- ۰۶ سنبله ۱۳۹۱
در بازگشت از گفتوگو با چند فرمانده پیشین طالبان که به روند آشتی ملی پیوسته اند، سلاح خود را به زمین گذاشتهاند؛ ولی همکاران قبلی، جان آنها را تهدید میکنند؛ من قرار بود نگرانی این دسته از شورشیان سابق را با بلندترین مقام دولتی ولایت در میان بگذارم و راهحلش را بپرسم.
اما منشی عبدالمجید، والی بغلان، داستان دیگری داشت.
در افغانستان برخی والیها از چنان قدرتی در مناطق خود برخوردارند که مردم محل لقب «پادشاه ولایت» را به آنها دادهاند. هیچ کاری در این ولایتها بدون اجازه این «حاکمان» محلی انجام نمیشود و تمام واحدهای اداری تحت نفوذ آنها قرار دارد.
اما والی بغلان میگوید که جانش در خطر است، ولی پولیس محل حاضر نیست محافظان کافی در اختیار او بگذارد. او گفت که تنها توانسته یک فرد را تعیین کند و آن هم منشی اوست و بس.
تنها دو نگهبان مسلح و دو همکار غیرنظامی در اقامتگاه رسمی آقای مجید به چشمم خورد.
آقای مجید هم مشکلی تقریباً مشابه جنگجویان سابق طالبان دارد. گروههای شورشی به فکر ترور او هستند. او خود نیروی کافی برای محافظت از جانش ندارد که به کمک آنها، در برابر تهدیدها احساس امنیت کند.
والی بغلان، که نماینده رسمی رییس جمهوری در ولایت است، میگوید: «اما من ممثل (تمثیل کننده) اقتدار رییس جمهوری در ولایت نیستیم. جناب رییس جمهوری اگر خواسته باشد، وزیر داخله را هم میتواند برکنار کند و وزیر دفاع را هم. اما من حتی صلاحیت برکناری یک خردضابط را ندارم.»
تعداد کل محافظان والی بغلان به ۱۴ نفر میرسد. عدهای از این نیروها در مقر ولایت و بعضی در اقامتگاه او مستقرند. بقیه همراه او هستند.
والی بغلان باید دستکم ۳۰ محافظ داشته باشد، ولی او میگوید که فرمانده پولیس ولایت حرفش را نمیشنود و از او فرمانبرداری نمیکند.
تمام ادارههای دولتی اصولاً تحت فرمان والی هستند.
آقای مجید در میان انبوهی از شکایتها میگوید: «ما در ولایات مشکلات بسیاری داریم. نهادهای مشابه داریم. فرماندهی پولیس برای خودش یک حکومت است. اداره امنیت ملی یک حکومت دیگر و دادستانی هم حکومت دیگر. من بهعنوان والی از هیچ کار آنها خبر ندارم و هیچ مشورتی هم با من نمیکنند.»
او ادامه میدهد: «چهار ماه پیش قوماندان امنیه (فرمانده پولیس) بیش از نیمی از پرسنل مرا از کنارم گرفت و هر قدر خواهش کردم و حتی از وزارت داخله حکم آوردم، قوماندان امنیه قبول نکرد که این کار را بکند.»
اگرچه ژنرال اسدالله شیرزاد، فرمانده پولیس بغلان به من گفت: «تمام نیروهای امنیتی ما در خدمت جناب والی است و او رییس ماست»، اما این گفتهها عملاً از مشکلات والی کم نکردهاست.
آقای مجید میگوید: «من اصلاً صلاحیت ندارم. اگر من صلاحیت میداشتم و ممثل اقتدار رییس جمهوری میبودم، با این مشکل رو به رو نمیبودم. قوماندان امنیه هم این جرئت را نمیکرد که بیمبالاتی و سهلانگاری کند. تا زمانی که صاحب اختیار نشویم، ما والیها در حد یک دعاگو هستیم.»
از آقای مجید پرسیدم که صلاحیت والیها در ۳۴ ولایت افغانستان تا حدودی از هم متفاوت است. اما به لحاظ قانونی آیا در حدی هست که برخی را «پادشاه ولایت» و عدهای را «دعاگوی» بسازد؟
او گفت: «به شما پوستکنده و واضح میگویم که در افغانستان نقش پول و ثروت زیاد است. من هم اگر ۲۰ میلیون دالر داشته باشم، یک واحد ۲۰۰ نفری نظامی برای خود درست میکنم و پروای کسی را هم ندارم. کسی در این جا از من پرسان نمیکند که این کار چرا غیررسمی است. بعد دیگران هم از من میترسند و با اقتدار عمل میکند. بعضی والیها هستند که نیرویی دارند که اصلاً به قوماندانی امنیه نیازمند نیستند.»
ظاهراً یکی از دلایل این که پلخمری، مرکز ولایت بغلان در ده سال تغییر چندانی نکرده، شاید همین ناهماهنگی میان مقامهای دولت باشد.
مرکز شهر پلخمری هنوز جاده آسفالتی ندارد و هرج و مرج در آن غوغا میکند.
والی بغلان میگوید که تمام ادارات محلی به مرکز کابل پاسخگو هستند و از سخنان فردی به عنوان ناصح و دعاگوی پیروی نمیکنند.
Comments are closed.