گزارشگر:احمد رشید - ۲۰ جوزا ۱۳۹۲
دوازده سال در بیبرنامهگی برای رسیدن به صلح و ثبات در افغانستان سپری شد و حالا نیاز است که برای ده سال آینده، یک برنامۀ ملی و نقشۀ راه در اختیار داشته باشیم.
شاید نخستین پرسش این باشد که «چرا ما طی این ده سال به صلح دست نیافتیم و چهگونه تا ده سال دیگر، کلید گمشدۀ صلح را دریابیم؟»
تحققِ صلحِ پایدار که توام با عدالت است، از نیازهای اساسیِ ماست و این مأمول، بر اساس یک برنامۀ همهشمول، هدفمند و درازمدت که در نهایت منتج به رفاه عامه و عدالت گردد، دستیافتنی میباشد.
اما چهگونه به «صلح پایدار» نایل آییم؟
اولین گام به منظور رسیدن به صلح، فراگیر بودنِ آن میباشد؛ یعنی تمام اقشار و بخشهای جامعه باید در پروسۀ اعمار صلح شامل باشند: زنان، مردان، جوانان، پیران، همۀ گروههای قومی، رهبران دینی، سازمانهای غیر دولتی و بالاخره میانهروها و افراطیها. زیرا در صورتی که پروسۀ صلح همهشمول و جامع نباشد، مشروعیتِ آن زیر سوال قرار میگیرد و منتج به صلح پایدار نخواهد شد.
اعتماد
در جامعهیی که مردمِ آن یکی بر دیگری و یا قومی بر قومی دیگر اعتماد ندارد و جریانی جریانی دیگر را نمیپذیرد، اعادۀ اعتماد میانِ تشکلها و شهروندان، از اولویتهای رسیدن به صلح شمرده میشود.
همۀ طرفهای ذیدخل در افغانستان، باید به یک برنامۀ ملی و یا آجندای ملی دست یافته و بر سرِ آن اتفاق کنند و بر بنیاد آن، در مورد صلح و مذاکره، بحث و تبادل نظر داشته باشند.
گام دومِ اعتماد این است که نخبهگان و فعالان سیاسی جامعه، بر بنیاد یک چنین طرح ملی و فراگیر، باید میان گروههای مختلفی که با همدیگر در جنگ و ستیز قرار داشتند و یا دارند، اعتمادسازی کرده و حتا میان طالبان و جریان مقاومتِ دیروز در برابر آنان، فصل گفتوگوها را بهراهاندازند.
این نخبهگان به عنوان میانجی، میتوانند نقش محوری و رهبریکنندۀ صلح را به عنوان صالحانِ جامعه داشته باشند. البته این طرح، نباید به کاپیِ شورای عالی صلح تبدیل شود و معیار و مبنای این محور را باید یک برنامه و آجندای ملی نخست میان خودِ نخبهگان ـ که متشکل از همۀ جریانهای سیاسی مدنی هستند ـ تشکیل دهد.
بر بنیاد چنین طرحی، نهادهای مدنی، احزاب سیاسی، رسانهها و حلقههای روشنفکری، نقش خیلی مهمی را در مراقبت از فعالیتها و ابتکاراتِ متنوع برای رسیدن به صلح دارند.
دو سکۀ صلح
صلح در درازمدت بدون عدالت و حسابدهی ممکن نیست. پس برای مردم افغانستان مهم است که یک راهکار مناسب را روی دست گیرند که در آن به دادخواهی نیز پرداخته شود، و یا اگر بحث عفو عمومی هم مطرح میگردد، باید در چهارچوب موازینِ پذیرفتهشدۀ جهانی، دنبال شود. زیرا گذشتۀ افغانستان بهشدت سیاه و ستمآلود بوده و ابعاد آن تا امروز جامعه را متأثر کرده است.
در حال حاضر، انواع مختلف فعالیتها و ابتکارات جهت رسیدن به صلح از جانب دولت، جامعۀ مدنی، جامعۀ جهانی، احزاب، حلقات روشنفکری، رسانهها و… جریان دارد؛ اما همۀ این حرکتها و برنامهها، در قالب شعارها و بازیهای سمبولیک به پیش میرود و تا کنون کاری را از پیش نبرده است. بنابراین نیاز است تا این فعالیتها و حداقل شعارهای صلحخواهانه، در محور یک برنامۀ ملی جان داده شود و حرکتها از وضعیت انجویی و شعاری، به وضعیت اساسی و زیربنایی تغییر کند.
ترتیب و آماده کردنِ یک چنین برنامهیی، از مسوولیتهای نخبهگان سیاسی و فعالان مدنی است که با درکِ مهمترین نیازمندیهای جامعه، باید طرح معقول و موثری را پیشکش کنند.
به نظر نویسنده و بسیاری از آگاهان، بدون شک در چند ماهی که به پایان ادارۀ آقای کرزی باقی مانده است، ما به صلح و آرامش دست نمییابیم و رسیدن به صلح در جامعهیی که مشکلاتِ آن ریشههای هزارسو دارد، بهآسانی میسر نیست و نیازمند زمان و یک جریانِ موثر میباشد. بنابراین باید همۀ تلاشهایمان را برای رسیدن به صلح، به پس از سال ۲۰۱۴ متمرکز کنیم و باید خوابهای خوشی برای فردای خودمان و یا نسل بعد از خودمان ببینیم. از مسوولیتهای ماست که امروز باید پایههای رسیدنِ نسل فردا به صلح و ترقی را بگذاریم و در این زمینه، از هیچ ایثاری دریغ نورزیم.
