مسموم‌سازی دختران دانش‌آموز دیروز طالبان و آی.اس.آی، امروز تلقین روانی!

گزارشگر:حلیمه حسینی - ۲۹ ثور ۱۳۹۲

این روزها صحبت از مسمومیتِ دختران در مکاتب، سرخطِ بسیاری از رسانه‌ها بوده است. اما به‌راستی حقیقت چیست؟ چرا کمتر به ساخت‌وتولیدِ گزارش‌های تحقیقی در مواردی از این‌دست اقدام شده است؟ و چرا به‌جای کشف حقیقت، به فرافکنی دست می‌زنیم؟
توضیح و توجیهِ وزیر محترمِ معارف نسبت به واقعۀ اخیرِ مسمومیت دسته‌جمعیِ دختران دانش‌آموز، بیش از پیش گمانه‌زنی‌ها را زیاد می‌کند که چرا هیچ‌کس نمی‌خواهد بپذیرد امکانِ یک‌چنین بیماری مسریِ جمعی و تلقینی، نمی‌تواند گویای واقعیت‌هایی باشد که در پسِ مسمومیت‌های دسته‌جمعیِ دختران در مکاتب وجود دارد؟… این کافی نیست که بگوییم یک نفر که حالتِ تهوع پیدا کرده و شاید مسموم شده، بیهوش می‌شود و سپس دخترانِ دیگر نیز درگیرِ یک حالت روانی شده از هوش می‌روند و حالتِ تهوع پیدا می‌کنند!
برای اثباتِ این ادعا، بیشتر این حقیقت مورد استناد قرار می‌گیرد که هنوز این مسمومیت‌های زنجیره‌یی، تلفات جانی نداشته است! هنوز کسی بر اثر این مشکلِ مرموز که رو به پیچیده شدن می‌رود، جانِ خود را از دست نداده است، پس این نمی‌تواند یک توطیه یا دسیسه علیه فرزندانِ این سرزمین برای مانع شدن‌شان از مکتب رفتن باشد!!
عجبا! چه منطقِ مستدل و چه استدلالِ رسا و گیرایی! آیا حتماً باید کسی جانِ خود را از دست بدهد تا قضیه و پروندۀ این اتفاقاتِ مشکوک و سوءظن‌برانگیز، مورد دقت و ارزیابیِ کارشناسانه قرار گیرد؟ آیا این کافی‌ست که بگوییم همۀ این حوادث خودبه‌خود و بدونِ دلیل رخ داده است؟ آیا بوی رنگ و سرگین و … می‌تواند به بی‌هوش شدنِ دسته‌جمعی شاگردانِ مکاتب بیانجامد؟ مگر پیش از این، این عناصر دهشت‌زا و خطرناک (به قولِ این بزرگواران) از محیط زنده‌گیِ شاگردان دور بوده است که به یک‌باره این‌چنین فاجعه‌زا شده‌اند؟ چرا در عمل‌کردِ دولت نسبت به این قضیه، یک‌چنین تغییرِ صدوهشتاد درجه‌یی را شاهد هستیم؟
درست یک سالِ پیش یعنی در ماه جوزای ۱۳۹۱، ریاست محترم امنیت ملی، دستِ طالبان و استخبارات پاکستان را در این مسمومیت‌ها دخیل دانست و حتا خبر دستگیریِ چند تن و اعترافِ آن‌ها مبنی بر دست داشتن در مسمومیت را در اختیارِ رسانه‌ها قرار داد. آن روزها یا ریاست امنیت ملی افراد خیالی را دستگیر کرده بوده، یا تاهنوز دولت محترمِ ما از قدرتی که می‌تواند «رنگ» و «سرگین» داشته باشد، بی‌خبر بوده‌ است. اما حال چه شده که تمام سعی بر این است که این مسأله را یک تلقین و یا بیماری روانیِ دسته‌جمعی نشان دهند و با این ادعاها و یا ساده‌انگاری در ریشه‌های این مشکلات، از یک خطر جدی‌ که معارف کشور را تهدید می‌کند، چشم بپوشند؟
