کار دولت‌داریِ آقای کرزی تمام است!

گزارشگر:احمد عمران - ۱۶ سرطان ۱۳۹۲

هرچند سخنان مشاور شورای امنیت ملی کشور در مجلس نماینده‌گان سبب حیرت شد، ولی این سخنان برای رسانه‌ها و جامعۀ مدنی چندان تازه‌گی نداشت. حداقل از آغاز برنامه‌یی به نام صلح که آقای کرزی از چندسال به این‌سو به‌راه انداخته، همواره نسبت به آن شک و تردیدهای عمیقی وجود داشته و در جای خود هم، هشدارهای لازم در این خصوص داده شده است.
مگر رسانه‌های کشور، کم در مورد بی‌اعتباریِ برنامۀ صلح و خوش‌بینی‌های واهی و بدون پشتوانۀ ارگ گفتند و نوشتند. زمانی که آقای کرزی اعلام کرد که می‌خواهد به هر قیمتِ ممکن با طالبان مذاکره کند، همان زمان گفت‌وگو از موضع ضعف و سستی، نشانۀ عدم موفقیت خوانده شد و تأکید صورت گرفت که دولت با چنان سیاستی، افغانستان را به سال‌های جهنمیِ وحشت و تاریکی برمی‌گرداند.
هرچند حاکمیتِ دوازده‌سالۀ آقای کرزی هم چیز متفاوتی نسب به حاکمیت‌های گذشته نبوده؛ اما حداقل در این حاکمیت اگر اکثریت مردمِ افغانستان نانی برای خوردن نیافتند، ولی خُرده‌صدایی برای گفتن و خُرده‌هوایی برای تنفس کردن پیدا کردند که همین هم برای کشور ویرانه‌یی چون افغانستان، دستاورد مهمی می‌تواند باشد.
حاکمیت آقای کرزی برای مردم افغانستان، نه پیام‌آورِ نان بود و نه ارمغان‌آور صلح. حاکمیتی بود و هست شبه‌ملوک‌الطوایفی اما در جامۀ دموکراسی. از ارزش‌های حقوق بشری، قانون‌مداری و شایسته‌سالاری در آن زیاد سخن گفته می‌شود؛ ولی در عمل نه از حقوق بشر خبری است، نه از قانون و نه هم از سپردن کار به اهلِ آن.
آقای کرزی در دوازده سال گذشته، به گونۀ ارباب‌منشانه فکر کرده که بزرگِ قبیله است و با همۀ ویژه‌گی‌های یک ارباب، بر قبیلۀ افغانستان به زعمِ خود سلطه رانده است. صلح آقای کرزی با مخالفان هم، صلحی از پایگاهِ یک رییس قبیله بوده است. او همواره تلاش کرده که با برگزاری جرگه و رفاقت‌بازی (چیزی که مشاور شورای امنیت نیز به آن اشاره کرد) مخالفان را راضی کند که دوباره وارد قبیله شوند و اگر خواستند، بتوانند در امر و نهی و چرخاندنِ چرخِ قبیله با او همکاری کنند. این‌گونه برخورد با مسایل کشوری که به گفتۀ بسیاری از کارشناسان در مرحلۀ گذار از سنت به مدرنیته قرار دارد، می‌تواند به نتایج بسیار خطرناک و فاجعه‌بار منجر شود؛ نتایجی که نشانه‌های روشنِ آن را می‌توان در معادلات سیاسی ارگ و شکاف‌هایی که میان حلقۀ محوری در مورد مسایل افغانستان به وجود آمده، شاهد بود.
این تفاوتِ دیدگاه‌ها ناشی از نوع نگاه به مسایل می‌تواند باشد؛ تفاوتی که نشان می‌دهد هنوز در مسایل بنیادی، ارگ ریاست‌جمهوری در میان خود به اجماع دست پیدا نکرده است. اگر از یک‌سو مشاور شورای امنیت به‌وضاحت اعتراف می‌کند که «روندی به نام صلح شکل نگرفته»، ولی اطرافیان آقای کرزی و مقام‌های دیگر دولتی و شورای صلح، چنین دیدگاهی را به رسمیت نمی‌شناسند و باور دارند که تلاش‌های آن‌ها در جهت تأمین صلح و مذاکره با مخالفان مسلح، تلاش‌هایی ثمربخش بوده است.
