گزارشگر:احمد عمران - ۱۳ جوزا ۱۳۹۲
شهروندان کشور بر اساس قانون اساسی میتوانند در انتخابات به عنوان انتخابشونده و یا انتخابکننده شرکت کنند. البته شرایط نامزدی و رای دادن، بر اساس قانون انتخابات مشخص میشود. این حق را به عنوان حق شهروندی نمیتوان از کسی گرفت. اما وقتی مسالۀ انتخابات ریاستجمهوری به میان میآید، شرایط میتواند برای نامزد شدن دشواریهایی را ایجاد کند.
در دو انتخابات پیشینِ ریاستجمهوری، یکی از مشکلات اصلی، کثرت شمار نامزدان بود. هرچند کثرت نامزدان نمیتواند مشکلی آنچنانی برای انتخابات به شمار رود، ولی چند نکته در این میان قابل مکث است. افغانستان متأسفانه با سیاستهای حزبستیزانۀ رییسجمهوری، نتوانست ظرف یک دهۀ گذشته وارد مناسبات دموکراتیکِ قدرت شود. به این معنا که مجال برای ظهور و بروزِ احزاب بزرگِ ملی فراهم نشد و به همین دلیل، نامزدها در انتخابات عمدتاً به گونۀ مستقل وارد میشوند. هرچند که در برخی موارد نامزدهایی از سوی احزاب نیز معرفی شدند، ولی نامزدانِ احزاب هیچگاه از نشانی حزبِ خود وارد بازی انتخابات نشدهاند. این موضوع سبب شده که افراد با آجندای شخصی، به سمتِ مردم بروند و بهاصطلاح رای آنها را شکار کنند.
از سوی دیگر، کثرت نامزدان، شرایط را برای تشخیص افرادِ اصلح محدود میکند؛ به این معنا که مردم با دیدن چهرههای مختلف به نوعی سردرگمی دچار میشوند که به کدامیک از نامزدان اعتماد کنند. دولت افغانستان که عمدتاً از نظرات گروهی مشخص متأثر بوده، چنین فضایی را به نفعِ خود تشخیص داده و از آن حمایت کرده است. شاید دلیل اصلی هم این بوده باشد که در کثرت نامزدان، میتوان شرایط را برای تقلب و بهرهبرداریهای نامشروع از آرای مردم مساعد کرد. زیرا در موجودیت چند چهرۀ مشخص که آنهم از سوی احزاب معرفی شده باشند، مشکل به نظر میرسد که درصد تقلب را بالا برد. آقای کرزی با توسل به چنین شرایطی در دو انتخابات، توانست پیروزِ این میدان شود.
با این توصیف، ما در انتخابات آیندۀ ریاستجمهوری نیز با کثرت نامزدان روبهرو خواهیم بود؛ خلاف اعتقاد تازۀ آقای کرزی که میخواهد اینبار مردم در انتخابات به شور و مشوره بنشینند و دو سه چهره را از میان آنها برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری آینده، بیرون بکشند. اینهم از آن نوع طرحهای سیاسی است که فقط میتواند به مخیلۀ شخصی چون آقای کرزی خطور کند. حالا آقای کرزی مشخص نکرد که مردم برای شور و مشوره زیر کدام خیمه با هم جمع شوند، چون بدون شک خیمۀ لویهجرگه چنین ظرفیتی را ندارد که چند میلیون جمعیتِ کشور را در خود جای دهد.
به هر حال، موضوع اصلی این است که بازهم در انتخابات چهرههای متعددی را به تماشا خواهیم نشست. برخی از این چهرهها از حالا و حتا از ماهها پیش، مبارزات انتخاباتیِ خود را آغاز کردهاند. شاید یکی از این افراد اشرفغنی احمدزی رییس برنامۀ انتقال باشد. در روزهای اخیر، سخنان و گفتوگوهای آقای احمدزی نشان میدهد که او بدش نمیآید که یک بارِ دیگر بختِ خود را در انتخابات بیازماید. آقای احمدزی در گذشته هم این آزمون را تجربه کرده است، آنهم در انتخابات سال ۲۰۰۹؛ انتخاباتی که بهدرستی حداقل در مورد او نشان داد که میزان محبوبیتش در میان مردم چهقدر است.
آقای احمدزی در انتخابات گذشته حتا در ولایت لوگر که خاستگاه اصلی اوست، نتوانست رای چندانی را بهدست آورد. اما متأسفانه شرایط پیچیدۀ افغانستان برخی شخصیتها را دچار توهمِ سیاسی کرده است. در وضعیت بغرنج سیاسی افغانستان، هر کسی که چند «لکچر» در این و یا آن دانشگاه ارایه کرد و یا در برخی پستهای دولتی وظایفِ مهمی را بر عهده گرفت، فکر میکند که میزان محبوبیتش در میان مردم نیز از اینگونه مراکز مایه میگیرد و به همین دلیل، دچار توهمزدهگی سیاسی میشود و عاجل به این فکر میافتد که چرا بر کرسی ریاستجمهوری افغانستان تکیه نزند.
