احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۶ سنبله ۱۳۹۱
بخش دوم
عوامل مختلفی باعث شد که جهاد در ولایت ننگرهار رو به ضعف نهد؛ اما کوچیدن به پاکستان و پناهنده شدنِ اکثریت اهالی این ولایت، ضربات مهلکی را بر پیکر جهاد و مقاومت وارد کرد. اهالی این ولایت پرنفوس، بدون مقاومتی قابل توجه، در همان اوایل سالهای دهۀ هشتاد میلادی دستهدسته به پاکستان کوچ کردند و طوری که دیده میشد، بیشترینه باشندهگان اردوگاههای بزرگ مهاجرین در ایالت سرحدی پاکستان مانند اردوگاه کچهگری، ناصرباغ، صوابی، هریپور و اضاخیل را ننگرهاریها تشکیل میدادند. این کوچ کردنها، مجاهدین را از حمایت اهالی بهدور ساخت و از طرف دیگر، هزاران جوان و مرد ننگرهاری که ذخیره مطمین جهاد به شمار میرفتند، مجبور بودند که در شهرها و دهات پاکستان به تهیه اعاشه خانوادهشان مصروف شوند.
بر علاوه کوچ کردن دستهجمعی اهالی ننگرهار که کمر جهاد را میشکستاند، پیوستن بزرگان و متنفذین این ولایت به دولت نیز به جهاد مضر واقع شد. به طور مثال: پیوستن حاجی فردوسخان مهمند در سال ۱۹۸۶م و وکیل اعظم شینواری در سال ۱۹۸۸به حکومت کابل، جهاد را در مهمنددره و شینوار با مشکلات زیادی مواجه ساخت.
مصروفیت دیگر که گریبانگیر مجاهدین ننگرهار خصوصاً اهالی مناطق شینوار و مهمند دره شد، عبارت از کشت کوکنار و قاچاق مواد مخدر بود که این مناطق در سالهای آخر جهاد به یکی از مراکز عمده تولید مواد مخدر در شرق افغانستان تبدیل شد و رو آوردنِ متنفذین و فرماندهان محلی به تجارت مواد مخدر از توجه آنها به مسایل نظامی کاست.
همۀ این عوامل باعث شد که در سالهای اخیر تجاوز شوروی به افغانستان، ولایت مقتدر، پرنفوس و مجاهدپرور ننگرهار نتواند به طور شایسته به آنچه که میبایست انجام دهد، عمل کند.
مجاهدین ننگرهار در آستانۀ خروج سپاهیان شوروی
خروج نیروهای شوروی به تاریخ ۱۵ ماه فبروری سال ۱۹۸۹ به اکمال رسید و این دقیقاً زمانی بود که سرمای شدید در اکثر نقاط افغانستان حکمفرما بود و این سرما از تحرک مجاهدین به شدت میکاست.
آیا این برنامهیی دقیق و برنامهریزی شده از سوی مسکو بود؟ بلی، زیرا شورویها به درستی میدانستند که سرمای شدید افغانستان برای نیروهای آنها زیاد خطرناک نمیباشد، در حالی که از تحرک مجاهدین به شدت میکاست و تجربه ثابت نموده بود که جبهات عظیم مجاهدین خصوصاً شمال افغانستان از برف پوشیده میبود و این برف راه سربازان شوروی را به شمال افغانستان مصوونتر میساخت.
از طرف دیگر، شورویها دقیقاً زمانی از کشور کاملاً خارج شدند که هنوز مجاهدین آمادهگی کامل و استراتژییی مشخص برای حمله بر پایگاههای بزرگ حکومت را نداشتند و در جبهات جنگی، هماهنگی میان قوماندانان گروههای مختلف حتا قوماندانان یک تنظیم و یک گروه دیده نمیشد. این عدم آمادهگی را احمدشاه مسعود در یکی از سخنرانیهایش به وضاحت خاطرنشان ساخته که گفته بود: «ما برای پیروزی یک برنامه سه مرحلهیی داشتیم که مرحله اول عبارت از تدارک و هماهنگی میان جبهات بود و برنامه دوم حمله بر پایگاههای دشمن و مرحله سوم، عبارت از پیشروی به طرف شهرها بود؛ اما در اجرای مرحله اول تطبیق استراتژی خویش قرار داشتم که شورویها از افغانستان خارج شدند. خروج نیروهای شوروی درست زمانی طرحبندی شده بود که مجاهدین از نگاه نظامی در موضع تدافعی قرار داشتند.» (۱)
در بُعد سیاسی، خروج نیروهای شوروی و جنگ جلالآباد زمانی صورت گرفت که حکومت موقت مجاهدین تازه تشکیل گردید و هنوز ادارات حکومت موقت به فعالیتهای منظم خود آغاز نکرده بود و این مساله یک نوع سردرگمی را در سوق و اداره مجاهدین بهوجود آورده بود. سررشته کار بهدرستی معلوم نبود و تا آخر هم معلوم نشد که مسوول و قوماندان اصلی این جنگ کی بود.
