گزارشگر:احمد صالح علی - ۰۱ سرطان ۱۳۹۲
شناسایی و تبیین ویژهگیهای مکاتب ادبی، بحث مفصل و به ظاهر دشواریست که گاه باعث میشود برخی از علاقهمندان به ادبیات، از خیرِ آن بگذرند. اما برای هر کسی که جدی به ادبیات میپردازد، دستکم آشنایی کلی با این مکاتب ضروری است. نوشتۀ زیر میکوشد به طور خلاصه و گذرا ویژهگیهای مکاتب مهم ادبی اروپا را پیش روی مخاطب قرار دهد.
***
کلاسیسم
قدیمیترین مکتب ادبی است.
برای زنده کردن میراث یونانی ـ لاتینی برپاشده است.
کتاب مقدس مکتب کلاسیسم همان اصول نظری است که ارسطو وضع کرده است.
اصول آن منحصر به ادبیات تمثیلی (درام و تراژدی) و داستان است.
مهد کلاسیسم، فرانسه است. و مشهورترین شخصیتهای آن: راسین، کورنی و مولیر هستند.
از ویژهگیهای آن: زیبایی کلام، وضوح، برونگرایی و عدم تندروی عاطفی و پیوند با عقل آرام معتدل و وحدتهای سهگانۀ (موضوع، زمان و مکان) در نمایشنامه.
به مسایل عمومی انسانی همچون عشق، کینه، غیرت اهتمام میورزد.
رومانتیسم
اساسِ آن انقلاب رهاییبخشی برای آزادسازی ادبیات از سیطرۀ ادبیات لاتینی و یونانی قدیم است.
سرپیچی از همۀ قیود هنری.
مهمترین دستاورد آن، شعر غنایی است و آثار تمثیلی مشهور نیز دارد.
تنها ضابطۀ آن: پسند سلیقه و میل طبع است.
زادگاه این مکتب فرانسه است. فروپاشی شکوه و عظمت ناپلئون و شکست فرانسه و نابودی آرزوهای جوانان در زیر ویرانههای جنگهایی که به شکست آنها انجامید.
زمینهساز حالت روحی خاصی گردید. افراد در خودشان فرو رفتند. ادبیاتشان ادبیاتی دروننگر و سیاه شد که همیشه درد و عذاب و خرابی را زمزمه میکرد.
مشخصات مکتب رومانتیسم
بیماری زمان: گرفتاری انسان بین آرزوهای وسیع و توانایی اندک او بعد از انقلاب فرانسه است که آزادی فردی را تقدیس کرد و ناگهان فروپاشید.
رنگ بومی و محلّی برای مبارزه با گرایش عمومی کلاسیسم.
فردیّت.
ابداع (خلق) شعری… “ادبیات تقلید نیست بلکه آفرینش است.”
لحن خطایی: (مثل هوگو و پیرون)
طبیعت پرستشگاهی واحد است: نه خدایان متعدّد و نه هیاهوی بسیار.
افراط در سرودن درد: این حالت اغراق در درد، رنجی بر گردن فرد و جامعه میگذارد. آنان در این ادبیات، رذایل و ضعفهای اخلاقی را توجیه کردند.
رومانتیسم وحدتهای سهگانه را باور ندارد و جز “وحدت موضوع” را محترم نمیشمارد و به تقسیم شدنِ نادرست ادبیات به کمدی و تراژدی اعتقاد ندارد.
ادبیات رومانتیسم پر از نوادر و قضایای غیرعادی و خشونت است و نمایش آن برعکس کلاسیسم، تکیه بر عاطفه و خیال دارد.
رهبر و پیشگام رومانتیسم، ویکتور هوگو است.
ریالیسم
برعکس ایدهآلیسم، زندهگی را عذاب و شرّ و سختی میبیند.
زمینهساز ریالیسم، ولتر۱بود و نمایندۀ آن در فرانسه اونوره دوبالزاک است.
بیشترین دستاورد آن داستان و نمایشنامه است.
