احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۹ جوزا ۱۳۹۲
سیمون دوبوار نیز همانند دوست، همراه و عشق همیشهگیاش ژان پلسارتر، فیلسوف، روشنفکر، فعال اجتماعی، داستاننویس و… بود؛ ترکیبی که اگر امروز کمی از مُد افتاده باشد، اما در آن سالها روی بورس بود و به اشکال مختلف میشد دید و اینکه یک فیلسوف ادبیات را به عنوان ابزاری برای بسط فلسفه و دیدگاهش به کار گیرد، امری بسیار طبیعی به حساب میآمد.
ماجرای نظریه تعهد ادبیات سارتر و یارانش را همه شنیدهایم و اینکه چهطور ضربه آن را خورد نیز. اما با این حال هم سارتر و هم سیمون دوبوار چهرههایی دوستداشتنی و فراموشنشدنی هستند؛ آثارشان به وفور خوانده میشوند و دیدگاههایشان اگر خریدار زیادی هم نداشته باشد، ضرورت درک آنها کماکان پابرجاست و اهمیت خود را از دست نداده، به خصوص اینکه ارزش ادبی آثارشان همچنان آنها را سر پا نگه داشته است.
نوشته زیر روایت سیمون دوبوار است از فمنیسم و مساله زنان در جامعه و باید و نبایدهایشان… روایتی که از دل یک گفتوگو درآمده (دویچه وله) و خواندنش خالی از لطف نیست.
به یاد دارم که در پایان کتاب “جنس دوم” ذکر کرده بودم که من آنتیفمینیست هستم، زیرا فکر میکردم با توسعه جامعه در مسیر سوسیالیسم مشکل زنان خودبهخود حل خواهد شد. فمینیستها زنان یا مردانی هستند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای حقوق زنان مبارزه میکنند. به این مفهوم من در حال حاضر فمینیست هستم، چون میپذیرم که مبارزه در صحنه سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمیشود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.
بهعلاوه، من بر این باورم که در کشورهای سوسیالیستی برابری حقوق زن و مرد هنوز ایجاد نشده است. مساله دیگری که به نظر من برای بسیاری از زنان یکی از علتهای شکلگیری جنبش به شمار میآید، وجود تبعیضهای عمیق میان زنان و مردان در گروهها و سازمانهای چپ و در اصل انقلابیست. همواره پستترین، طاقتفرساترین و بیاهمیتترین کارها به عهده زنان گذاشته شده، در حالی که مردان همواره توانستهاند سخنرانیهای آنچنانی داشته باشند، مقاله بنویسند، فعالیتهای جالب توجه انجام دهند و خطیرترین مسوولیت را بر عهده بگیرند. حتا در چهارچوب همین گروههای چپ نیز که برای دفاع از حقوق و آزادی زنان و جوانان شکل گرفتهاند، زن موجودی کمارزش باقی میماند. بنابراین ضروری است که زنان خود سرنوشت خویش را به دست بگیرند.
من تا حد خاصی موافق حذف مردان از فعالیتهای زنان هستم. در اینجا مساله اصلی مرحلهیی است که در آن قرار داریم. دلایل بسیاری نیز برای این ادعا وجود دارد: در بسیاری از موارد باید در انتظار آن باشیم که مردان در قالب این گروهها نیز نتوانند از بازتابها و کنشهای مردانه خود خودداری کنند. آنها میخواهند حرف بزنند و دستور بدهند. مساله بسیار مهم این است که زنان در این گروهها با همسر یا دوستان مذکر خود یا کسانی که وابستهگی بسیاری به آنها دارند، روبهرو نشوند؛ زیرا در اصل مجبور خواهند بود خود را از وابستهگی به آنها خلاص کنند…
به عنوان اولین گام، زنان باید خارج از خانه کار کنند. در گام دوم باید در صورت امکان از ازدواج خودداری کنند؛ زیرا این کار برای آنان خطرناک است. اما آنچه برای استقلال واقعی آنها مهم به شمار میآید، داشتن شغل است. من این را به تمام زنانی که در این باره میپرسند، توصیه میکنم. این شرط لازمی است که به آنها اجازه میدهد در صورت نیاز از همسران خود جدا شوند. با داشتن شغل آنان میتوانند خرج خود و فرزندانشان را تأمین کنند و بدون وابستهگی زندهگی خود را پیش ببرند… به خوبی میدانم که کار در جامعه امروزی نه تنها رهاییبخش نیست؛ بلکه انسان را با خود بیگانه میکند. اما در نهایت زنان باید میان یکی از این دو نوع ازخودبیگانهگی انتخاب کنند: خانهداری یا اشتغال بیرون از خانه! با وجود این، کار درآمدزا نخستین شرط استقلال زن است…
گرفته شده از: مد و مه
Comments are closed.