از طرف دیگر، بنا بر دلایلی که در بالا ذکر گردید، مجاهدین ننگرهار در آستانه خروج سربازان شوروی، به جنگندههای آماتور و شوقییی تبدیل شده بودند که دلگرمی کمتری به جبهاتِ جهاد داشتند، احساساتی صحبت میکردند و از واقعیتهای نظامی و تسلیحاتی دور شده بودند.
واقعه تورخم
خبر کشته شدن چندتن از سربازان ارتش حکومت کابل بهصورت ناگهانی پخش شد و چنان شایعه گردید که این چند سرباز محافظ پایگاههای امنیتی تورخم بودند که همه به حالت فجیع سر بریده شده و در داخل کارتنها و بوجیها جابهجا شده و در مرز افغانستان با پاکستان پرتاپ شدند.
خبر این فاجعه در روزنامهها و جراید منتشر گردید و رادیوهای حکومت کابل با آبوتاب این اخبار را انتشار داد و چندین روز این خبر به طور مکرر پخش گردید و نوعی هوشدار به تمام سربازانی بود که قصد تسلیم شدن یا پیوستن با مجاهدین را داشتند.
اگرچه اکثر مبصرین و کارشناسان، اعضای حزب اسلامی تحت رهبری مولوی محمد یونس خالص را به این عمل متهم میساختند؛ اما هیچگونه شواهدی در دست نبود و حتا این نیز معلوم نگردید که کشتهشدهگان سربازان حکومتی بودند یا خیر. بعدها گفته شد که این حادثه را عُمال حکومت کابل مرتکب شده و از آن استفاده اعظمی بردهاند.
نگارنده در آنزمان خبرنگار بود و با آقای فلیکس ارمکورا، پروفیسور اتریشی و نماینده کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد برای افغانستان، همکاری نزدیک داشت. پروفیسور یادشده به تعقیب انتشار خبر واقعه تورخم، به پاکستان رفت و بعد از تلاشهای فراوان گزارشی را در مورد واقعه تورخم به نشر رسانید که بیشتر به حالت قربانیان مربوط میشد، نه به هویت آنها و یا اینکه چه کسی مسبب این واقعه بود.
پروفیسور ارمکورا از دیدن عکسهای قربانیان حادثه به شدت تکان خورد و طبق عادت همیشهگیاش، از چوکی برخاست و در حالی که “هی… هی!” میگفت و اینطرف و آنطرف اتاقِ خود میگشت، میپرسید “از کجا معلوم که اینها سربازان حکومتیاند؟”
با وجود اینکه فشارهای بینالمللی بالای نامبرده زیاد بود تا از مجاهدین بهطور مشخص به حیث قاتلین این اجساد نام برده شود؛ اما وی به ذکر این جمله که “گفته میشود کشتهشدهگان سربازان حکومتیاند”، اکتفا کرد.
اگرچه تا به آخر ثابت نگردید که در عقبِ این حادثه چه کسی قرار داشت؛ ولی حکومت کابل از این عمل استفاده اعظمی برد و در تصمیم سربازانی که قصد فرار از پایگاههای حکومت داکتر نجیبالله را داشتند، تغییراتی عمده را وارد کرد.
وسایل ارتباطجمعی کابل، این حادثه را ماهها در برنامههای خود جا دادند و بر آن تبصرههای گوناگون کردند. رادیو کابل تعداد کشتهشدهگان را ۷۹ تن میخوانْد، درحالی که نظر به تصاویر و نقل قول شاهدان عینی، به مشکل میشد باور کرد که تعداد کشتهشدهگان بیش از ۳۰ تن بوده باشد.
Comments are closed.