ریالیسم، سعی در تصویر واقعیات زندهگی و کشف اسرار و افشای خفایا و تفسیر آنها دارد. اما جوهر جهان را شرّ میداند، آنچه نیک مینماید، در واقع جز یک سراب دروغین نیست (انسان برای انسان، گرگ درندهیی است). ۲
ریالیسم، برخلاف آنچه گروهی میپندارند: عکسبرداری از زندهگی نیست. بررسی مشکلات جامعه و کوشش برای حل آنها هم نیست. بلکه فلسفۀ خاصی در فهم زندهگی و زندهگان است.
مشهورترین تولیدی آن “کمدی انسانی” از “بالزاک” است که شامل چند داستان میباشد.
ریالیسم به اصول مشخصی اعتقاد ندارد، بلکه تنها به حوادث معتقد است. قانون خاصی را پیروی نمیکند، بلکه به موقعیّت مینگرد. انسان ممتاز کسی است که زمام حوادث و موقعیّتها را به دست گیرد و به راهی که میخواهد ببرد. ۳
“بالزاک”، “گی دوموپوسان”، “فلوبر”، “توماس هاری” و “هنری لک” نمایندهگان مشهور این سبکاند.
ریالیسم سوسیالیستی
ادب جهتداری است برای غلبه دادن عامل خوبی و اعتماد بر انسان و تواناییهای او. محتوایش از زندهگی مردم است و دارای یک روح خوشبین است که به مثبت بودنِ انسان ایمان دارد.
ناتورالیسم
بهگونهیی دنبالهروی ریالیسم است.
در تصویر کردن واقعیّت و طبیعت زندهگی و فهمیدن و بیان کردنش میکوشد. اما این طبیعت و واقعیت ژرف را به حقایق زندهگی جسمانی ما و غرایز و هورمونهای ما… و چیرهگی آن بر احساسات و افکار و اخلاق و روش زندهگی ارجاع میدهد.
عیب آن، عمومیت دادن است و تجاهل به آنچه در ورای ترکیب جسمی نهفته است.
مشهورترین نویسندهگانش “امیل زولا” است.
فرمالیسم (هنر برای هنر)
در گرایش درونگرایی و خودمحوری با رومانتیسم تعارض دارد.
شعر در نزد اینان وسیلهیی برای بیان عواطف نیست، بلکه هدف است.
زمزمۀ دردهای فراگیر، نابودی و اندوه همیشهگی و ساختهگی را محکوم میشمارد.
به بازگشت هنر به حقیقت زیباییاش دعوت میکند.
مکتب هنر برای هنر به مسایل اخلاقی نمیپردازد و معتقد است که هنر از حیث نیک بودن یا بد بودن، درست بودن یا نادرست بودن داوری نمیشود، بلکه از جنبۀ زیبا بودن یا زشت بودن بدان نگریسته میشود.
سمبولیسم
یک گرایش خاص در طریق فهم جهان بیرونی است و ادراک وجود ذهنی که وجود فعلی در آنجا گرفته است.
گرایش باطنی است که کوشش به کشف عقل درون و عالم ناخودآگاهی دارد.
گرایش لغوی خاصی است که از وظیفۀ زبان و تواناییهایش و میزان وابستهگی آن به عمل حواسّ و تبادل آنها بحث میکند.
«غروب سفیدی زیر جمجمۀ من خنک میشود که حلقهیی از آهن آن را دربرگرفته چنانکه گویی یک گور قدیمی است غمگنانه و سرگردان به دنبال یک رویای مرموز و زیبا میگردم. در میان کشتزارهایی که جوهر بینهایتی در آنها شکوفا میشود…» ۴
یک سمبولیسم برونگرا هم هست که به جنبۀ لغوی و بیان ذات به واسطۀ خیال و تصورات آن اکتفا نکرده، بلکه به مشکلات ذاتی و انسانی و اخلاق عمومی هم پرداخته و راههای علاج آن را بهگونهیی تخیّلی و با اندیشههای انتزاعی ارایه کرده است.
