گزارشگر:سیدمحمود سجادی - ۱۴ جوزا ۱۳۹۲
یکی از شاعران بزرگ و توانمند پارسی، حکیم نظامی گنجهیی است که خمسه او شهرت والا و گستردهیی دارد. او در آغاز هر پنج منظومه پس از حمد خداوند متعال، با او به راز و نیاز میپردازد. در ابتدای مخزنالاسرارِ خود پس از ابیات تحمیدیه در مناجات اول میگوید:
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
زیرنشین علمت کاینات
ای همه قایم چو تو قایم به ذات
هستی تو صورت پیوند نی
تو به کس و کس به تو مانند نی
آنچه تغیر نپذیرد تویی
وان که نمرده ست و نمیرد تویی
ما همه فانی و بقا بست تو راست
ملک تعالی و تقدس تو راست
خاک به فرمان تو دارد سکون
قبه خضرا تو کنی بیستون
جز تو فلک را خم چوگان که داد
دیگ جسد را نمک جان که داد
چون قدمت بانگ بر ابلق زند
جز تو که یا رد که اناالحق زند
تا کرمت راه جهان برگرفت
پشت زمین بار گران برگرفت
هر که نه گویای تو خاموش به
هر چه نه یاد تو فراموش به
و خلاصه طی ۴۰ بیت پر از حکمت و زیبایی و سر تا پا تلمیح و استعاره و اشارات قرآنی و حدیثی و دانستههای علمی، یگانهگی و عظمت یزدان را ذکر کرده و از ابتدا تا پایان با معبود و معشوق خود سخن میگوید و در پایان تخلص کرده و عرض میکند:
بنده ـ نظامی ـ که «یکی گو»ی توست
در دو جهان خاک سرکوی توست
خاطرش از معرفت آباد کن
گردنش از دام غم آزاد کن
که میبینیم هم تحمید و ذکر توحید است و هم راز و و نیاز به درگاه خداوند و هم دعا و طلب نجات و رهایی. در آغاز همین منظومه مخزنالاسرار که سرایش آن را در سال ۵۵۲ هـ . ق به انجام رسانده مناجات دومی دارد که در بخشایش و عفو یزدان است.
ای به ازل بوده و نابوده ما
وی به ابد زنده و فرسوده ما
چاره ما ساز که بیداوریم
گر تو برانی به که روی آوریم؟
این چه زبان و چه زبان رانی است
گفته و ناگفته پشیمانی است
دل زکجا وین پروبال از کجا
من که و تعظیم جلال از کجا؟
در گذر از جرم که خواهندهایم
چاره ما کن که پناهنده ایم
ای شرف نام «نظامی» به تو
خواجهگی اوست غلامی به تو
در منظومه دیگر خمسه ـ خسرو و شیرین ـ که آن را حدوداً به سال ۵۷۳ آغاز کرده و در ۵۷۶ هـ . ق به انجام رسانده، تحمیدیه مدخل آن مستقیماً به صورت مناجات بیان شده و در همان ابتدا خود را معرفی میکند.
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
دلی ده کو یقینت را بشاید
زبانی کآفرینت را سراید
مده ناخوب را پر خاطرم راه
بدار از ناپسندم دست کوتاه
درونم را به نور خود برافروز
زبانم را ثنای خود در آموز
به داوودی دلم راتازه گردان
«زبورم» را بلند آوازه گردان
عروسی را که پروردم به جانش
مبارک روی گردان در جهانش
سوادش دیده را پر نور دارد
سماعش مغز را معمور دارد
و در همین منظومه پس از ذکر توحید باری و استدلال نظر و توفیق شناخت، یک بار دیگر گویی مناجات قبلی خود را کافی و کامل ندانسته، باز به مناجات مینشیند و از او طلب آمرزش میکند:
خدایا چون گل ما را سرشتی
وثیقت نامهیی بر ما نوشتی
چو ما با ضعف خود دربند آنیم
که بگزاریم خدمت تا توانیم
و در پایان میگوید:
چراغم را زفیض خویش ده نور
سرم راز آستان خود مکن دور
دل مست مرا هشیار گردان
زخواب غفلتم بیدار گردان
چنان خسبان چو آید وقت خوابم
که گر ریزد گلم ماند گلابم
زبانم را چنان ران بر شهادت
که باشد ختم کارم بر سعادت
تنم را در قناعت زنده دل دار
مزاجم را به طاعت معتدل دار
دماغ دردمندم را دوا کن
دواش از خاک پای مصطفی کن
آنگاه به نعت حضرت رسول میپردازد و سپس بقیه مطالب و نیز داستان زیبا و جذاب و مفصل و عبرتآموز خسرو و شیرین را بیان میکند. در منظومه سوم یعنی لیلی و مجنون که به قولی آن را فقط در چهار ماه از سال ۵۸۵ هـ . ق سروده، باز هم تحمیدیه منظومه به صورت یک مناجات سراپا اخلاص و عبودیت و خداپرستی و یزدانگرایی سروده و عرضه میشود.
