احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۲۸ ثور ۱۳۹۲
کابل روز پنجشنبه یک بارِ دیگر به ماتم نشسـت. در این روز، شهروندان کابل پس از چند روز آرامش، شاهد یک حملۀ مرگبارِ انتحاری بودند که شاهشهید را به شهیدکدهیی دیگر تبدیل کرد. در اثر این حملۀ انتحاری که گفته میشود کاروانی از نظامیانِ خارجی را هدف قرار داده بود، دستکم ۱۵ غیرنظامی کشته و بیش از ۳۵ تنِ دیگر مجروح شدند. مسوولیتِ این حمله را حزب اسلامیِ گلبدین حکمتیار به عهده گرفت.
اما هنوز آقای کرزی فرصت نکرده است که سخنرانی کند و مسوولیتِ این حمله را از دوشِ حزب اسلامیِ حکمتیار به عنوان نزدیکترین متحد سیاسیِ خود بردارد. زیرا او در گذشته چندین بار مسوولیتِ جنایاتِ گروه طالبان را که خود مسوولیتِ آنها را رسماً به عهده گرفته بود، رد کرد و مدعی شد که هیچ منبعِ موثقی وجود ندارد که تأیید کند که آنچه را که کسی به عنوان سخنگوی گروه طالبان به عهده گرفته، واقعاً به این گروه تعلق داشته باشد.
این در حالیست که تمام شواهد و قراین دال بر انجام حملات انتحاری و انفجارهای کنار جادهیی از سوی تنها چند گروهِ مشخص در افغانستان است که این گروهها هم هر زمان که دست به جنایتی زدهاند، مسوولیتِ آن را به عهده گرفتهاند. حالا هم در حملۀ انتحاری روز پنجشنبه، حزب اسلامی گلبدین حکمتیار مسوولیتِ آن را به عهده گرفت و جای هیچ شکوشبههیی وجود ندارد که این حمله را سازمان و یا گروهِ دیگری انجام داده باشد.
ولی جالب اینجاست که این حزب هر از گاهی با اعزام هیأتهایی به کابل که طرحهای سیاسیِ آنچنانیِ آقای حکمتیار را هم زیر بغل دارند، از راهحل سیاسیِ مشکل افغانستان سخن میگویند و طرحهای چندمادهیی خود را به مقام های دولت ارایه میکنند. آنهم دولتی که بخشی از مقامهای آن، یا عملاً اعضای همین حزب بودهاند و یا نزدیکیهای فکری و ایدیولوژیک با آن داشتهاند.
این هیأتها هر زمانی که وارد کابل شدهاند، در جای دیگری زندهگی نکردهاند مگر ارگ ریاستجمهوری. آنها همواره از سوی آقای کرزی میزبانی شدهاند، مورد توجه و نوازشِ ملوکانه قرار گرفتهاند و پس از چندی به جای اینکه برای مردمِ داغدیدۀ افغانستان شاخهگلی هدیه کنند، با فرستادنِ افراد انتحاری آنها را در سوگِ عزیزانشان نشاندهاند. این تناقض در عمل و گفتار را چهگونه میتوان توجیه کرد؟ سرانِ این حزب چهگونه میتوانند جنایات خود را از چشمِ دیگران پنهان کنند و یا به آنها جنبۀ تقدس بخشند؟ مگر کشتن کودکان و زنان کابل، جهاد باید خوانده شود؟
آقای حکمتیار که از سیاست سخن میگوید و خواهانِ تغییر قدرت از راه برگزاری انتخابات است، چهگونه بر کشتار غیرنظامیان صحه میگذارد و افراد خود را به بهانۀ مبارزه با خارجیها، به جنگ مردمِ بیدفاع کابل میفرستد؟
شهروندان کابل، خاطرات تلخی از طرحهای سیاسیِ آقای حکمتیار در طول دو و سه دهۀ گذشته دارند. چه در زمان جهاد و چه پس از آن که کابل را به کربلای معلا تبدیل کرد.
آقای حکمتیار تعریفی استالینیستی از امر سیاسی دارد. او چنان عمل میکند که گویا سالها شاگرد استالین دیکتاتور شوروی سابق بوده باشد. میگویند استالین در زمان فرمانروایی خود، شوروی را چنان با وحشتِ گسترده روبهرو کرده بود که حتا اعضای یک خانواده هم نسبت به هم شک میورزیدند و در بسیاری حالتها، جاسوسیِ یکدیگر را به نهادهای استخباراتی میکردند. استالین چنان به دیگران و بهویژه نزدیکانِ خود مشکوک بود که مجبور میشد دستیارانِ خود را در زمان کوتاهی به جوخههای دار ببندد و به جای آنها، افراد دیگری را بگمارد و باز همین جریان را ادامه دهد. استالین در اثر همین عملکرد خود، نزدیک به ۲۰ میلیون تن را در اردوگاههای کار اجباری و یا مراکز کشتار جمعی به قتل رساند. مگر آقای حکمتیار هم غیر از این کرده است؟ وانگهی، اگر قدرتِ او با قدرتِ استالین مقایسه شود، حتا متوجه میشویم که او بیشتر از استالین جنایت کرده است!
اما جای درد و دریغ زمانیست که اعضای برجستۀ حزب اسلامی حکمتیار به کابل میآیند و مورد عنایاتِ ملوکانه قرار میگیرند. آیا آقای کرزی یک بار از این هیأتها بهخاطر جنایاتی که مرتکب شدهاند، پرسیده است؟ چرا از آنانی که هر روز دست به جنایتی تازه میزنند، در ارگ ریاستجمهوری پذیرایی میشود؟ آقای کرزی و اطرافیانِ طرفدار حزب اسلامی او، چه توجیهی برای مردم دارند و این تناقضِ آشکار را با چه الفاظی پاسخ میدهند؟
اگر آقای حکمتیار واقعاً به راهحل سیاسیِ مسایل افغانستان فکر میکرد، بدون شک امروز کشور دچار اینهمه مصیبت و آلام برخاسته از جاهطلبیها و زیادهخواهیهای او نمیبود. و مردم افغانستان پس از پیروزی جهاد میتوانستند تاریخی تازه را در حیات سیاسیِ خود شاهد باشند. اما متأسفانه همین «طرحهای سیاسی» نگذاشتند که مردم روی شادی و سرور پس از پیروزی را تجربه کنند. در ده سال گذشته هم مردم افغانستان با همین مشکلات مواجه بودند. این حزب همواره بر برگزاری انتخابات تأکید ورزیده، ولی در عمل راه نظامی را برگزیده و ادامه داده است. آنهم نوعی از نظامیگری که کشتار افراد بیگناه و بیدفاع را در دستور کار دارد.
حزب اسلامی با جنایت در شاهشهید نشان داد که همچون متحد ایدیولوژیکِ دیگرِ خود یعنی گروه طالبان، هیچ طرح و برنامهیی سیاسییی ندارد و نه هم در تلاش است که مشکلاتِ جامعه از راه گفتوگو و مذاکره حل شود. زیرا آنانی که به خشونتورزی و دهشتافکنی انس گرفتهاند، هرگز زبانِ گفتوگو و مذاکره را نمیفهمند و به مجرد اینکه در مذاکرات به غریزۀ جاهطلبیشان پاسخِ مثبت داده نشود، دست به خشونت و جنایت میزنند.
آقای حکمتیار همواره نشان داده که با «طرحهای بیپشتوانۀ سیاسی» هیأت به کابل میفرستد ولی در عمل، فتوا به قتل و کشتارِ مردمِ بیگناه میدهد.
Comments are closed.