این روزها که سعی می‌شود صحبتی از طالبان و یا دیگر عواملی که ممکن است دست در این قضایا داشته باشند به میان نیاید، باید دید که در پسِ این سرپوش گذاشتن‌ها، کدام هدف را دنبال می‌کنند؟ چرا وزیر صاحبِ معارف با یک چنین بیاناتی، قضیه را این‌چنین ساده و پیش پا افتاده جلوه داده است؟ آیا اجندای خاصی در دستورالعمل دولت قرار گرفته که نباید سخنی از ارتباط طالبان و مسمومیتِ شاگردان زده شود؟
به نظر می‌رسد طالبان باید در نظام آیندۀ این کشور، سهم و جایگاهی داشته باشند. گفت‌وشنودها از زمزمۀ شرکت و حضورشان در انتخابات، سهم گرفتن از چوکی‌های پارلمانی و کابینه و دولتِ آینده، وارد شدنِ مستقیم‌شان در عرصۀ قدرت و معادلات داخلی و بین‌المللی به عنوان یک جریان رسمی و تثبیت شده، تلاش‌های پُرخرج و هزینه‌بردار برای به پای میزِ صلح و مذاکره کشاندنِ آن‌ها و ….، همه خبر از این دارند که هستند کسانی که در درونِ نظام و حتا در سطح بین‌الملل برای طالبان و جریان‌های شبیه و همسو با آن‌ها در حال لابی‌گری‌اند. اما یک‌چنین حمایتی که رد پای آن‌ها را از هر آن‌چه که افکار عمومی از آن منزجر و متنفر می‌شود ـ مثل آتش زدن مکاتب، به قتل رساندن معلمان، مسموم ساختنِ شاگردان مکتب و تیزاب پاشیدن به صورت دخترانی که می‌خواهند با کسب علم و دانش از جهل و بی‌خبری بیرون آیند ـ خود یک روند حساس و تازه‌یی است که می‌توان در عمل‌کردها و کارکردهای وزارت معارف به خوبی دید. به همین خاطر بدون این‌که بخواهیم و قصد متهم کردنِ فرد و یا ارگانی را به جانب‌داریِ آشکار از طالبان داشته باشیم، خوب است با طرح سوالاتی که گذشت، عمل‌کرد و نحوۀ موضع‌گیری مسوولانِ مربوطه را نسبت به قضیۀ مهمی مثل مسمومیت شاگردان مکاتب بررسی کرده و از آن‌ها پرسش و پاسخی صورت دهیم. خوب است که دل‌سوزان به وطن، به جز مسایل سیاسی و به جز مسایلی که خونین است و خون‌بار، به قضایا و پرونده‌هایی از این دست هم توجه جدی داشته باشند؛ چرا که بی‌هوش و مسموم شدنِ هزاران شاگرد مکتب هرچند که هنوز تلفات جانی نداشته، اما خطری بزرگ و تکان‌دهنده برای امنیت ملی و ثبات و بازسازیِ زیرساخت‌های ازهم فروپاشیدۀ علم و تکنولوژی در افغانستانی‌ست که منهای تحصیل علم و معرفت، هرگز نمی‌تواند بر مشکلات و چالش‌های عدیده‌یی که پیش رو دارد، غلبه کند.
دختران و زنان مانده در جهل و بی‌سوادی همان‌قدر خطرناک‌اند که مردان بی‌سواد و دگم‌اندیش! چه بسا که خطر عدم آگاهیِ زنان بیشتر خواهد بود، چرا که تربیتِ نسل‌ها به عهدۀ آن‌ها است.
خطر مسمومیت را مسوولان باید جدی بگیرند و با ادعاهای سرسری و چندگانه نمی‌توان پذیرفت که به یک‌باره بروزِ حوادثی این‌چنین زنجیره‌یی، فراگیر و قدرت‌مند، بدون دخالتِ دست‌هایی که علیه امنیت و ثبات ملیِ ما سازمان‌دهی می‌شوند، امکان داشته باشد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.