یکی از عناصری که ما را در ایجاد یک برنامۀ ملی و آمادهسازیِ ذهنیتها در این راستا کمک میکند، این است که تعلیمات عامه و بالا بردنِ آگاهی عامه را در اولویتِ کارهایمان قرار دهیم. جدا از این، عناصر برنامۀ ملی را باید از هماکنون روشن سازیم و مردم بهخصوص جوانان را با نگاه نو و برنامۀ جدید آشنا گردانیم.
بررسی نقاط ضعف و دلایل شکست و ناکامی توسعه و یا هم دلایل به میان نیامدنِ توسعه در افغانستان در ۱۲ سال گذشته را باید در اولویتِ مطالعاتِ خود قرار دهیم تا در روشنی آن بتوانیم نسخۀ مطلوب و روشنی را برای فردای افغانستان تهیه کنیم.
در ده سال گذشته، بزرگترین آسیب از این ناحیه بوده است که جامعۀ جهانی و حکومت افغانستان نتوانستند یا نخواستند یک طرح ملی که در آن اولویتهای جامعه و تجدید زیربناهای اقتصادی و سیاسیِ کشور در آن لحاظ شده باشد را برای افغانستان پی بریزند. همۀ تلاشِ آنها فقط با نگاهِ روزمرهگی بوده و هیچ فکری برای فردای کشور و مردمِ آن نکردهاند. به همین سبب باور دارم که اگر فردا نیروهای خارجی از افغانستان خارج شوند، وضعیت به نقطۀ اول قابل برگشت است و چیزی در بساط باقی نمیماند و شاید تنها چیزی که به عنوان یادگارِ این دهه باقی بماند، همین بلندمنزلها و خانههای لوکس و هوتلهای مجلل باشد.
از این رو، ضرورتِ ساختن برنامه برای افغانستان، حتمیست و آینده را کسی رقم خواهد زد که طرح و برنامۀ موثری برای افغانستان داشته باشد تا بتواند نگاه مردم و نهادهای داخل کشور و نیز توجهِ نهادهای بیرونی و کشورهای خارجی را به آن معطوف سازد.
به نظر میرسد که آجندای ملییی را که آقای احمد ولی مسعود نوشته است، بیشتر در همین راستا میتواند قابل توجه و حمایت باشد. این کتاب اگرچه کامل و شامل نیست، اما مسودهییست برای فراهم شدنِ یک طرح فربۀ ملی بههدفِ عبور از بحرانی که شکی نیست کشور را در آینده با چالش مواجه میسازد. بنابراین از هماکنون باید به ساختنِ زیرساختها توجه کرد و به حل مسایل کلان در افغانستان اندیشید.
اما وقتی که ما از ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۴ را «دهۀ تحول» نام میگذاریم، با چه وضعیت و توانایییی باید از آن حمایت کنیم؟ آیا ممکن است که بقا و حفظ وضع موجود، سبب تحول در افغانستان گردد؟
حداقل فساد اداری موجود، در دهۀ تحول میتواند همۀ امکانات نقدی و مساعدتی را به گونهیی ببلعد که در دهۀ اخیر بلعیده است.
با ادامۀ وضع موجود، شکی نیست که مافیا چنان در بیخِ ملت خانه میکند که حالا بر فرق ملت خانه کرده است. از اینرو لازم است تا دهۀ تحول را با داشتنِ یک برنامۀ موثر استقبال کنیم و از حالا باید برای دهۀ تحول، آمادهگی بگیریم. این آمادهگی میسر نمیشود مگر اینکه از هماکنون به فکر ساختنِ یک برنامۀ ملی و آجندای ملی باشیم.
اگر بتوانیم به یک آجندای ملی به عنوان ساختار ملی در افغانستان دست بیابیم، حداقل تأثیری که بر وضعیت گذاشته میشود این خواهد بود که از آن به بعد، ذهنیتِ مناسبی برای حکومتداری، حل اختلافات، ایجاد توسعه و رفاه میداشته باشیم.
به هر صورت، ایجاب میکند که سیاسیون، دانشمندان و نخبهگان گرد هم آیند و از طرح مدونی حمایت کنند که اکنون در دسترس قرار دارد و دیگر نباید انتظار داشت که کدام امریکایی، ایرانی، بلغاریایی و پاکستانی بیاید و برای ما طرح و برنامۀ ملیِ حکومتداریِ خوب بریزد.
شایسته است که مردم به شکل آگاهانۀ آن بیایند از محتوای چنین طرحی بپرسند و در کنار نخبهگان و شخصیتهای مطرح خود، برای رسیدن به ضع مطلوب و تحقق صلح در افغانستان بیاندیشند، نظر دهند و طرح ارایه کنند. زیرا اگر سران حکومت در ده سال گذشته، از یک برنامۀ ملی و مشارکتِ همگانی برخوردار میبودند، شکی وجود نداشت که اینهمه امکانات و منابعی که در این ده سال سرازیر شد، تلف نمیشد و اکنون وضعیتِ مناسبی داشتیم.
Comments are closed.