احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۶ سنبله ۱۳۹۱
تهیه و تنظیم: انسیه قمصری و ربابه ریاضینسب
بخش دوم
از آنجا که میدانیم در پشت هر تصمیمی، ماجرای جالبی نهفته است؛ دربارۀ گذشته آدمها کنجکاوی به خرج میدهیم. شاید آن شخص درگیری خاصی داشته است ( و مجبور به ترک آن شهر شده است) یا ماجرایی عشقی داشته (وقتی در فرانسه دانشجو بودهاند، بالای برج ایفل یکدیگر را پیدا کردهاند.) یا اختلاس مالی در کا ربوده است(و آن سیاستمدار از بیتالمال سوءاستفاده کرده و خانه خریده است ) وضعیت فعلی نتیجۀ تصمیمات و حوادث گذشته است. و انتخابهای گذشته زندهگی تعیین کنندۀ انتخابهای آینده است.
نویسنده، شخصیتها را در ذهن خودمی سازد و تجربیات و طرز برخوردهای خاصی را به آنها نسبت میدهد. پیشداستان به نویسنده کمک میکند تا بفهمد که خلق شخصیت وجود این طرز برخوردها و تجربیات را ایجاب میکند.
خصوصیات فیزیکی: سنوسال، جنسیت، رفتار، قیافه، نقایص جسمی، وراثت.
جامعهشناسی: طبقه، شغل، تحصیلات، زندهگی خانوادهگی، مذهب، موضوع سیاسی، کارهای ذوقی، سرگرمیها.
روانشناسی: معیارهای اخلاقی و زندهگی زناشویی، آمال و آرزوها، رنجها، خلقوخو، طرز برخورد نسبت به زندهگی، عقدهها، تواناییها، استعدادها و ضریب هوشی فردیت (برونگرا، درونگرا).
همیشه لازم نیست اطلاعات پیشداستان در متن بیاید. نویسنده باید از اطلاعات پیشداستانی آگاه باشد تا شخصیت را بهتر بشناسد؛ اما لازم نیست که در خط داستانی مطرح شوند، پیش داستان کمکمان میکند بفهمیم که چرا شخصیتها همان کاری را میکنند که میکنند؛ گاهی اطلاعاتی از گذشته به ما میدهد که ما را در شناخت روحیۀ فعلی شخصیت یاری میدهد.
گاهی طوری از پیشداستان حرف میزنیم که انگار واقعاً وجود داشته است. اما نه، ساختهگی است، ناشی از تخیل ماست. ما در مقام نویسنده چیزهایی را روی کاغذ میآوریم و آنها را دستکاری میکنیم. مثل برداشتن یک تکه گل و درست کردن آن. این ما هستیم که آن را میسازیم. آدم تا وقتی به آن نیاز پیدا نکرده، دراماتیک نیست؛ در جای خاصی مهم میشود، اما قبل از آن نه.
حال از خود بپرسید: آیا پیشداستان را لایه به لایه باز میکنم یا حقایق و تاریخچهیی را که احتمالاً ربطی به داستان ندارد، بار شخصیت میکنم؟ آیا فقط اطلاعات ضروری و مربوط را میگویم؟ این اطلاعات را در طول داستان پخش میکنم یا نه به یکی دو گفتوگوی بلند رضایت میدهم؟ اطلاعات پیشداستان را بسیار کوتاه و موجز بیان میکنم؟ سعی میکنم اطلاعات را عبارتبندی کنم، طوری که یک جمله بتواند چیزهای زیادی را به حسب انگیزه، طرز برخورد، عواطف و تصمیمها بیان کند؟
پیداکردن پیشداستان روندی اکتشافی است. نویسنده باید مدام به عقب و جلو برود و دربارۀ گذشته سوال کند تا زمان حال را بهتر بشناسد. این روند در حین نوشتن داستان ادامه مییابد. پیشداستان مدام باعث عمیق و غنیترشدنِ شخصیت و همچنین گسترش او میشود .پیشداستان کلید خلق شخصیتهای باورپذیر است. درست همانطور که بخشی از شخصیتپردازی به خلق ظاهر بیرونی و رفتار شخصیت مربوط میشود.
شناخت اعمال درونی شخصیت، روانشناسی را نیز دربر میگیرد. نویسنده باید بداند چه چیز باعث تیک عصبی میشود. بفهمد چرا مردم فلان کار را میکنندو بهمان چیز را میخواهند.
باری مورو میگوید: «نیمی از نوشتن، روانشناسی است. محور یا مجموعهرفتار ثابتی وجود دارد. مردم به تصادف عملی را انجام نمیدهند.»
