نگاهی به فقر و فقرزدایی از دیدگاه اســلام

- ۰۶ سنبله ۱۳۹۱

سید قاسم اخضراتی

بخش سیزدهم

۱٫ اعتقاد به‌ سرنوشت‌ و قضا و قدر
قضا و قدر که‌ همواره‌ ذهن‌ بشر را به‌ خود مشغول‌ داشته‌، در شمار پیچیده‌ترین‌ مسایل‌ فکری‌ و فلسفی‌ جای‌ دارد. این‌ مساله‌ از آن‌ جهت‌ حایز اهمیت‌ و حسّاسیت‌ ویژه‌یی‌ است‌ که‌ درباره‌ پرسش‌ زیر سخن‌ می‌گوید:
«آیا انسان‌ می‌تواند در سرنوشت‌ و تأمین‌ سعادت‌ آینده‌ و رسیدن‌ به‌ اهداف ‌مورد نظر خود دخالت‌ داشته‌ باشد، یا تحت‌ سلطه‌ قدرتی‌ نامریی‌ و فوق‌العاده ‌مقتدر بوده‌، چون‌ ابزاری‌ بی‌اراده‌ عمل‌ می‌کند و خواه‌ ناخواه‌ به‌ آن‌چه ‌سرنوشت‌ حتمی‌ اوست‌، می‌رسد؟
بدیهی‌ست‌ اخلاق و رفتار کسی‌ که‌ خود را دست‌بسته‌ و بی‌اختیار می‌داند، با کسی‌ که‌ خویشتن‌ را حاکم‌ بر سرنوشت‌ خود و تعیین‌‌کننده‌ آن‌ می‌شمارد، متفاوت‌ است‌؛ زیرا اوّلی‌ به‌ صورت‌ شخصی‌ فعّال‌، بانشاط‌ و امیدوار در صحنه‌ اجتماع‌ ظاهر می‌شود و دوّمی‌ به‌ تنبلی‌، بی‌نظمی‌ و سستی‌ در کارها گرایش‌ داشته‌ و اگر مورد اعتراض‌ قرار گیرد، پاسخ‌ می‌دهد: آن‌چه‌ باید بشود می‌شود و من‌ در آن‌ نقشی‌ ندارم‌. در کنار اعتقاد به‌ قضا و قدر، در باور بسیاری‌ از مردم‌، مساله‌یی‌ به‌ نام‌ شانس‌ یا بخت‌ و اقبال‌ وجود دارد که‌ آن‌ را منشای پیدایش‌ بسیاری‌ از حوادث‌ می‌دانند و حتا‌ سستی‌، تنبلی‌، بی‌نظمی‌ و کوتاهی‌خود را با آن‌ توجیه‌ می‌کنند. این‌ اعتقاد نه‌ تنها در میان‌ توده‌ مردم‌، بلکه‌ گاه‌ در آثار ادبی‌ و اندیشه‌های‌ شاعران‌ نیز دیده‌ می‌شود.
رواج‌ چنین‌ برداشت‌هایی‌ در میان‌ مسلمانان‌، این‌ بهانه‌ را به‌ دست‌ گروهی ‌از مستشرقان‌ و دانشمندان‌ غربی‌ داده‌ است‌ که‌ گاه‌ در نوشته‌های‌ خود، اعتقاد به ‌قضا و قدر را بزرگ‌ترین‌ عامل‌ عقب‌مانده‌گی‌ مسلمانان‌ بشمارند و چنان‌ وانمود کنند که‌ اعتقاد به‌ جبر از لوازم‌ تفکر اسلامی‌ است‌. برای‌ مثال:‌ «سان‌ کلیف‌« اعتقاد به‌ قضا و قدر را علّت‌ عقب‌مانده‌گی‌ مسلمانان‌ می‌داند. البته‌ او پی‌ برد که‌ به‌‌رغم‌ اعتقاد مسلمانان‌ به‌ از پیش‌ مقدّر بودن‌ عمر انسان‌، درمانگاه‌های ‌منطقه‌ مورد بررسی‌ وی‌ همواره‌ آکنده‌ از بیمار است‌. آن‌گاه‌، به‌ دلیل‌ ناتوانی ‌از درک‌ نکات‌ ظریف‌ این‌ موضوع‌، کوشید با این‌ سخن‌ که‌ مردم‌ آن‌ ناحیه‌ تنها به‌ زبان‌ به‌ نظام‌ عقیدتی‌ اسلام‌ اعتقاد دارند، تضادّ گفتار و رفتار آن‌ها را برطرف‌ سازد.
