- ۰۹ ثور ۱۳۹۲
نثاراحمد فیضی غوریانی / عضو مجلس نمایندهگان
تلاش در جهتِ صلح از جانب هر فرد، گروه و نهادی که در افغانستان صورت گیرد، تلاشی مورد حمایت و تقدیر است.
حداقل در بیشتر از سه دهه، کشور ما با تنشهای ویرانگر و خانمانسوز روبهرو بوده که آسیبهای جدی به بنیادهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و روانیِ جامعه وارد کرده است.
امروزه گفتمان صلح با قدرت بیشتری نسبت به گذشته در فضای جامعه احساس میشود. اکثریت مردم افغانستان به شکل جدی خواهانِ برقراری صلحِ پایدار و مطمین در کشورِ خود هستند. این خواستِ مقدس را در نفسها و کنشهای مردمِ این سرزمینِ زیبا و آزاده میتوان مشاهده کرد.
مردم افغانستان حق دارند که پس از دورههای طولانی خشونت، وارد زندهگی تازه و صلحآمیز شوند. زندهگییی که همه خود را مصون و در وضعیتِ مسالمتآمیز بیابند.
جامعهشناسیِ جنگ نشان میدهد که این پدیده، پدیدهیی غیر قابل مهار نیست و با مکانیسمهای سالم و عقلانی میتوان آن را متوقف کرد. اما مهم است که برای تأمین و تحکیم صلح در کشور، ریشههای جنگ مورد شناسایی قرار گیرد و طرحی جامع و مورد قبولِ اکثریت برای صلح ریخته شود. زیرا تا زمانی که ریشههای اقتصادی، اجتماعی و روانیِ جنگ نخشکد، صلح تحقق نخواهد یافت.
در بیشتر از شش سال گذشته، دولت افغانستان تلاشهایی را به هدف رسیدن به صلح انجام داده است. این تلاشها با تمام کاستیهایی که دارند، میتوانند نقطۀ عطفی در مناسبات جدید سیاسیِ کشور به شمار روند. ولی با این حال باید تأکید کرد که تجربه نشان داده این تلاشها نتیجهبخش و برانگیزاننده نبوده است. شاید دلیل اصلی عدم موفقیت برنامههای صلح، در تأکید بیش از حد دولتمردان افغانستان بر «حکومتی» کردنِ این روند، نهفته باشد.
زمانی که بحث صلح به عنوان یک ضرورتِ سیاسی و اجتماعی مطرح میشود، باید تمام گروهها و جناحهای موجود سیاسی، جامعۀ مدنی و نمایندهگان مردم در شورای ملی و در کل تمام اقشار جامعه، خود را در این روند ملی، سهیم و ذینفع احساس کنند. چون در غیر این صورت، احتمال برداشتهای متفاوت از برنامۀ صلح میتواند کل جریانِ موجود را به بنبست بکشاند.
وقتی مجلس نمایندهگان ایجاد کمیتۀ مشترک صلح را در دستور کارِ خود قرار داد، پرسشهای زیادی را متوجهِ خود کرد. بسیاریها این پرسش را مطرح کردند که چرا پس از اینهمه سال، مجلس نمایندهگان تصمیم گرفته است که به بررسی کارهای انجام شده در عرصۀ گفتوگوهای صلح و تدوین روشی تازه برای پایان دادن به جنگ در افغانستان دست یازد؟ این پرسش، پرسشی دقیق و قابل بررسی است.
باید گفت مجلس نمایندهگان تلاش کرد که در برههیی حساس از تاریخ افغانستان، بحث صلح را از منظری دیگر نگاه کند. چیزی که مهم است، رسیدن به توافقی جمعی در راستای صلح میتواند باشد. چون اگر یک تن میتواند آتش جنگی را برافروزد، ولی برای تأمین صلح باید توافق جمعی وجود داشته باشد.
از آغاز برنامههای دولت برای گفتوگوهای صلح، شاهد بودیم که سروصداهای زیادی در این خصوص به گوش رسید. هرچند که اکثریت جامعه، رسیدن به صلح را امری مبارک تلقی میکنند، ولی نسبت به نحوه و شرایط آن تردیدهایی دارند. به گونۀ مثال، جامعۀ مدنی و نهادهای حقوق بشری، نگران دستاوردهای دهساله در عرصۀ سازوکارهای مدنی و دموکراتیک در کشور هستند. به همان میزان، زنان افغانستان نگراناند که تأمین صلح، به محدود شدنِ حقوقشان در جامعه بیانجامد.
