احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





افکار و زنده‌گی نظریه‌پردازانِ مکتب فرانکفورت

- ۲۸ ثور ۱۳۹۲

بخش نخست

مکتب فرانکفورت یکی از جریان‌های فلسفی ـ سیاسی مهم قرن بیستم می‌باشد. این مکتب، میراث‌دار آموزه‌ها و اندیشه‌های مارکسیستی است که به طور رسمی از سال ۱۹۲۳ با تأسیس «موسسۀ پژوهش‌های اجتماعی» در آلمان شروع به کار نمود. این موسسه به دلیل نقش دانشگاه فرانکفورت در شکل‌گیری اندیشه‌های اولیۀ اعضای آن، به مکتب فرانکفورت و به لحاظ نگرش حاکم بر آن، به مکتب انتقادی و چالشی معروف است.
یکی از جریان‌های میراث آموزۀ مارکسیسم، مکتب فرانکفورت می‌باشد که از اصول و رهیافت‌های مارکسیسم تأثیر زیادی پذیرفته و سعی در تبلیغ و بسط رویکردها و اندیشه‌های مارکسیستی دارد. مکتب فرانکفورت در برهه‌یی از تاریخ ایجاد گشت که به دلیل حوادث جنگ جهانی اول، تحولات سیاسی و اجتماعی مختلفی، عرصۀ جهان را متحول ساخته بود. آلمان که در جنگ شکست خورده بود، شاهد تأسیس جمهوری تازه‌یی به جای نظام امپراتوری بود.
مکتب فرانکفورت از سال ۱۹۲۴ آغاز به جوانه زدن کرد و تا زمان قدرت‌گیری نازی‌ها در آلمان و حتا به هنگام تبعید اعضا به امریکا و هم‌چنین بازگشت به وطن، یکی از جریان‌های مهم فلسفی ـ سیاسی در قرن بیستم بود. مکتب فرانکفورت در کنار آموزه‌های
مارکسیستی، از اندیشه‌ها و تحقیقات مارکس وبر نیز بهره جسته است. این مکتب به شدت از جامعۀ صنعتی مدرن انتقاد نموده و این نقد را با استفاده از روش‌های پوزیتیویستی یا اثباتی انجام داده است.

نحوۀ پیدایش مکتب فرانکفورت
بسیاری از پژوهش‌گران و نویسنده‌گان، پیدایش مکتب فرانکفورت را به فعالیت‌های اجتماعی فلیکس وایل، نسبت داده‌اند. وایل از خانواده‌یی آلمانی‌تبار ارجنتاینی بود که وضع مالی و اقتصادی مناسبی داشتند. پدر وایل که فردی ثروتمند و تاجر بود، او را برای تحصیل به شهر فرانکفورت فرستاده بود و در همین دانشگاه، وایل به اندیشه‌های فلسفی و سیاسی گرایش پیدا کرد و تحت تاثیر استادان خود درگیر فعالیت‌های سیاسی شد و توانست دوستان و همکاران هم‌عقیدۀ خود را پیدا کند. رسالۀ دکترای او در زمینه مسایل عملی، تحقق یافتنِ سوسیالیسم بود.
وایل در تابستان ۱۹۲۲ اولین جلسه و گردهمایی طرف‌داران آموزه‌های مارکسیستی را برپا نمود. بعد از مدتی او به همراه دوستانِ خود تصمیم گرفت تا موسسه‌یی را برای انجام مطالعات مارکسیستی تأسیس نماید. در آغاز برای موسسه، نام موسسۀ مارکسیسم برگزیده شد، اما به دلیل تحریک‌آمیز بودن این مسأله، نام موسسۀ پژوهش‌های اجتماعی فلیکس وایل انتخاب شد. اما وایل تمایل نداشت که با سهم فکری و نظریِ خود و امکانات مالی پدرش، نام موسسه را به خود اختصاص دهد. سرانجام نام «موسسۀ پژوهش‌های اجتماعی» انتخاب گشت که به طور رسمی از سال ۱۹۲۳ فعالیت خود را آغاز کرد. موسسۀ پژوهش‌های اجتماعی سعی داشت تا به لحاظ رویکردی و نظری، تکامل اندیشه‌های فلسفی و سیاسی را غنا بخشد و در زمینۀ جنبش کارگری مطالعه می‌کرد و تا حد امکان از فعالیت‌های سیاسی و اقدامات عملی دوری می‌نمود. از جمله افرادی که در ایجاد موسسه نقش داشت، بعد از گرونبرگ رییس موسسه، می‌توان به هورکهایمر اشاره نمود. فعالیت‌های او با همکاری تیودور آدورنو انجام می گرفت. هورکهایمر با فریدریش پولوک نیز ارتباط دوستانه‌یی داشت، کارل مانهایم نویسندۀ کتاب معروف «ایدیولوژی و یوتوپیا» نیز از فعالان همیشه‌گی موسسه بود. علاوه بر این افراد، شخصیت‌های مهم دیگری نیز در موسسه فعالیت می‌کردند.
مرحله‌بندی حیات فلسفی ـ سیاسی مکتب فرانکفورت
برای موسسۀ پژوهش‌های اجتماعی می‌توان چهار مرحله مهم را معرفی کرد که در هر یک از این مراحل حوادث سیاسی و اجتماعی جهان، این مکتب را به مسیری خاص هدایت می‌کرد. در هر یک از این مراحل، متناسب با شرایط زمانی، اندیشه‌ها و رویکردهای تازه‎یی مطرح می‌شد. این مراحل عبار‌ت اند از:
مرحله اول؛ سال‌های ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۳ است و آغاز فعالیت تا روی کار آمدن نازی‌ها بود، ویژه‌گی مهم این مرحله، تنوع اندیشه‌ها و نبود تلقی جزمی از مارکسیسم بود.
مرحله دوم؛ از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۵۰ را در بر می‌گیرد که اعضا با روی کار آمدن هیتلر، به امریکا مهاجرت نمودند. در آغاز دوران مهاجرت یا تبعید از آن‌جایی که اعضا با زبان انگلیسی آشنایی نداشتند، به زبان آلمانی نگارش می‌کردند. اما بعد از مدتی برخی از اعضا، آثار و نوشته‎های خود را به انگلیسی بیان ساختند. در این مرحله، نظریۀ انتقادی نوهگلی در موسسه مطرح گشت. ریاست موسسه با هورکهایمر بود.
مرحله سوم؛ از سال ۱۹۵۰ تا دهۀ هفتاد و بازگشت به آلمان پس از جنگ جهانی دوم را شامل می شود. در این دوره، اندیشه‌ها و نظریات مارکس وبر مطرح گشت.
مرحله چهارم؛ شامل دهه‌های هفتاد به بعد است، در این مرحله به دلیل مرگ آدورنو و هورکهایمر تا حد زیادی از نفوذ مکتب کاسته شد و یورگن هابرماس چهره برتر مکتب فرانکفورت است. در این دوره، موسسه از اصول مارکسیستی فاصله می‌گیرد. جهت شناخت اندیشه و رویکردهای مکتب فرانکفورت می‌توان نظریات و آثار اعضای اصلی آن را مورد بررسی قرار داد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.