نویسنده برای هماهنگی رفتار شخصیت با رفتار آدمی، باید بداند که مردم در اکثر موقعیتها چه عملی انجام میدهند. مردم بدون دلیل کاری نمیکنند؛ هر کاری انگیزه و قصدی دارد. شخصیت به شیوۀ کلینیکی خلق نمیشود، بلکه به کمک تخیل وجود مییابد. اکثر روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند که مرز بین فرد عادی و غیرعادی، مرز مشخصی نیست. درک اینکه همۀ آدمها امیال خاصی دارند ولی واکنش یکسانی نسبت به زندهگی ندارند، کلید خلق شخصیتهای چند بعدی با حیات بیرونیِ غنی و حیات درونیِ قوی به شمار میرود.
کشمکش از تضاد شخصیتها ناشی میشود و از آرزوهای مختلف، انگیزهها و سوابق گوناگون، خواستهها و اهداف، طرز برخوردها و ارزشهای مغایری که با یکدیگر متضاد اند، برمیآید. گاه کشمکش روانشناختی است. ویژهگیهایی که بیش از هر چیز شخصیت را از کوره بهدر میبرند، ویژهگیهایی هستند که در وجه «سرکوب شده» یا حتا «سایه»ی شخصیت ریشه دارند. دو ویژهگی متضاد نه تنها آنها را به یکدیگر جذب میکند، بلکه از هم دفع میکند. گاهی فقدان رُکگویی کشمکش به وجود میآورد. سوءتفاهم منجر به کشمکش میشود.
شما میتوانید با استفاده از این عناصر: جذابیت، کشمکش، تضاد و تحول، هر نوع رابطۀ شخصیت از جمله عشق، رفاقت و همکاری را خلق کنید. دو شخصیت معمولاً یک رابطه تشکیل میدهند. گاهی سه شخصیت رابطۀ مثلثی دارند. این نوع رابطه پویا و گاهی ترسناک است و معمولاً خوب از آب برنمیآید. این نوع رابطه نیز از بسیاری از مفاهیم مذکور و عناصر دیگر پیروی میکند. جذابیت مرگبار و پخش اخبار دربارۀ سه نفر است. مثلث کارامد وقتی به وجود میآید که هر سه شخصیت اشتیاق و قصد داشته باشند. اگر یکی از شخصیتها پا پس بکشد و اقدام به کنش یا واکنش نکند، مثلث آسیب میبیند. پویایی این مثلث مدیون وجود سه نفراست، نه دو نفر. این سه نفر پیچ و واپیچهای داستان را به وجود میآورند.
هر کشمکش، تزلزل، نقطهضعف، تصمیمگیری غلط و هیجان بحرانی شخصیت را برملا میکند. هیچ شخصیتی کامل و بیعیب نیست. همه تحت تاثیر روحیۀ شخصی و مسایل حل ناشدۀ زندهگی به پیش رانده میشوند. اگر چیزی از شخصیتهای دیگر مخفی بماند، مثلث قویتر میشود. ممکن است انگیزه مخفی بماند. گاهی یک خصوصیت روانی شخصیت مخفی میماند. این خصوصیت داستان و شخصیت را پیش میراند، اما برای خود شخصیت هم ناشناخته است.
شخصیتهای فرعی، داستان را رنگآمیزی میکنند. نویسنده هم مثل نقاش که برای تکمیل تابلو مدام جزییاتی را اضافه میکند، شخصیتهای فرعی را به داستان میافزاید تا داستانْ عمق، رنگ و بافت دقیقتری بیابد. بسیاری از اصولی که در مورد شخصیتهای اصلی به کار میرود، در مورد شخصیتهای فرعی نیز اعمال میشود. شخصیتهای فرعی باید خلقوخوی ثابت داشته باشند و به عبارتی باید اصول ارزشی و عواطفی خاص و در اغلب موارد، به خصلت متناقضنما مجهز باشند.
روند خلق شخصیتهای فرعی:
ـ تعیین کارکرد شخصیت فرعی
ـ خلق شخصیت فرعی که با شخصیتهای دیگر تضاد داشته باشد تا این نقش او کامل شود.
ـ وزین کردن شخصیت با افزودن جزییات.
هدف برقراری تعادل بین شخصیتهای فرعی است، نه پریشان ساختن داستان با پرشخصیت کردن آن. شخصیت فرعی وظایف مختلفی را میتواند به عهده بگیرد: مشخص کردن کارکرد قهرمان القای درونمایۀ داستان و کمک به پیش بردن داستان.
