گزارشگر:فاطمه شاهرودی - ۰۴ سرطان ۱۳۹۲
امروزه «ماهیت مباحث نقادانه گویای این واقعیت است که هیچ تأویل و ارزیابی درست واحدی از یک اثر [هنری] معین وجود ندارد» (شپرد ۱۳۲:۱۳۷۷) و هر اثری میتواند موضوع تأویلها و تفسیرهای متعدد و گوناگونی قرار گیرد. افزون بر این، در پارهیی از موارد، علیرغم وجود تناقض و مغایرت میان تفسیرها و نقدهای مختلف یک اثر، گزینش قانعکنندهترین و معقولترینشان نیز مشکل مینماید. با این وجود، نقد هنری بیتردید بیش از هر زمانی بر فرهنگ و هنر معاصر تأثیرگذار بوده است.
از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، با رشد و گسترش روزافزون نوشتجات هنر ۲، فضای فرهنگی و فکری هنر رنگی دیگر به خود گرفته و ظهور آرا و اندیشههای گوناگون و به تبع آن، نقد و سنجش دستاوردهای مختلف هنری بیش از هر زمان دیگر رواج یافته است. امروزه، تأثیر آرا و نظرات منتقدان در اعتبار یا بیاعتباری هنرمندان و آثارشان و همچنین در رواج و گسترش سبکها و مکاتب هنری انکارناشدنی است. افزون بر این، عدم پیروی هنرمندان از قواعد و روشهای سنتی و مرسومِ گذشته و تأثیرپذیری هنر از جریانهای فلسفی، سیاسی و اجتماعی معاصر که به پیچیده، ذهنی و فردی شدنِ آثار هنری انجامیده، سبب شده است تا مخاطبان هنر خود را نیازمند یک واسطه برای شرح و تفسیر آثار هنری بدانند. در واقع، به نظر میرسد در دنیای معاصر، «منتقد به عنوان یک تولیدکنندۀ معنا جای هنرمند و مخاطب را گرفته» (قرهباغی ۴۵:۱۳۸۰ب) و در شکل بخشیدن به فرهنگ بصری مخاطب، نقشی عمده ایفا میکند.
واژۀ «نقد» در زبان فارسی به معنای جدا کردنِ سره از ناسره و انتخاب جنس ناب از غیرناب است. این واژه در زبان انگلیسی معادل criticism است که از واژۀ یونانی crinein به معنای سنجیدن، جدا کردن و عیار زدن مشتق شده و با واژۀ criterion به معنای میزان، معیار و مقیاس همریشه است.
«امروزه، نمیتوان تعریفی جامع و مانع از نقد هنری که پذیرش همهگانی داشته باشد، ارایه داد. افزون بر این، در مورد تاریخچهیی موثق و معتبر از نقد هنری نیز اتفاق نظر وجود ندارد. برخی صاحبنظران، نقد هنری و تاریخ هنر را برابر دانسته، تفاوت چندانی میان این دو قایل نیستند؛ در حالی که برخی دیگر تاریخ هنر را واجد حوزۀ وسیعتری دانسته، نقد هنری را در ذیل آن طبقهبندی میکنند.» (برت ۱۳:۲۰۰۰)
امّا دربارۀ این عقیده که در گذشته «نقد هنری، به گونۀ یک فعالیت مستقل وجود نداشته است« (اتینگهاوزن ۱۴۰:۱۳۷۴)، اتفاقنظر وجود دارد. به بیان دیگر، نقد هنری به عنوان شاخهیی مستقل و تخصصی از نوشتجات هنر در نیمۀ قرن هجدهم شکل گرفت. در واقع، آنچه امروز به عنوان نقد هنری میشناسیم، در دورههای گذشته، مراحل و صورتهای ابتداییتری را پشت سر گذاشته و در نهایت شکل امروزین خود را بازیافته است. ریشههای اولیه و شکل ابتدایی نقد را باید در گذشتههای دور و در آرا و نظرات فیلسوفان غربی مانند افلاطون و ارسطو دربارۀ هنر و زیبایی جستوجو کرد. گرچه میتوان در لابهلای آرا و نظراتِ این فیلسوفان در باب هنر، تفکر یا اهداف نقادانۀ محدودی یافت، امّا نمیتوان آثارشان را «نقد» و یا آنها را «منتقد» به معنای امروزی نامید. زیرا آنان «نقدی به یک اثر یا آثار یک مؤلف [هنرمند] ارایه نمیکردند، و اگر گاه چنین میکردند، هدف اصلی و ازپیشاعلامشدۀشان ارایۀ نظریههایی بود دربارۀ آفرینش هنری« (احمدی ۱۴:۱۳۷۷). به بیانی دیگر، آنان به جای بررسی مصداقهای هنری و تجزیه، تحلیل و ارزیابی آثار هنری منفرد، به بیان آرا و نظرات فلسفی و نظریهپردازی در باب هنر و زیبایی میپرداختند. افزون بر فیلسوفان، برخی هنرمندان نیز به نگارش آرا و نظراتِ خود در باب هنر و یا شرح تجربیات عملیشان به صورت رسالههایی در باب فنون و قواعد آفرینش هنری مبادرت میورزیدند. به عنوان مثال، لورنتسو گیبرتی ۳، پیکرساز فلورانسی، در کتابش علاوه بر شرح زندهگی خود، به مضمونهای هنری نیز پرداخته است. لئون باتیستا آلبرتی ۴، معمار و نقاش فلورانسی نیز نخستین هنرمندی بود که رسالههایی در باب طراحی و نقاشی نوشت. در اینگونه آثار نیز اگرچه تا حدی ملاحظات نقادانه دیده میشود، امّا باید آنها را در ذیل زندهگینامههای شخصی و یا رسالات فنی در باب هنر طبقهبندی کرد.
