، چنان‌که در تاجیکستان زیر نام «جشن لاله» جشن نوروز را برپا می‌داشتند. هدف شوروی این بود که می‌خواست مردمان آسیای میانه و دیگر جمهوری‌های آسیایی را از ریشه‌های تارخی و فرهنگی‌شان جدا سازد و نوعی از خودبیگانه‌گی فرهنگی را در این کشور‌ها گسترش دهد. اما نمی‌دانم که در افغانستان چه کسی جشن نوروز را به جشن گل سرخ نام‌گذاری کرده است؟ آیا این‌جا هم نوعی جعل‌سازی تاریخ و فرهنگ وجود داشته است؟ به هر صورت، هرچند جشن گل سرخ نام زیبایی ‌است، اما نباید آن را جایگزین جشن نوروز ساخت. چنین است که من خود بارها شنیده‌ام که کسانی با تمام خیره‌سری گفته‌اند که: جشن نوروز، جشن ایرانی‌هاست که هدف‌شان همین ایران امروز است. این دیگر همان بخشیدن تاریخ و فرهنگِ این سرزمین به دیگران است. خواه چنین گفته‌هایی از سر ناآگاهی باشد و یا هم برخاسته از نوعی خیره‌سری، در هر دو صورت آب در آسیای شُوِنیسم ایران می‌ریزد. با بخشیدن جشن نوروز به ایرانی‌ها، در حقیقت یکی از باشکوه‌ترین دورۀ اسطورۀ سرزمین ما، یعنی سلسلۀ پیشدادیان بلخ با آن همۀ اسطوره‌هایی که دارد، به ایرانِ امروزی تعلق می‌گیرد. جشن نوروز به یک حوزۀ بزرگ مدنی تعلق دارد که ایران امروز بخش کوچکِ این حوزه است، نه تمامیت آن.
نتیجۀ دیگر این‌که جشن نوروز نه تنها با دین تقابلی ندارد، بلکه خود برخاسته از باورداشت‌های یکتاپرستی است. جمشید پس از آن‌که دین یکتاپرستی را به میان آورد، آن روز را نوروز ‌خواند و به برگزاری جشن نوروز ‌پرداخت. به زبان دیگر، نوروز همان روز پیروزی یکتاپرستی بر شرک است. جمشید از مردمان می‌خواهد که به خدای یگانه ایمان داشته باشند و بر درگاه او سجدۀ شکر به جای آرند! از همان گذشته‌های دور تا امروز، نگرش مردم ما به نوروز با گونه‌یی نگرش یکتاپرستی پیوند داشته است. باورداشت‌ها در این پیوند، همیشه باورداشت‌های پاکیزه‌یی بوده‌اند. در این‌جا به چند مورد اشاره می‌شود:
ـ می‌گویند نوروز روز دادگستریِ جمشید است که نه تنها مردمان را به یکتاپرستی فراخواند، بلکه با گروه‌های گوناگون مردم دیدار کرد، با آن‌ها نان خورد، زندانیان را آزاد ساخت، مجرمان را بخشید و به سخنان و خواسته‌های مردم گوش فرا داد.
ـ می‌گویند که خداوند در این روز حضرت آدم (ع) را آفرید.
ـ می‌گویند که خداوند در این روز جهان را آفریده و آن‌گونه که در لغت‌نامۀ دهخدا آمده است، آن هفت کوکب در اوج تدویر بودند و اوجات همه در برج حمل و در این روز اجازۀ سیر و دور یافتند.
ـ باورهایی چنین است که در این روز توفان نوح پایان یافت و کشتی حضرت نوح (ع) به کوه نشست.
ـ می‌گویند که حضرت جبرییل (ع) در همین روز بر حضرت محمد (ص) در غار حرا نازل شد و نخستین پیام خداوند را به پیمبر رساند: «بخوان به نام آن‌که آفرید ترا از خون بسته».
ـ باورها چنین است که حضرت ابراهیم در همین روز، آن‌همه بت‌ را شکستاند و دین یکتاپرستی را به میان آورد.
ـ آمده است که حضرت علی کرم‌الله وجهه در نوروز به حیث چهارمین خلیفۀ اسلام برگزیده شد.
با این‌همه، نمی‌دانم چرا امروزه شماری برخاسته‌اند و نوروز را جشنی کفرآمیز می‌خوانند. در حالی که در جشن نورز هیچ‌گونه رسم دینی وجود ندارد. گاهی تمام برهان قاطعِ آنان چنین است که این جشن از دوره‌های پیش از اسلام به‌جا مانده است. خوب تاریخ این حوزه که با دین اسلام آغاز نشده شده است. وقتی ما از مدنیت‌های چندین‌هزارساله سخن می‌گوییم، این خود به مفهوم تأیید این امر است که تاریخ ما برمی‌گردد به آن روزگاران دور. باید به نوروزستیزان گفت که آن مفهومی که هزاران سال در دنیای پرابهام و غبارآلودِ اسطوره‌ها راه زده و رسیده است به سپیده‌دم تاریخ، بدون شک با این سنگ پرتاب کردن‌ها از حرکت باز نمی‌ایستد. طالبان جشن نوروز را حرام خوانده بودند. آن‌ها در نوروز، در جایگاه‌های برگزاری این جشن گشت می‌زدند و مردمان را به شلاق می‌بستند. آن‌ها به این امر نیز بسنده نکردند و تقویم جلالی یا خورشیدی را باطل ساختند و تقویم قمری را جایگزین آن ساختند که خود نیز سبب مشکلاتی در میان مردم شده بود.
در افغانستان در حالی با نوروز باستان چنین ستیزه‌هایی جریان دارد که هم‌اکنون نوروز به یک جشن جهانی بدل شده است. چنان‌که بنا بر پیشنهاد آذربایجان، سازمان ملل متحد به سال۲۰۱۰، نوروز را به حیث یک جشن جهانی به رسمیت شناخت. پس از آن سازمان علمی ـ فرهنگی و آموزشی یونسکو وابسته به سازمان ملل متحد، جشن نوروز را در همین سال به نام میراث فرهنگیِ غیرملموس در فهرست آثار باستانی جهان به ثبت رساند. گفته می‌شود که هم‌اکنون دست کم سه‌صدمیلیون تن در سراسر جهان، نوروز را جشن می‌گیرند.
سخن آخر این‌که: تاریخ مزرعه‌یی‌ است که هیچ دانۀ سالمی در آن نابود نمی‌شود و باید به آنانی که در پی تخریب ارزش‌های فرهنگی و تاریخیِ این سرزمین‌اند، هشدار داد که تخریبِ جشن نورز به حیث یک میراث فرهنگی جهانی، برای افغانستان بسیار بسیار فاجعه‌انگیز تمام می‌شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.