اگزیستانسیالیسم
اثر جنگ در انسانها و تزلزل مفاهیم و ناچیز شمردنِ میراث روحی و ارزشها و افکار اخلاقی.
انکار ماهیّت گذشته و باور نداشتن هیچچیز جز وجود و محصور کردن هستی انسان در “تفکر فرد” و انکار وجود هرچیزی خارج از تفکر و یا ماقبل بر آن در نتیجه: نه خدایی هست، نه ماهیّتی و نه ارزشهای اخلاقی، بلکه همۀ اینها، میراث کهنهیی است که بهتر است از چنگ آنها رها شویم تا اینکه فرد بتواند در زندهگی آزادانه حرکت کند و هستی خودش را تحقّق بخشد. ۵
اگزیستانسیالیسم بر قضا و قدر میشورد و آن را به ظلم متّهم میسازد.
انسان در حالیکه از اصول و احکام گذشته رهاشده است با آزادی مطلق عمل میکند.
عناصر اگزیستانسیالیسم: آزادی، مسوولیت و تعهد است.
تعهّد در این مکتب یک جایگاه اخلاقی و اجتماعی مشخص است در قبال هر حادثۀ فردی و اجتماعی یا میهنی.
ارزش هنری و زیباشناختی ادبیات پس از ارزش اخلاقی و اجتماعی، در مرتبۀ دوم جای دارد.
ادبیات اگزیستانسیالیسم بین تعهّد و آنچه که به ادبیات اندیشه یا رسالت ادبیات موسوم است فرق میگذارد و معتقد است که هدف ادبیات متعهّد، به تصویر کشیدن واقعیت زندهگی است و اگزیستانسیالیسم ـ در گمان خود یک واقعیت است و یک ارزش نیست.
بارزترین ویژهگیهای اگزیستانسیالیسم عبارتاند از تزلزل ناشی از عدم ارتباط آن با ارزشها یا خدا و عدم احساس آن به مسوولیت خطیر.
هجران: به سبب آزادی مطلق و رهایی از هرگونه ارزشها
ناامیدی: به سبب آن تسلّی و جبر و سرنوشت و جزا را منتفی میداند.
تناقض آن بین تعهّد و رهایی از ارزشهای گذشته.
سورریالیسم
گسیختن از واقعیّت زندهگی آگاهانه و گمان به اینکه در ورای این واقعیت، واقعیت دیگری کارآتر، قویتر و دامنهدارتر وجود دارد؛ واقعیّتی سرکوبشده در روح انسانی و آزاد کردن آن واقعیّت و تثبیت آن در هنر و ادبیّات.
فرویدیسم
بیان روان انسان و تأثیرش در زندهگی بشر.
ارایۀ عوامل درونی و آثار آنها در رفتار بشری.
بهکارگیری نظریات علمی در این زمینه در ادبیات و هنر.
از نظریات فروید در مسایل روانی و جنسی تأثیر گرفته است.
این، یک نگاه گذرا و موجز به مکتبهای ادبی غرب بود که خواستم آن را اینجا بیاورم تا میدانی برای تحقیق و مقایسه گشوده شود. این خلاصه را از بعضی از کتابهایی که از مکتبهای ادبی بحث میکنند برگرفتم که مهمترین آنها: “الادب و مذاهبه” نوشتۀ استاد “دکتر محمد مندور” است. چه بسا نظری در روش این مکتبها و ارزشها و گرایشها و افکاری که این مکاتب را در بر دارند، ما را به منابع تفکر اسلامی و دیدگاه کلی اسلام به هستی و انسان و زندهگی بازگرداند.
پانویس:
۱ـ رجوع کنید به کتاب “کاندید” نوشتۀ ولتر
۲ـ از فیلسوف انگلیسی “هرمز”
۳ـ از “بالزاک”
۴ـ نمونۀ شعری از “استفان لارمه”
۵ـ رجوع کنید به نمایشنامۀ “مگس” از سارتر.
Comments are closed.