این خوش‌بینی‌ها در حالی ابراز می‌شوند که به‌تازه‌گی ارگ ریاست‌جمهوری اعلام کرده که برخی از طالبان در تماس با دولت گفته‌اند که افراد موجود در دفتر قطر، نماینده‌گان همۀ اعضای این گروه نیستند. این موضوع نیز می‌تواند بر پیچیده‌گی مسأله بیافزاید، هرچند که اعلام چنین خبری از سوی ریاست‌جمهوری افغانستان، می‌تواند نوعی واکنشِ منفعلانه در برابر دفتر قطر به شمار رود؛ دفتری که حالا به یُمن تلاش‌های طالب‌گرایانۀ آقای کرزی، به عنوان آدرس این گروه شناخته می‌شود و طالبان ـ چه با آن‌ها در این دفتر گفت‌وگویی صورت گیرد و چه نگیرد ـ از آن به نفع اهداف سیاسیِ خود استفاده می‌برند.
گروه طالبان حتا مدعی شده که دفتر قطر، مالکیتِ آن به شمار می‌رود و این گروه حق دارد بر پایۀ قوانین بین‌المللی، در داخل دفترِ خود هرچه می‌خواهد انجام دهد؛ پرچم برافرازد و لوحۀ امارت اسلامی را نصب کند. این نیز نتیجۀ ندانم‌کاری‌های ارگ ریاست‌جمهوری و شورای صلح در رابطه با مهم‌ترین و اساسی‌ترین خواست جامعه، یعنی رسیدن به امنیت و ثبات پایدار است.
از جانب دیگر، بروز اختلافات اساسی در مورد مسایل کلان کشوری در درون حلقۀ محوری ارگ، بیانگر آنارشی موجود در دستگاه رو به زوالِ حاکمیت است. وقتی دولت‌مردان، زبان یک‌دیگر را نمی‌فهمند و یا از مسایل، تعبیر و تفسیرهای مختلفی ارایه می‌کنند، این می‌تواند به معنای پراکنده‌گی و گسسته‌گی در مناسبات میان قدرت باشد. وقتی چنین وضعیتی حاکم می‌شود، باید زنگ‌های خطر را به صدا درآورد. این وضعیت، نشانۀ روشنِ بحران معناشناختی در مناسبات سیاسی و اجتماعی است.
«بحران معناشناختی، بحران در انتقال معناست. بحران که بروز می‌کند؛ منظورها در پردۀ ابهام می‌روند، مفهوم‌ها معنای روشنی ندارند و چند پهلویند و می‌توان آن‌ها را این‌گونه و یا آن‌گونه تعبیر کرد. بحران معناشناختی، بی‌معنا شدنِ گفته‌هاست. نمی‌توان پی برد که پشت پردۀ سخن، چه پنهان است. معلوم نیست چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دورغ.» این وضعیت به دلیل آن‌که هرگونه تبیین و تفسیر را می‌تواند در محاق شک بگذارد، برای جامعه خطرناک است. همین حالا دیده می‌شود که شهروندان کشور با اظهارات اخیر دولت‌مردان در مجلس نماینده‌گان، نسبت به آینده شکاک‌تر و نگران‌تر شـده‌اند. آن‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که در یک روند فریب‌کاریِ مستمر به‌سر می‌برند؛ فریب‌کاری‌یی که عمدتاً مشخصۀ نظام‌های توتالیر و استبدادی است. همه‌چیز در هاله‌یی از ابهام نگه داشته می‌شود. امروز یک حرف بر زبان می‌آید و فردا حرفی دیگر که حرفِ روز گذشته را نقض می‌کند.
اگر به سخنان آقای کرزی به‌درستی نگاه شود، این بحران معناشناختی را می‌توان به‌روشنی شاهد بود. او چیزهایی را امروز می‌گوید، ولی فردا به آن‌ها باور ندارد. پاکستان یک روز دوست است، ولی روز دیگر پایگاه تروریسم و القاعده. یک روز در کنار پاکستان می‌ایستد و از آن در برابر مداخلاتِ بیگانه‌گان دفاع می‌کند و روز دیگر از نیروهای ناتو می‌خواهد که چرا به پاکستان حمله نمی‌کنند. این وضعیت در سیاست، وضعیتی بحرانی است؛ وضعیتی که علاوه بر ایجاد بحران معناشناختی، به بحران راه‌حل‌ها و دست یافتن به نتایج نیز منتهی می‌شود. یکی از درون نظام می‌گوید که شورای صلح هیچ دستاوردی نداشته، و دیگری از دستاوردهای بزرگِ این شورا سخن می‌گوید.
وقتی وضعیت در درون نظام چنین است، آن‌گاه چه‌گونه می‌توان از شهروندان و مردم عادی انتظار داشت که سراسیمه و نگران نباشند؟!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.