البته نقش برخی نهادها و رسانههای غربی نیز در این سوءتفاهمهای سیاسی نسبت به خود کم نبوده است. برخیها فکر میکنند که با گرفتنِ چند دکترای افتخاری از چند دانشگاه دست آخر غربی، به شخصیتهای جهانی مبدل شدهاند. به گفتۀ دکتر رضا شفیعی کدکنی شاعر و ادبیاتشناس معروف، برخیها دکترای ادبیاتِ خود را از کارخانۀ قند فریمان گرفتهاند و حالا فکر میکنند که پدر ادبیات فارسی هستند. آقای احمدزی نیز یکی از همین افراد است که برخی نهادها و رسانههای غربی، سخاوتمندانه عنوانهای مختلفی را به وی اهدا کردهاند. حال آنکه بسیاری از این مراکز و رسانهها در کشور خودشان هم اعتبار علمی و فرهنگیِ لازم را ندارند و یا حتا شناختهشده نیستند. برخی از این مراکز غربی هم، مثل برخی از دکانهای صوبه سرحد پاکستان که سند لیسانس و فوق لیسانس خود را در بدل چند روپیۀ پاکستانی میفروشند، چنین القاب و عنوانهایی را در بدل پول به افراد تفویض میکنند.
آقای احمدزی در یک دهۀ گذشته در افغانستان بهسر برده و مردم با کارنامۀ سیاسی او از نزدیک آشنایی دارند. ناکامی افغانستان در عرصۀ سیاستهای اقتصادی، دقیقاً ناشی از برنامههای آقای احمدزی است. آقای احمد زی که در آغاز به عنوان وزیر مالیۀ افغانستان منصوب شد، ساختاری را برای نظام اقتصادی کشور تعریف کرد که از درون آن، بحران اقتصادی فعلی به عنوان اصلیترین دستاوردِ او بیرون تراویده است. آقای احمدزی البته تنها افغانستان را در عرصۀ اقتصادی زمینگیر نکرده؛ بلکه او طراح برنامۀ دی.دی.آر و خانهنشین کردنِ هزاران افسر و نظامی سابقهدار و یا جهادی کشور هم بوده است. او از آنجایی که مخالفتِ فکری با مجاهدین کشور داشت، تلاش ورزید که پس از روی کارآمدن دولت جدید، با استفاده از نفوذ خود در میان متحدان بینالمللی افغانستان، به تضعیف نقش افسرانِ کارآزموده و یا آنانی که تجربۀ نبرد با مخالفان مسلح را داشتند، بپردازد. در دانشگاه کابل هم زمانی که آقای احمدزی متصدی آن بود، نتوانست کاری انجام دهد و حداقل نظام آموزش عالی کشور را بازتعریف کند. کارنامۀ درخشانِ او در برنامۀ انتقال مسوولیتهای امنیتی نیز اظهرمنالشمس است؛ برنامهیی که از حالا سبب بروز نگرانیهای جدی در سطح جامعه شده است. آقای احمدزی در برنامۀ انتقال مسوولیتهای امنیتی، نشان داد که شناختی سطحینگرانه از آرایشِ قوا در کشور دارد. با این اوصاف حالا مشخص نیست که چهگونه برخی از شخصیتهای کشور، در وجود آقای احمدزی کسی را میبینند که میتواند افغانستان را از وضعیت بحرانیِ فعلی نجات دهد و به همین دلیل، از او حمایت سیاسی میکنند.
اظهارات اخیر امرالله صالح رییس پیشین امنیت ملی کشور در محفل بزرگداشت از اشرفغنی احمدزی، این شکوگمانها را تقویت کرده است که نکند فریبِ سخنان چربونرمِ او را این شخصیتها نیز خورده باشند. آقای احمدزی سیاستمداری شکستخورده است که به هیچصورت نمیتواند به جبران کارنامههای ناکامِ خود فایق آید و یا اینکه کشتی شکستۀ افغانستان را به ساحل نجات برساند. مشخص نیست که چه اتفاقی افتاده که آقای صالح در محفلی که معلوم بود از قبل به نفع آقای احمدزی طراحی شده، چنان سخنانی را به نفعِ او ابراز میکند؛ سخنانی که بدون شک معرف اصلی شخصیت سیاسی آقای احمدزی نمیتوانند باشند. چون آقای احمدزی، نه شخصیت سیاسیِ مدبری است و نه شخصیت اکادمیکِ قابل اعتنایی. حرفهایی را هم که برخی رسانههای غربی در مورد او به عنوان یکی از صد شخصیتِ اندیشمند جهان گفتهاند، تنها مصرف سیاسی دارد و بس. زیرا با آنهمه شخصیتهای علمی و فرهنگیِ جهان که میاندیشند و حاصل اندیشۀ آنها هم مشخص است، آقای احمدزی اصلاً به حساب نمیآید. اسلاوی ژیژک فیلسوف معاصرِ جهان که دهها کتاب فلسفی نوشته، به عنوان شخصیت اندیشمند از سوی اینگونه رسانهها معرفی نمیشود و آنوقت آقای احمدزی، عنوانِ یکی از صد اندیشمند جهان را به خود میگیرد. زهی خیال باطل!
Comments are closed.