از آغاز رنسانس، بررسی آثار هنری در قالب زندهگینامهنویسی رشد و گسترش یافت. از مهمترین این افراد میتوان به جورجو وازاری ۵ اشاره کرد که در کتابش با عنوان زندهگی هنرمندان به نوشتن دربارۀ سرگذشت و آثار هنری نقاشان و معماران دورۀ رنسانس پرداخت و با رویکردی نقادانه، برخی از این آثار را مورد بررسی قرار داد. «وی با نوشتن این کتاب، نظم و روشی پدید آورد که دستکم تا دو قرن بعد سرمشق نویسندهگان قرار گرفت». (قرهباغی ۴۸:۱۳۸۰ الف)
سنت زندهگینامهنویسی زمینهساز تاریخنگاری بهعنوان قالب جدیدی شد که بهواسطۀ آن تاریخنگاران قرن هجدهم و پژوهشگرانی همچون یوهانس یواخیم وینکلمن ۶ به بررسی آثار و دستاوردهای هنرمندان مختلف پرداختند. کتاب تاریخ هنر کهن نوشتۀ وینکلمن که در سال ۱۷۶۴م منتشر شد، «نخستین تاریخ هنر به معنای واقعی است. وینکلمن بیتردید یکی از پایهگذاران تاریخنگاری و نقد هنری است. او دو قرن بعد از وازاری به شکلی جدی و حرفهیی به تاریخنگاری هنر پرداخت، آن را از یادداشتنویسی و زندهگینامهنویسی فراتر برد و به آن هویتی تازه بخشید». (قرهباغی ۴۱:۱۳۸۰ج)
در مجموع، میتوان گفت تا نیمۀ قرن هجدهم، جز در برخی موارد پراکنده، نقد هنری بخشی از فلسفۀ هنر، زندهگینامۀ هنرمندان، تاریخنگاری و رسالات فنی و تخصصی هنر بود و به صورت مستقل وجود نداشت. امّا از این زمان به بعد، پرداختن به اثر هنری به عنوان یک پدیدۀ قائم به ذات متداول شد. «نخستین پایههای نقد هنری در معنای امروزی در نوشتههای دنیس دیدرو ۷، فیلسوف و دایرهالمعارفنویس فرانسوی، بنا نهاده شد. وی که پایهگذار نقد مدرن نام گرفته است، از ۱۷۵۹ تا ۱۷۸۱م در مورد آثار بهنمایشدرآمده در دوسالانهها که توسط آکادمی نقاشی و مجسمهسازی در پاریس با عنوان «سالن» برگزار میشد، نقدهای فراوانی نوشت«. (برت ۱۵:۲۰۰۰)
بعدها بهخصوص در قرن نوزدهم، نویسندهگانی همچون شارل بودلر ۸ ، جان راسکین ۹ ، والتر پیتر ۱۰ و دیگران با نوشتههای خود هر یک به شکلی بر روند نقد هنری تأثیر گذاشتند. از این زمان به بعد، نقد آثار هنری تبدیل به یکی از شاخههای تخصصی و تأثیرگذار نوشتجات هنر گردید و به این ترتیب، عنوان «منتقد» در مورد بسیاری از نویسندهگانی که به گفتمان هنر میپرداختند، اطلاق گردید.
با شروع مدرنیسم (اواخر قرن ۱۹) و رشد و گسترش مکتبها، سبکها و شیوههای جدید بیان هنری که نتیجۀ تکیۀ افراطی بر ارزش و اهمیت خلاقیت و نوآوری در آفرینش هنری بود، هنرمندان آثاری را به وجود آوردند که در بسیاری موارد مطابق با سنتها و معیارهای رایج هنری قبل از خود نبود. تجربیات مختلف هنری تا آنجا پیش رفت که برخی هنرمندان در مواردی پذیرفتهترین اصول هنری مانند آفرینش و دستسازبودن اثر هنری را کنار گذاشتند و اشیای پیشساخته ۱۱ و روزمرۀ زندهگی را به عنوان اثر هنری ارایه کردند.
