- ۲۷ جوزا ۱۳۹۲
تصور کنید سالها با جان و دل کار کردهاید و موفقیتهای زیادی بهدست آوردهاید، اما یک روز میرسد که احساس میکنید از کارهایی که انجام میدهید متنفرید.
سالها با عشق و علاقه کار کردهاید، موفقیتهای زیادی بهدست آوردهاید و به مکانی در خور رسیدهاید، اما اکنون به جای آنکه به کاری بپردازید که به آن عشق میورزیدید، حس میکنید از مدیریت و نظارت کردن بر افراد خسته شدهاید.
اما چرا با چنین تجربهیی روبهرو میشویم؟ من وقتی به مدارج بالای مدیریتی معاون رییس شرکت (EVP) و مدیر خلاقیت جهانی شرکت Nickelodeon (تولیدکننده بازیهای کودکان) رسیدم، به جای آنکه به فکر نوآوری و تولید کردن محصولات جذابتر باشم، وقت خود را در جلساتی که با مدیران عالیرتبه شرکت و رقیبان برگزار میشد، تلف میکردم.
باید خوشحال میبودم، چون با افرادی خلاق و مثبت کار میکردم، درآمدم عالی بود و… اما تنها کاری که میکردم مدیریت افرادی بود که در تولید محصول نقش داشتند. اما پس از گذراندن شرایط دشوار مدیریت فروش و معرفی کردن محصولات جدید در بازارهای جهانی، چنین کار کسلکنندهیی راضیام نمیکرد.
مدیریت کردن سبب میشود از سه مشوق استقلال، تسلط و هدف که دانیل پینک، تحلیلگر برجسته معتقد بود سبب بهبود کار میشود، دور باشید. من در پست مدیریت سازمان استقلال اندکی داشتم، علاقهیی به مسلط شدن بر کار نداشتم و احساس میکردم از خود واقعیام دور شدهام.
اما چرا تنها نشانه موفقیت در کار، رسیدن به جایگاه مدیریتی است؟
بروز و ظهور این پدیده، نشاندهنده وجود معایب کهنه و عمیق در طراحی سازمانها و شرکتها است که سبب میشود افراد نتوانند خود را با جایگاه شغلی و اقتصادیشان منطبق کنند. متأسفانه شرکتهای بزرگ و چندملیتی به اجرای این روش غلط اصرار میورزند و باور دارند افراد موفق، کسانی هستند که علاوه بر موفقیت در کاری که انجام میدهند، بتوانند دیگران را مدیریت کنند. متأسفانه عناوین مدیریتی به نشانههای رشد، بلوغ فکری و شغلی افراد بدل شده است. در صورتی که تجربه شرکتهای بزرگ نشان میدهد مدیریت فردی، دیگر پاسخگو نیست و تشکیل یک گروه فکری، کارآیی بسیار بیشتری دارد.
عوامل فوق سبب شد پس از مدتها دریابم مدیریت کردن، اشتباه مهلکی بوده که مرتکب شدهام. من دوست نداشم مدیر باشم، اما متأسفانه چنین بود. سرانجام استعفا دادم و به عنوان نویسنده و مقالهنویس مشغول به کار شدم. پس از مدتی پی بردم، افرادی که درباره روشهای مدیریت کتاب منتشر و سخنرانی میکنند، هیچگاه به افرادی که علاقهیی به مدیریت کردن ندارند، نقشه راهی ارایه نمیدهند تا روند رو به رشدشان را ادامه دهند. سعی کردم در ادامه توصیههایی که مبتنی بر افکار و تجربیاتم است و میتوانند مفید باشد را بیاورم:
به کارتان ادامه دهید، اما راه جدید را فراموش نکنید: بر خلاف من، شاید بتوانید به کارتان ادامه دهید. با رؤسا و خانواده خود درباره مشکلات حرف بزنید و از آنها برای یافتن مسیری متفاوت کمک بگیرید. برای مثال، وقتی همسرم کارش را به عنوان نویسندهیی جوان در مجله تایم آغاز کرد، تنها یک مسیر ارتقای شغلی رسیدن به جایگاه سردبیر ارشد وجود داشت.
اما مجله تایم جایگاهی خاص برای افرادی که به مدیریت کردن علاقه نداشتند، ایجاد کرد. این جایگاه به روزنامهنویسان اعتبار داد و آنها را نویسنده و گزارشگر ارشد نامید و درآمدشان را افزایش داد.
این چیزی است که شرکتها به آن نیاز دارند. شرکتها برای باقی ماندن در صحنه تجارت جهانی باید روشهای ابتکاری تشویق کردن و ایجاد پستهای جدید را ابداع کنند. نتایج بررسیهای مختلف نشان میدهند بیش از ۷۶ درصد از کارمندان، علاقهیی به قرار گرفتن در سمت مدیریتی ندارند.
شرکتی بیابید که باورها و ارزشهایتان را در آن بیابید: تعداد زیادی از شرکتهای تجاری از روشهای تولید و مدیریتِ سنتی استفاده میکنند. برای مثال، مایکل آبریش، یکی از کارمندان بخش توسعه شرکت Valve (تولیدکننده نرمافزار) دیدگاه افراطی نسبت به ساختار تولید دارد و معتقد است کارمندان شرکت تیمی را تشکیل دادهاند تا یا محصولی تولید کنند یا مشکلی را از میان بردارند. او مثل بسیاری از افراد بر این باور است که ساختار سازمانی ثابت، عامل اصلی در نوآوری و خلاقیت است.
میتوانید استعفا دهید و مسیر حرکتتان را انتخاب کنید. میتوانید به طور کلی مسیر فعلیِ خود را فراموش کنید. فقط پیش از آنکه چنین کنید، باید درباره کاری که انجام خواهید داد، فکر کنید. تعریف دقیق و روشنی از هدفتان برای خود مشخص کنید. همچنین باید بدانید که درآمدتان کاهش خواهد یافت، چون تعداد کمی از افراد شانس پیدا کردنِ کار جدید را دارند و در تأسیس کسبوکار خود به موفقیت میرسند.
Comments are closed.