چنان‌که‌ ملاحظه‌ می‌شود، برداشتی‌ چنین‌ عامیانه‌ از مساله‌ سرنوشت‌ و قضا و قدر، منشای یکی‌ از شبهات‌ اساسی‌ در مساله‌ توسعه‌ به‌ طور عام‌ و در پدیده‌ فقرزدایی‌ به‌ طور خاص‌ شده‌ است‌. پیش‌ از پاسخ‌ دادن‌ به‌ اصل‌ شبهه‌، اشاره‌یی‌ کوتاه‌ به‌ منشای پیدایش‌ پندارهایی‌ چنین‌ انحرافی‌ و مسخ‌ مفاهیم ‌ارزش‌مند دینی،‌ بسیار سودمند می‌نماید. بدیهی‌ است‌ که بررسی‌ تفصیلی‌ این‌مساله‌، که‌ ابعاد گوناگون‌ فلسفی‌، کلامی‌، اجتماعی‌، سیاسی‌ و حتّا‌ اقتصادی ‌دارد، مجالی‌ مستقل‌ می‌طلبد.
عوامل‌ پیدایش‌ تفکّر منفی‌ دربارۀ‌ قضا و قدر
قضا و قدر از مسایل‌ ریشه‌داری‌ است‌ که‌ پیش‌ از اسلام‌ نیز مطرح‌ بوده‌ است‌ و در صدر اسلام‌ هم‌ یکی‌ از بحث‌های‌ حاّد شمرده‌ می‌شد. بنابراین‌، اصل‌ مساله،‌ یک‌ مجهول‌ فلسفی‌ و فکری‌ است‌ و هر فردی‌ که‌ استعداد اندیشیدن‌ در مسایل‌ کلی‌ داشته‌ باشد، خواه‌ ناخواه‌ بدان‌ می‌اندیشد؛ ولی‌ عواملی‌ موجب ‌برداشت‌ انحرافی‌ از آن‌ شده‌ است‌. یکی‌ ازاین‌ عوامل‌، استفاده‌ سیاسی‌ سیاست‌مداران‌ و حکومت‌های‌ ستم‌پیشه‌ است‌. آن‌ها با نسبت‌ دادن‌ کارهای‌شان‌ به‌ خدا و سرنوشت‌، ستم‌های‌ فراوان‌ خود را توجیه‌ می‌کردند. تاریخ‌ نشان‌ می‌دهد این‌ مسأله‌ ابزاری‌ در جهت‌ تداوم‌ سیاست‌های‌ بنی‌امیه‌ بوده‌ است‌. آن‌ها به‌ طور جدّی‌ از مسلک‌ جبر حمایت‌ می‌کردند و طرفداران‌ اختیار را، به‌عنوان‌ مخالفان‌ عقاید دینی‌ می‌کشتند یا به‌ زندان‌ می‌افکندند.
شبلی‌ نعمان‌، از مورّخان‌ علم‌ کلام‌، درباره‌ سوء استفاده‌ از این‌ عقیده‌ درزمان‌ امویان‌ می‌نویسد:
«… هر وقت‌ شکایتی‌ از زبان‌ کسی‌ درمی‌آمد، طرفداران‌ حکومت‌ حواله‌ به ‌تقدیر کرده‌ و او را ساکت‌ و خاموش‌ می‌کردند که‌ آن‌چه‌ می‌شود، مقدّر و مرضی‌ّ خداست‌ و نباید هیچ‌ دم‌ زد.»
قضا و قدر در قرآن‌ کریم
پس‌ از آشکار شدن‌ ریشه‌های‌ مسأله‌، با توجه‌ به‌ منابع‌ دینی‌ به‌ تبیین‌ آن‌ می‌پردازیم‌: آیاتی‌ از قرآن‌ بر تأثیر سرنوشت‌ بر حوادث‌ و مضبوط‌ بودن ‌آن‌ها از قبل‌، تصریح‌ می‌کند و می‌گوید:
«هیچ‌ مصیبتی‌ در زمین‌ یا در نفوس‌تان‌ به‌ شما نمی‌رسد، مگر این‌که‌ پیش‌ از آن‌که‌ آشکارش‌ کنیم‌، در کتابی‌ ثبت‌ شده‌، و این‌ بر خدا آسان‌ است.»
«خزانه‌های‌ همه‌ چیز نزد ماست‌ و ما به‌ اندازه‌ معین‌ از آن‌ فرو می‌فرستیم‌.»
بخشی‌ دیگر از آیات،‌ انسان‌ را مختار و در سرنوشت‌ خود موثر می‌شمارند.
«خدا وضع‌ هیچ‌ قومی‌ را عوض‌ نمی‌کند، مگر آن‌ که‌ آن‌ها خود وضع‌ خویش‌ را تغییر دهند.»
«خداوند به‌ آنان‌ ستم‌ نمی‌کند، ولی‌ آنان‌ خود به‌ خویشتن‌ ستم‌ می‌کردند.»