البته صلحی که بر پایۀ معامله و بدهوبستانهای سیاسی صورت گیرد، بدون شک به اینگونه نگرانیها میتواند دامن زند. اما صلح بر پایۀ منافع علیای کشور که تضمینکنندۀ حقوق مدنی و سیاسی شهروندان کشور باشد، میتواند حمایت و پشتیبانیِ جامعه را جلب کند.
مجلس نمایندهگان، طرح کمیتۀ مشترکِ صلح را مطرح کرده، ولی تعریفِ خود و مکانیسمهای قابل قبول در این عرصه را هنوز پیشکش نکرده است. ضرورت است که برای صلح کاری اساسی و همهجانبه روی دست گرفته شود. تنها بسنده کردن به گفتوگو با گروههای هراسافکن و یا گشایش دفتری برای این گروهها که تأمینکنندۀ روابطشان با طرفهای دیگر باشد، هرگز نمیتواند به صلح در کشور منجر شود.
همانگونه که جنگ یک پدیدۀ پیچیده و متکثر است، صلح نیز پدیدهیی ساده و یکسویه نیست. متأسفانه هنوز در حلقات سیاسی کشور و بهویژه در درون ساختار دولت، برای ریشهیابی جنگ، کارِ دقیقی صورت نگرفته است. این موضوع دقیقاً شبیه بیماری است که هنوز نوعِ بیماریاش تشخیص نگردیده، برایش دارو تجویز شده است. تا زمانی که به تعریفی از جنگِ موجود و ریشههای آن دست پیدا نکنیم، به هیچوجه نمیتوان به برقراری صلح و قطعِ جنگ امیدوار شد.
هنوز بسیاری از جناحهای مطرح سیاسی در کشور، به دیدۀ شک به روند صلح نگاه میکنند. این جناحها باور ندارند که تلاشهای نهادهای موجود، خالی از اغراضِ سیاسی و نفوذ افراد خاصی انجام پذیرد. به همین دلیل میبینیم که سطح مشارکت جمعی در عرصۀ تأمین صلح در کشور به میزان زیادی ناچیز و حتا غیر قابل تصور است. این سیاست میتواند تلاشها در رسیدن به صلح را که امری جمعی و گروهی است، به شدت زیانمند کند. پس در گامِ نخست ضرورت است که به عوامل و ریشههای جنگ در کشور توجه شود.
مجلس نمایندهگان اگر میخواهد در این عرصه چون نهادهای موجود به بنبست نرسد، باید کار خود را از میان مردم، جامعۀ مدنی و احزاب سیاسی آغاز کند. اگر توافقی جمعی برای صلح بهدست آید و شرایط آن مشخص شود، بدون شک تلاشها به ثمر خواهند رسید. اما بدون شناخت وضعیت موجود و عوامل بازدارندۀ صلح، نمیتوان به پایانِ جنگ در کشور امیدوار بود.
پرسشِ مهم این است که مردم افغانستان صلح را با چه بهایی میخواهند.
از جانب دیگر، دولت باید سعی کند که نسبت به عملکرد و برنامههای خود در راستای تأمین نیازهای جامعه، بازنگری کند. وقتی فاصله میان مردم و دولت افزایش یابد و دولت به عنوان اصلیترین در دست دارندۀ قدرت سیاسی در کشور، نتواند به وظایفِ خود در قبال شهروندان عمل کند، بدون شک صلح، طرحی خام و شکننده خواهد بود. از یکسو نیاز است که فاصلۀ موجود میان مردم و نظام کاهش یابد و از سوی دیگر نیاز است که طرحی جامع و فراگیر برای تأمین صلح در کشور تدوین شود.
مجلس نمایندهگان باید توجه اصلیِ خود را در محور صلحی اکثریتپذیر سامان دهد و نه حرکتی شعاری که واکنشهای منفی را در قبال داشته باشد.
Comments are closed.