اگر شخصیتها با نقش یا کارشان (مثلاً مادر، مدیرشرکت، صندوقدار رستورانت) تعریف شوند، باید شخصیتهایی پیرامون آنها باشند که این نقش را مشخص کنند. مادر نیاز به فرزند دارد تا نشان دهد مادراست. روسای شرکت احتیاج به معاون، منشی، راننده و محافظ دارند.
شخصیتهای فرعی به القای درونمایۀ داستان کمک میکنند.
اکثر نویسندهگان حرف مهم یا با ارزشی دارند که میخواهند آن را از طریق داستان و شخصیتها بیان کنند. شخصیتهای فرعی فرصتی فراهم میکنند تا درونمایۀ داستان بیان شود، بیآنکه داستان پرحرف یا خام از آب درآید.
برای این منظور، نویسنده نخست باید دربارۀ درونمایه به خوبی فکر کند. این درونمایه ممکن است هویت، زندهگی ساده، وحدت شخصیت، عشق و محبت، اشتهار، ظلم یا فکرهای دیگری از این قبیل باشد. با مشخص شدن درونمایه همۀ شخصیتها میتوانند به بیان و ارایۀ آن بپردازند.
تضاد شخصیتها نقطهعطفهای قوی را در اختیار شما میگذارد.
این امر مهم در مورد تضاد شخصیتهای فرعی با قهرمان و هم تضاد شخصیتهای فرعی با یکدیگر صادق است. تضاد شخصیتها میتواند تضادی فیزیکی مانند سفیدوسیاه، تنومندولاغر، فرزوکند، باشد و میتواند تضاد در طرز برخورد، مثلاً بدبین و خوشبین، صادق و ناصادق، کینهیی و هرچه پیش آید خو ش آید، خونگرم و خونسرد باشد.
تضاد اصول ارزشی
تضاد در سبک و سیاق زندهگی (نوع لباسی که میپوشند، نوع موتری که سوار میشوند، نوع خانهیی که در آن زندهگی میکنند، نوع مُبلمانی که در خانه یا دفتر کار دارند.)
گاهی یک خصوصیت شخصیت پرداخت یا برجسته میشود و وجه مشخصۀ او به شمار میرود. این امربه ویژه در مورد کمدی مصداق دارد.
گاهی شخصیت فرعی از طریق تضاد یا خصلتی متناقضنما مشخص میشود. به این طریق میتوان حس به یادماندنی خاصی را که بعد دیگری به شخصیت میدهد، به او اضافه کرد. بنا به گواهی تاریخ ادبیات، نویسندهگان به شخصیتهای نمونه متکی بودهاند. شخصیتهای نمونه چون ادیب خردهگیر، طفیلی، پدر احمق، زن غرغرو، بردۀ متقلب، پیشخدمت طرار، دلقک حقهباز و سادهلوح.
در موارد مذکور مشخصۀ شخصیت ــــ حماقت خردهگیری و… ـ هیچگاه به ما نمیگوید «تمام پدرها احمق اند» یا «تمام ادیبان خردهگیر اند» بلکه میگوید در خیل عظیم پدران یا ادیبان، عدۀ خاصی احمق یا خردهگیر اند. در حالی که شخصیت، نمونۀ عنصر مهمی در بسیاری از داستانها به شمار میرود. شخصیت قالبی یا کلیشهیی، داستان را محدود میکند. هرچند با شناخت کارکرد شخصیت و افزودن رنگ و بافت به وی، خلق شخصیتی کاملاً واقعی امکانپذیر است، اما شاید لازم باشد که بر اساس تجربۀ شخصی یا مشاهده و دقت در رفتار دیگران خصوصیاتی جزیی به شخصیت اضافه کرد. گاهی برای این کار لازم است در قالب شخصیت فرو برویم.
داستانهایی که حاوی شخصیتهای شرور اند، معمولاً داستانی دربارۀ خیروشر هستند. معمولاً قهرمان، نمایندۀ خیر و شخصیت شرور، نمایندۀ شر و ضد خیر است. اکثر شخصیتهای شرور فعال هستند؛ میدزدند، میکشند، خیانت میکنند، زخم میزنند و برخلاف نیروی خیر، عمل میکنند. بسیاری از آنها مانند همدیگر به نظر میرسند. غالباً انگیزههای ضعیفی دارند و تکبعدی عمل میکنند. دلایل آنها به ندرت تشریح میشود، گویی مردم صرفاً به این دلیل مرتکب اعمال بد میشوند که این حس را دارند. با وجود این، خلق شخصیتهای شرورِ چندبعدی امکانپذیر است.
Comments are closed.