- ۲۴ ثور ۱۳۹۲
عزتالله فولادوند
مسالۀ پلورالیسم با دو مسالۀ دیگرهم همراه میشود: یکی مشروعیت و دیگری ثبات که رالز میگوید در کتاب اولش مغفول مانده بود. مشروعیت به سادهترین بیان، عبارت از این است که تحت چه شرایطی کسی قانونی را مشروع میداند ولو خودش با آن مخالف باشد. مسالۀ ثبات ممکن است به این شرح بیان شود که وقتی کسی دربارۀ عدالت صحبت میکند، کافی نیست فقط نظریهیی ارایه دهد، بلکه باید بگوید چرا آن نظریه ثبات دارد و جامعهیی که بر اساس آن بنا میشود، پایدار خواهد ماند. به یاد دارید که رالز در کتاب »نظریهیی در باب عدالت« مدعی بود که در موقعیت اولیه و پشت حجاب بیخبری، همه کس با آن دو اصل بنیادیِ عدالت موافقت خواهد کرد و از این لحاظ هم مشروعیت برای دولت و قوانین به دست میآید و هم ثبات برای جامعه. ولی بعد این فکر برای او حاصل شد که حتا در شرایطی کاملاً منطبق با اصول عدالت، افراد عادل و منصف و آزاد و برابر، باز بر سر آن اصول اختلاف پیدا خواهند کرد. مطابق اصل اول عدالت رالز، هرکسی باید از بیشترین حد آزادی سازگار با همانقدر آزادی برای دیگران برخوردار باشد. آزادی عقیده و بیان، یعنی پلورالیسم، به وضوح در این اصل مندرج است. اشکالی که رالز بعدها به آن برخورد و در کتاب »لیبرالیسم سیاسی« کمر به رفع آن بست، این بود که آموزۀ مذهبی یا فلسفی یا اخلاقیِ جامع و فراگیری که بخواهد میان همۀ مردم مشترک باشد، فقط با قدرت سرکوبگر دولت ممکن است دوام پیدا کند. اینگونه آموزۀ جامع و فراگیر یا ایدیولوژی به تعبیر، از بیخ و بن نه تنها فرض آن کتاب را نقض میکند، بلکه اصولاً با لیبرالیسم در تعارض است. این سخن فوقالعاده در خور توجه است، زیرا میبینیم فیلسوفی بزرگ در نظریهیی که سالها بر سرِ آن زحمت کشیده بود، به عیبی برمیخورد که به آن نظریه خدشۀ جدی بدی وارد میکند. تنها مورد مشابهی که به خاطرم میرسد ویتگنشتاین است که نخست نظریهیی آورد و سالها بعد کتاب دیگری در رد یا مخالفت با آن نظریه نوشت.
حاصل کلام رالز این است که افرادی کاملاً منصف و متعقل به دلیل استفادۀ آزاد از قوۀ عقل بهطور اجتنابناپذیر بر سر آموزههای بنیادی با هم اختلاف پیدا خواهند کرد. رالز نام چنین چیزی را واقعیت پلورالیسم یا کثرتگرایی عقلایی میگذارد. رالز نمیگوید چون یک آموزۀ جامع و فراگیر یا ایدیولوژی غیرعاقلانه است منجر به اختلاف میشود. او میگوید هر جامعهیی که بنیایش بر آموزهیی واحد حتا خود لیبرالیسم باشد، برای حفظ خود به قدرت سرکوبگر دولت نیازخواهد داشت. در کتاب لیبرالیسم سیاسی، رالز جملۀ درخشانی دارد به این عبارت که میگوید: «من همیشه دلمشغول این مسالۀ زجرآور در جهان معاصر بودهام که آیا دموکراسی با آموزههای جامع و فراگیر دینی یا غیردینی سازگار است و اگر هست، چهگونه؟» بیستسال رالز به وسیلۀ تحلیل مفاهیم با این مساله دستوپنجه نرم میکرد که آیا مفهوم دموکراسی لیبرال عاری از هرگونه تناقض ذاتی است و آیا منطقاً و مفهوماً آرمانپروری ممکن است؟ به عبارت دیگر با فرض وجود آموزههای فراگیر یا ایدیولوژیهای متعارض و آشتیناپذیر با یکدیگر در جامعه، فرضی که واقعیات جهان امروز صحتِ آن را تأیید میکند، آیا جامعه میتواند بر مبنای دموکراسی لیبرال اداره شود؟
رالز نه در نظریهیی در باب عدالت و نه در لیبرالیسم سیاسی و نه در هیچیک از دیگر آثارش، برخلاف لاک شروع به برشمردن محاسنِ دموکراسی لیبرال و رد مخالفان نمیکند، بلکه میخواهد ببیند مفهوم دموکراسی لیبرال به کجا میانجامد. به نوشتۀ او در «لیبرالیسم سیاسی« شهروندان میدانند که ممکن نیست دربارۀ آموزههای فراگیر آشتیناپذیر یا ایدیولوژیها به موافقت یا حتا تفاهم برسند. بنابراین باید توجه بکنند که در موقع بحث بر سر مسایل بنیادی سیاسی، چه قسم دلایل عاقلانهیی ممکن است برای یکدیگر بیاورند. مقصود رالز این است که اگر میخواهید به تصوری منسجم و خالی از تناقض از دموکراسی لیبرال برسید، در مورد بیشتر مسایل اساسی سیاسی باید مفهوم حقیقت یا حق را کنار بگذارید و مفهوم انصاف یا عقلایی بودن را جانشینِ آن کنید. در غیر این صورت بیهوده است که منتظر باشید قایلان به آموزههای فراگیر یا ایدیولوژیهای متعارض به توافق برسند چرا؟ زیرا در ذات هریک از آن آموزهها، مفهوم متفاوتی از حقیقت نهفته است و معیار واحدی وجود ندارد. بنابراین کسی که بخواهد به دموکراسی لیبرال برسد، باید این پندار قدیمی را کنار بگذارد که همه بتوانند در مورد ماهیت حق و حقیقت و حقانیت به موافقت برسند.
رالز نمیگوید باید از اعتقادات خود دست کشید. بلکه میگوید تنها امید به استقرار دموکراسی لیبرال این است که میان حوزۀ خصوصی و قلمرو عمومی و سیاسی فرقِ روشنی بگذارید. آنچه به عقیدۀ رالز اهمیت دارد این است که لیبرالیسم سیاسی نسبت به همۀ نظرهای فراگیر یا ایدیولوژیها اعم از دینی و سکولار بیطرف باشد. تنها آموزۀ فراگیری که لیبرالیسم سیاسی نسبت به آن بیطرف نیست، آموزهیی است نامنصفانه یا غیرعقلایی. لیبرالیسم بنا به نظر رالز، مستلزم احترام متقابل بین شهروندان آزاد و برابر و تحمل عقاید عقلایی دینی و فلسفی و اخلاقیِ یکدیگر است.
Comments are closed.