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
ای یاد تو مونس روانم
جز نام تو نیست بر زبانم
ای کارگشای هر چه هستند
نام تو کلید هر چه بستند
ای هست کن اساس هستی
کوته ز درت درازدستی
ای خطبه تو تبارک الله
فیض تو همیشه بارک الله
و خلاصه طی یک مناجات صدوچند بیتی، تخلص کرده یا خود را در محضر ربوبی معرفی کرده و گوید:
گر بنده نظامی از سر درد
در نظم دعا دلبری کرد
زان پیش کاجل فرا رسد تنگ
وایام عنان ستاند از چنگ
ره بازده از ره قبولم
بر روضه تربت رسولم
و در ادامه آن به نعت و ستایش حضرت رسول پرداخته و از معراج حضرتش سخن گفته و بعد از چند موضوع حکمی و الهی به بیان داستان و فرعی آن دو عاشق مشهور عرب میپردازد.
حکیم نظامی گنجهیی، یکی از شاعران بزرگ و توانمند پارسی است که خمسه او شهرت والا و گستردهیی دارد. او در آغاز هر پنج منظومه پس از حمد خداوند متعال با او به راز و نیاز میپردازد.
هفت پیکر او نیز که مشتمل بر دو منظومه بهرامنامه و هفت گنبد است و در سال ۵۹۳ هجری قمری به پایان رسیده، با این مناجات زیبا و دلنشین آغاز میشود:
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
در بدایت بدایت همه چیز
در نهایت نهایت همه چیز
ای برآرنده سپهر بلند
انجم افروز و انجمن پیوند
آفریننده خزاین جود
مبدع و آفریدگار وجود
نام تو کابتدای هر نامست
اول آغاز و آخر انجام است
بسته بر حضرت تو راه خیال
بر درت نانشسته گرد زوال
به یک اندیشه راه بنمایی
به یکی نکته کار بگشایی
ای نظامی پناه پرور تو
به در کس مرانش از در تو
سربلندی ده از خداوندی
همنش را به تاج خرسندی
شرفنامه نیز منظومهیی است مشتمل بر دو مثنوی خردنامه و اسکندرنامه که به نظر میرسد آن را بعد از ۵۹۳ سروده. او ـ نظامی بزرگ ـ این منظومه را با مناجات دلنشین و ارزشمند زیر میآغازد:
خدایا جهان پادشایی توراست
ز ما خدمت آید خدایی تو راست
پناه بلندی و پستی تویی
همه نیستند آنچه هستی تویی
هر آن آفریده ز بالا و پست
تویی آفریننده هر چه هست
تویی برترین دانش آموز پاک
ز دانش قلم رانده بر اوج خاک
چو شد حجتت بر خدایی درست
خرد داد بر تو گواهی نخست
خرد را تو روشن بصر کردهای
چراغ هدایت تو بر کردهای
تویی کاسمان را برافراختی
زمین را گذرگاه او ساختی
سپردم به تو مایه خویش را
تو دانی حساب کموبیش را
تمام این مقدمه مشحون است از اعتراف به بزرگی و عظمت و رحمانیت در صمیمیت ذات الهی و بیان کوچکی و ضعف بشر در مقابل او که احد است و واحد و خالق و بخشنده و بخشاینده.
آخرین منظومه خمسه نظامی، اقبالنامه است که خردنامه یا خردنامه اسکندری نیز نامیده شده است که شاید آن را در سال ۵۹۸ هـ .ق سروده باشد.
نظامی در این منظومه پس از تحمیدیه با مطلع:
خرد هر کجا گنجی آرد پدید / ز نام خدا سازد آن را کلید
به راز و نیاز با خدای یکتا پرداخته و در مناجاتی نه چندان مفصل، اما نغز و پراندیشه میسراید:
خدایا تویی بنده را دستگیر
بود بنده را از خدا ناگزیر
تویی خالق بوده و بودنی
ببخشای بر خاک بخشودنی
ببخشایش خویش یاریم ده
ز غوغای خود رستگاریم ده
تو را خواهم از هر مرادی که هست
که آید ز تو هر مرادی به دست
من آن ذره خردم از دیده دور
که نیروی تو بر من افکند نور
به نیروی تو چون پدید آمدم
در گنجها را کلید آمدم
(که مقصودش پنج گنج یا خمسه است و میرساند که این منظومه آخرین آنهاست.)
صفایی ده این خاک تاریک را
که به بیند این راه باریک را
حفاظت چنان باد در کاری
که خشنود کردی ز گفتاری
چو از راه خشنودی آیم برت
نپیچم سر از قول پیغمبرت
و طبق معمول پس از مناجات به ذکر جمیل خاتمالانبیا پرداخته و پس از مقدماتی دیگر وارد داستان میشود.
نمونههای زیاد و ارجمندی از مناجات و راز و نیاز با خداوند قادر و متعال به صورت نظم و نثر در ادب فارسی دیده میشود که خواندنِ آنها نه تنها لذتبخش و گواراست، بلکه روح و روان را صیقل میدهد و به صفای باطنیِ انسان میافزاید.
Comments are closed.