- ۲۳ حمل ۱۳۹۲
«خانۀ امن»، کاری از ژانر جنایی ـ پولیسی و البته اکشن است و با تکرار تم و مضامین بسیاری از فلمهای این رده، بینندهها را تا پایان با خود همراه میسازد و شاید دلیل اصلی موفقیتش نیز همین نکته و تبعیت درست از فرمولهایی بوده که پیشتر نیز امتحان خود را به درستی پس دادهاند و تا حدی هم سهل و قابل وصولاند و البته به این شرط که کارگردان و ابزار اجرای قصۀ او بدانند که چه میکنند.
در قسمتی از «Safe House» یک کاراکتر جنبی، شخصیت یک مأمور سابق اف.بی.آی را که مورد غضب این سازمان جهنمی قرار گرفته و نقش او را دنزل واشینگتن بازی میکند، یک «دوریاگری سیاه» توصیف میکند. واشینگتن در این فلم توبین فراست است که پیشتر از عوامل اجرایی و گماشتههای ارشد CIA بوده است و اینک باید از چنگ همین سازمان بگریزد، زیرا از چرخۀ کار آنها خارج شده و اگر در گذشته وجودش سودمند بود، اینک مضر است و هرچه زودتر برود و سربهنیست شود، به نفع CIA خواهد بود.
با این حال، فراست دست بر فراری طولانی و دنبالهدار میزند که حتا به سایر کشورها هم کشیده میشود و شتاب و توفیق فلم نیز به همین خاطر است. وقتی او ماجرای تشبیه خود به دوریان گری را میشنود، خندهیی میکند. مشخص است که میداند بر همهچیز سوار است و از تسلط خود لذت میبرد. همۀ اینها قبل از خارج شدنِ او از رده است و پیش از موقعی است که سیا اقدامات خود را برای حذف وی شروع میکند. بعد از آن توبین فراست کسی است که باید بدود و صد جان داشته باشد و از دیوار راست هم بالا برود تا زنده بماند و چون ما در نهایت با یک کار ارتیستی طرف هستیم و این فلم در ستایش ماجراسازی صرف در سینما و استفادۀ اکمل از عنصر هیجان است، وی به این امر سخت نایل میشود.
واشینگتن اینک ۵۸ سال سن دارد و طبعاً همان جوان نیرومند و فروزانی نیست که با فلم «Glory» در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ و تصاحب اسکار نقش دوم برای آن تبدیل به یک پدیده شد و با این وجود پیکر او در این فلم بر اثر اینهمه دویدن و فرار و دردسر به درد نمیآید و یا اگر هم میآید، او آنقدر در پنهان کاری موفق است که اثری از آن را بروز نمیدهد و نمونه و نشانهیی از نالیدن و لنگیدن در حرفها و حرکات او نیست. با تدابیر و اوصاف فوق، ما با یک کار از تبار سهگانۀ «بورن» (با بازی مت دیمون در رُل اصلی) طرف هستیم که با حالوهوایی همچون «خانۀ امن» نگونبختی و فرار یک مأمور سابق را از دست نهاد پلیدی نشان میدهد که سالها او را روی چشم خود گذاشته بود و حالا که نیازی به وی ندارد و او برای آن سازمان خطرناک شده، قصد حذفش را دارد. اگر فرقی آشکار در این زمینه بین «خانۀ امن» و تریلوژی مذکور وجود داشته باشد، این است که در فلم جدید کاراکتر اصلی به هوش است و اگر چنین نبود، محو میشد، اما در «بورن»ها ما با کاراکتری طرف هستیم که بر اثر همان جنگ و گریزها دچار فراموشی شده و در اولین سکانسهای قسمت نخست این سهگانه و حتا در بسیاری از قسمتهای دو فلم بعدی، کشمکش و تلاش او برای یافتن همان گمشده و کاویدن ذهنش و فهمیدنِ این نکته است که در گذشته چه کسی بوده و چرا کارش به این نقطۀ تیره و پرمخاطره کشیده شده و هر لحظه احتمال دارد توسط سازمانی ترور و هلاک شود که خود با دستورات آن، سالها عامل قتل و حذف دیگران بود. با این وجود «خانۀ امن» مثل «بورن»ها دربارۀ اقدامات ناگوار و نامساعدی است که مأموران به اصطلاح امنیتی به نام سازمان و کشورشان انجام میدهند و یا این سازمانها از مأموران خود میخواهند که انجام بدهند و سپس به هر طریق، آب دو طرف به یک جوی نمیرود و قصد جانِ یکدیگر را میکنند و کار را به نقطۀ کنونی میکشانند.