در این میان، نقد هنری نقش علت و معلول را توأمان ایفا میکرد و از جهاتی زمینهساز تحولات و هدایتگر جریانات مختلف دوران مدرنیسم بود. از سوی دیگر، طبیعی مینمود که واکنش بسیاری از منتقدان در مقابل برخی از دستاوردها و آثار هنری این دوران به صورت نقدهایی که گاه تند و کوبنده مینمود، تجلی پیدا کند. امّا نباید نقش نهادها و مراکز مختلفی چون موزهها، نمایشگاهها، گالریها، مدارس و دانشگاهها را در روند کیفی و کمّی نقد هنری از نظر دور داشت. درواقع، امروزه هنر بهصورت یک نهاد اجتماعی مطرح است که در آن منتقدان نیز به موازات هنرمندان، کارشناسان هنر، دلالها، موزهداران و بهطورکلی دوستداران هنر، نقش اجتماعیِ خود را ایفا میکنند.
افزون بر این موارد، قرن بیستم جنگها، انقلابها و جنبشهای سیاسی و اجتماغی مختلفی را دربرداشت. این تحولات بر روند نقد هنری و حتا پیدایش گونهها و انواع جدید آن بیتأثیر نبود و در برخی موارد، زمینه و امکان بهکارگیری نقد در جهت اهداف تبلیغاتی، اقتصادی، سیاسی و ایدیولوژیک را فراهم آورد.
در نیمۀ دوم قرن بیستم با تأثیرپذیری هنر از فلسفه و نگرشها و جریانات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و همچنین با گسترش مباحث و زمینههای مختلفی چون نشانهشناسی، روانشناسی، مخاطبشناسی، معناشناسی و ساختارگرایی، نقد شکل پیچیدهتر و تخصصیتری به خود گرفت و منتقدان با بهرهگیری از این مباحث، از دیدگاهها و زوایای مختلفی به بررسی آثار هنری پرداختند. میتوان گفت که امروزه بررسی و نقد آثار و دستاوردهای هنری معاصر، بدون آشنایی و اطلاع از تاریخ و فلسفۀ هنر و برخی از شاخههای علوم انسانی، مباحث فرهنگی ـ اجتماعی معاصر و جریانات سیاسی روز، امری مشکل و گاهی ناممکن مینماید.
یادداشتها:
۱٫ در این مقاله، واژۀ هنر در معنای هنرهای تجسمی بهکار رفته است و همچنین منظور از نقد هنر، توصیف و تفسیر و ارزیابی آثار هنری است.
۲٫ بیناب: در انگلیسی، معمولاً از عبارت literature و در اینجا art literature به عنوان مکتوبات و نوشتههای نظری در باب یک رشته و در اینجا هنر استفاده میشود. امّا در فارسی، علیرغم کاربرد معادل تحتاللفظی «ادبیات«، این معادل چندان گویا نیست. از اینرو، بهتر آن دیدیم که در برابر این تغییر، از عبارت «نوشتجات هنر» استفاده کنیم.
۳٫ Lorenzo Ghiberti (1378-1455)
۴٫ Leone Battista Alberti (1404-1472)
۵٫ Giorgio Vasari (1511-1574)
۶٫ Johann Joachim Winckelmann (1717-1768)
۷٫ Denis Diderot (1718-1784)
۸٫ Charles Baudelaire (1821-1867)
۹٫ John Roskin (18919-1900)
۱۰٫ Walter Pater (1839-1894)
۱۱٫ ready-made
کتابنامه:
ـ اتینگهاوزن، ریچارد، برنارد مایرز و دیگران، زیباییشناسی و نقد هنر، ترجمه و تدوین یعقوب آژند (تهران: انتشارات مولی، ۱۳۷۴).
ـ احمدی، بابک، مدرنیته و اندیشۀ انتقادی (تهران: نشر مرکز،۱۳۷۷).
ـ شپرد، آن، مبانی فلسفۀ هنر، ترجمۀ علی رامین (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷).
ـ قرهباغی، علیاصغر، «حکایت ما و ابوالهول نقد هنری«، گلستانه، (اسفند ۱۳۷۹ و فروردین ۱۳۸۰الف)، ۷ـ۲۶:۳٫
ـ قرهباغی، علیاصغر، «آشفتهگیهای نقد هنری و جایگاه منتقد»، گلستانه (آذر ۱۳۸۰ب) ۳۴:۳٫
ـ قرهباغی، علیاصغر، «هنر نقد هنری: تبارشناسی نقد هنری (۱)»، گلستانه ، (مرداد ۱۳۸۰ج)، ۳۰:۳٫
Barrett, Terry, Criticizing Art: Understanding the Contemporay (Mayfield Publishing Company, 2000).
Comments are closed.