از نیمه‌ دوم‌ قرن‌ اول‌، گروهی‌ که‌ طرفدار آزادی‌ و اختیار بشر بودند،آیات‌ دلالت‌کننده‌ بر تأثیر سرنوشت‌ را به‌ سود خود توجیه‌ کردند و دسته‌یی‌ که طرفدار تقدیر بودند، به‌ تأویل‌ آیات‌ اختیار روی‌ آوردند. به‌ تدریج‌ دو فرقه ‌بزرگ‌ کلامی‌ یعنی‌ اشاعره‌ و معتزله‌ پدید آمدند، جبریان‌ در اشاعره‌ و گروه‌ دیگر در معتزله‌ هضم‌ شدند.
معنای‌ قضا و قدر
واژه‌ «قدَر» به‌ معنای‌ اندازه‌ و «تقدیر» به‌ معنای‌ سنجش‌ و اندازه‌گیری‌ و چیزی‌ را به‌ اندازه‌ معینی‌ ساختن‌ است‌. واژه‌ «قضا» در معنای‌ یک‌سره‌ کردن ‌و حکم‌ نهایی‌ صادر کردن، استعمال‌ می‌شود. گاه‌ هر دو به ‌صورت‌ مترادف‌ و به‌ معنای‌ «سرنوشت‌« به‌کار می‌روند. مراد از تقدیر الهی‌ این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ برای‌ هر پدیده‌یی‌ اندازه‌ و حدود کمّی‌ و کیفی‌ و زمانی‌ خاصّی‌ قرار داده ‌است‌ که‌ تحت‌ تأثیر علل‌ و عوامل‌ تدریجی‌ تحقّق‌ می‌یابد. مراد از قضای ‌الهی‌ این‌ است‌ که‌ خداوند، پس‌ از فراهم‌ آمدن‌ مقدمات‌ و اسباب‌ و شرایط‌ یک‌ پدیده‌، آن‌ را به‌ مرحله‌ نهایی‌ و حتمی‌ می‌رساند. بنابراین‌ می‌توان‌ گفت‌: مرحله‌ تقدیر پیش‌ از مرحله‌ قضا و دارای‌ مراتب‌ تدریجی‌ است‌.
تبیین‌ فلسفی‌ قضا و قدر
به‌طور کلی‌ درباره‌ حوادث‌ جهان‌ سه‌گونه‌ می‌توان‌ نظر داد:
۱٫ حوادث‌ با گذشته‌ خود هیچ‌ ارتباطی‌ ندارند. نه‌ اصل‌ وجود حوادث،‌ نه‌ خصوصیات‌ زمانی‌ و مکانی‌ و اندازه‌ و حدود آن‌ها، هیچ‌ یک‌ به‌ گذشته‌ ارتباط ‌ندارد. این‌ نظر بر انکار اصل‌ قطعی‌ علّیت‌ مبتنی‌ است‌ و بر اساس‌ آن،‌ سرنوشت‌ معنا ندارد.
۲٫ اصل‌ علّیت‌ درست‌ است‌؛ ولی‌ نظام‌ اسباب‌ و مسبّبات‌ و این‌که‌ هر علّتی ‌معلولی‌ خاص‌ و هر معلولی‌ علّتی‌ معین‌ دارد، درست‌ نیست‌. هر حادثه‌یی ‌به‌طور مستقیم‌ و بی‌واسطه‌ از خداوند صادر می‌شود… علم‌ حق‌ در ازل‌ چنان‌ تعلّق‌ گرفته‌ که‌ فلان‌ حادثه‌ در فلان‌ وقت‌ به‌وجود آید و هیچ‌ چیزی‌ هم‌ در وجود آن‌ دخالت‌ ندارد. این‌ همان‌ مفهوم‌ سرنوشت‌ جبری‌ است‌ که‌ اگر در فرد یا قومی‌ پیدا شود، زنده‌گی‌ آن‌ها را تباه‌ می‌کند.
۳٫ اصل‌ علّیت‌ عمومی‌ و نظام‌ اسباب‌ و مسبّبات‌ بر جهان‌ و همه‌ وقایع‌ و حوادث‌ آن‌ حکم‌فرماست‌ و پیوندی‌ ناگسستنی‌ میان‌ گذشته‌، حال‌ و آینده‌ هر موجودی‌ و علل‌ آن‌ تحقّق‌ دارد. بنا بر این‌ نظر، سرنوشت‌ اصل‌ وجود و خصوصیات‌ وجودی‌ هر موجودی، به‌دست‌ موجودی‌ دیگر است‌ که‌ علّت‌ او است‌ و آن‌ علّت‌ نیز معلول‌ علّت‌ دیگری‌ است‌ و …

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.