هر توجیه و توضیحی که بر این قضیه قایل باشیم، Safe House محلی برای اثبات سرحال بودن و قدرت و چالاکی و دنزل واشینگتن است و او در بخشهایی از فلم فقط میدود و میکوبد و به پیش میرود و هرگز از حرکت باز نمیایستد، زیرا اگر بایستد کارش تمام است. او طوری تیراندازی میکند که انگار دارد گلویش را صاف میکند و فلمسازان از تصویر و تجسمی که از واشینگتن در این رُل بهدست میدهند، لذت میبرند. از نظر آنها و بر اساس آنچه میخواهند به ذهن بینندهگان بنشیند، او چنان آگاه و در عین حال رازنگهدار است که بهسختی میتوان حرکات بعدیاش را پیشبینی کرد و همیشه برای غافلگیر کردن ناظران، چیزی را در آستین دارد و حتا وقتی حدس میزنید حرکت بعدی او چیست، بازهم کاراکتر واشینگتن آن را طوری انجام میدهد که برای بیننده جذاب و تازه است.
با این اوصاف آیا توبین فراست به کشورش خیانت کرده که اینگونه تحت تعقیب است و یا آنقدر چیز میداند که تعقیبکنندهگان وی، ادامۀ حضور او را در صحنه برای خود مضر مییابند؟ این پرسش چیزی است که دیوید گاگن هایم در مقام فلمنامهنویس و دانیل اسپینوزا به عنوان کارگردان این فلم، دایماً با آن کلنجار میروند و با این ایده بازی میکنند و این روال از آغاز تا پایان قصه وجود دارد و اسپینوزا که تبعۀ سویدن است، بعد از ارایۀ یک قسمت آغازین کمحادثه و کمشتاب در اوایل فلمش، با سرعت وقایع و شتابِ اتفاقات در ادامۀ قصۀ خود در کیپ تاون در قلب افریقای جنوبی همهچیز را به هم میریزد و وضعیت به لحاظ خطیر بودن، مثل گلولۀ آتشینی میشود که شلیک شده است. این شهر مکانی است که مت وستون (با بازی رایان رینولدز) نظارت و ادارۀ یکی از مخفیگاههای سیا را که به آن خانۀ امن میگویند، در دست دارد. او ظاهراً مأموری است که هنوز پختهگی لازم را ندارد و از آنجا که معلوم نیست در این سازمان واقعاً چه میگذرد، این مکان میتواند به محلی ضد CIA هم تعبیر شود و جایی باشد که در آن هر اقدام تند اجتماعی و سیاسی و تروریستی، قابل طراحی و شکلگیری است.
توبین فراست که تازه راهش را از درون شهرهایی ناایمن و بعد از عبور از مسیری طولانی به آن سمتوسو باز کرده و طی مسیر خیلیها را با روند و شتاب فرارش متوحش کرده، ابتدا به سفارت امریکا در کیپتاون رجوع میکند و آنجا است که آدرس خانۀ به اصطلاح امن و پناهگاه مورد بحث را به وی میدهند و با خود اوست که تصمیم بگیرد چه چیزی به سود وی است؛ ماندن در صحنه و مستقر شدن در خانهیی که شاید در تضاد با عنوانش هیچ امنیتی را برای او در برنداشته باشد و یا حرکت به سمتوسویی واقعاً امنتر و مکانی که به هیچوجه او را با CIAو رویکردهای شیطانی آن همسو نکند. اسپینوزا به رسم و روال بسیاری از اکشنسازان فعلی دنیا، به جای نشان دادن تکهتکه و تمامی اجزای اتفاقات و سپس قرار دادن آنها در پازل و محفظۀ کلییی که قصه از آن به آرامی بیرون میزند، به دفعات خلاصه گویی میکند و سکانسی را کوتاه و ماجرایی را به کلی حذف میکند. به نظر میرسد که اسپینوزا گاه به جای انتقال از بین دو سکانس و کوچ از یکی به دیگری، از بین ۴ صحنه مانور میدهد و به پیش میرود. شاید اگر با فلمسازی طرف بودیم که این مهارتهای تصویری را نمیشناخت، به لحاظ روایی با قصهیی ازهمگسیخته و ویران روبهرو میشدیم، اما اسپینوزا توانسته است حداقل توالی لازم را به قصه و بندها و قسمتهای مختلف آن ببخشد و یک روح هماهنگ را بر ماجراها حاکم سازد. یکی از دلایل موفقیت او در این زمینه این است که با ریچارد پییرسون در مقام ادیتور و تدوینگر کار کرده است و این هنرمندی است که از قضا در رزومهاش فلمبرداری یکی از «بورن«ها (The Bourne Supermacy) هم مشاهده میشود. هر قدر هم که شتاب شکلگیری اتفاقات در قصه زیاد باشد، اسپینوزا و پییرسون توانستهاند یک حس قوی زمانی و مکانی را به قصد سر درآوردنِ بینندهها از تمامی موضوع به داستانشان تزریق کنند و گیراترین ادوات را ضمیمۀ ماجرای مذکور و به وسیلهیی برای جذابسازی آن تبدیل کنند.
تشبیه و قیاس این قصه با سهگانۀ «بورن» همانطور که قبلاً گفتیم، در تمامی طول فلم و در مسیر قصه هویدا است و هر بار هم که تدبیری برای احتراز از آن اندیشیده شود، به گونهیی باز میگردد و یکی از وجوه و موارد اندکی که Safe House در آن از این فلمهای معروف جنایی ـ جاسوسی فاصله میگیرد و راه دیگری را طی میکند، پرهیز از سیاستگرایی صرف و قوی و دایمی در آن است. در حالی که در هر قسمت و سکانس «بورن» میتوان مت دیمون را در مواجهه با موارد و احتمالاتی مشاهده کرد که قصد نابودسازی سیاسی وی را دارند، در «Safe House» ترجیح داده شده ساز و کار و تدابیر، جنایی و توصیف تلاشی فردی برای رهایی از یک توطیۀ گروهی جنایی باشد و به روایت صریحتر ما بیش از آنکه بپرسیم چرا هدف حذف توبین فراست با این شدت و حدت پیگیری میشود، پرسش میکنیم که آیا او از سرنوشت محتومی که انتظارش را میکشد رهایی مییابد یا خیر. در این میان بازیها و نمایش هنرپیشههای فلم در رُلهای محوله به آنها نیز موفق و در بعضی موارد ستودنی است و سرآمد آنها طبعاً خود دنزل واشینگتن است. وقتی او روی پرده هست و وی را مقابل خود میبینیم، هر چیزی متصور و مقدور نشان میدهد و همین اوصاف کموبیش برای رایان رینولدز در ایفای رل مت وستون هم صدق میکند و در حالی که بیننده از خود میپرسد چهگونه رینولدز میتواند کاراکتر وستون را به سطوحی از سرعت در انتقال قصه و نقطهیی از باورپذیری برساند که با واشینگتن همتراز شود، او راهحل و شکلی از رسیدن به این هدف را برای خود فراهم میآورد.
در دل چنین ماجرا و قلب چنین فلمی، دانی یل اسپینوزا بهخاطر تدوین درست بسیاری از صحنههای اکشن فلم، مورد توجه و تقدیر قرار خواهد گرفت و بهخاطر ساخت این فلم بیش از این معروف خواهد شد و شاید اوج هنر او ایجاد توازن و تعادل بین سکانسهای شلوغ و پربرخورد و صحنههای کوچک سرشار از آرامش ظاهری و سپس ستیز و استفاده از هر دو مورد برای بیان موثرتر و صریحتر قصۀ مورد نظرش باشد در عین حال کار قوی او با هنرپیشههای فلمش که شامل برندان گلیسون و ورا فارمیگا هم در رُلهای جنبی میشود و همچنین تکیۀ او بر عنصر زیبایی و شفافیت تصاویر Safe House را که در تضاد با عنوان این فلم سرشار از ناامنی و خطر است، به چیزی تبدیل کرده است که میبینیم. نمیدانیم چهطور میتوان رویکرد سازندهگان این فلم به اولیور وود را که فلمبرداری هر سه قسمت «بورن» بوده و سپردن همین وظیفه به وی برای «خانۀ امن» را یک چیز تصادفی دانست و کوششی برای شبیه شدن به آن آثار تلقی نکرد. اما هرچه هست، این فلم با تصاویر وود نشان میدهد که دنیای غربیها و آنچه امریکاییها تدارک دیدهاند، چهقدر سیاه و پلید است و اگر هم از تصاویر اسپینوزا زیبایی میبارد، ناقض سیاهی و پلشتییی نیست که در جامعۀ غرب و به ویژه امریکا ریشه دوانده و حتا CiA را به سازمان و وسیلهیی برای نابودسازی عوامل و کادرهای خود تبدیل کرده است. عوامل و مأمورهایی که مثل کاراکتر ایفا شده توسط واشینگتن، حتا قصد تغییر رویه و خوب شدن را نداشتهاند، اما در ایام بازنشستهگی نیز گریزی از سرنوشت محتومی که محصول کردارهای تلخ گذشتۀ آنهاست، ندارند.
مشخصات فلم
عنوان: «خانۀ امن» (Safe House)
کارگردان: دانی یل اسپینوزا
سناریست: دیوید گاگنهایم
مدیر فلمبرداری: اولیور وود
تدوینگر: ریچارد پییرسون
تهیهکننده: اسکات استوبر
محصول: یونیور سال پیکچرز
بازیگران: دنزل واشینگتن، رایان رینولدز، ورا فارمیگا، برندان گلیسون، سم شپارد، روبن بلیدز، نورا ارنزدر و رابرت پاتریک.
منبع: Film Review
Comments are closed.