فراخوان عمومی یا استفاده‌جویی یک حزب

- ۰۷ سنبله ۱۳۹۱

 منوچهر

ناصرخسرو بلخی نظم معروفی دارد که بی‌تردید، هر کسی یک‌بار آن را خوانده است. این نظم راوی عقاب مغرور و احمقی‌ست که روزی هنگام پرواز گرفتار نخوت می‌شود و صید یک شکارچی می‌گردد بی‌آن که یک‌بار به جز از راستیِ بال و چشم تیزبینش، به ضعف‌های خود هم توجه کرده باشد.
انگار این عقاب نمادی از نخوت و حماقت مردمانی‌ست که «حجت خراسان»، نُه‌صد سال پیش به آن پی برده و استادانه، ‌عاقبت این نخوت را به ما نشان می‌دهد. اما جای تاسف آن‌جاست که این نخوت جمعی هنوز هم در رگ‌رگِ مردم این سرزمین جریان دارد و اثری از پندهای ناصرخسروها در مغز آنان کارگر نیافتده است.
حزبی به نام وفاق ملی به تازه‌گی اعلام کرده که به منظور ایستاده‌گی در برابر تجاوز پاکستان بر مناطق شرقی کشور، فراخوان ملی راه انداخته‌ است. این برنامه که شامل ثبت نام و فرستادن داوطلبان به ولایت‌های کنر و نورستان است، واکنشی‌ست برای بازپس‌گیری مناطق از دست‌رفته که گفته می‌شود از سوی پاکستانی‌ها اشغال شده است. رییس این حزب، آقای بسم‌الله شیر، گفته است که به‌خاطر تحقق این امر، مردم نام‌های‌شان را در این حزب ثبت کنند.
این عمل از مناظر گوناگونی قابل تأمل است؛ اما آن‌چه در این میانه مورد توجه ماست، همانا نخوت عمومی‌یی‌ست که گاهی از زبان رییس جمهور، گاهی از زبان سناتوران و اکنون هم از زبان آقای شیر بیرون می‌شود.
شکی نیست که هر عملی این‌گونه (راکت‌پراکنی‌های پاکستان) موجب خشم هر مردمی‌ خواهد شد؛ اما پرسش این است که در عصر نفوذ این‌همه قوانین، نهادهای مقتدری چون حکومت، پارلمان، سازمان ملل و… چه بلایی سر این مردم و سرزمین رفته که هر کس به‌خاطر این‌که جمعی از مردم به حزبش بپیوندند، دست به چنین برنامه‌های خطرناکی می‌زند؟!
نخوت عمومی! و همان غروری که سال‌هاست چشم ما را کور کرده، بی‌آن‌که اجازه دهد به ضعف‌های خود توجه کنیم.
نخوت عمومی ‌باعث می‌شود تا به عوض آن‌که تحقیقی در زمینۀ راکت‌پراکنی‌های پاکستان صورت دهیم، بادی به گلو ‌اندازیم و مانند مجلس سنا، به عمل بالمثل امر ‌کنیم. نخوت عمومی ‌باعث می‌شود تا کسانی همواره از مغز کورمان استفاده کرده، حکم فراخوان ملی را برای ما قرایت کنند. غرور کاذب باعث می‌شود تا ندانیم که به‌راستی ما مردمِ بسیار بیگانه‌ستیز در کجای این جهان قرار داریم؟
سریال موشک‌پراکنی‌های پاکستان، داستان درازی دارد. این داستان دو سال پیش آغاز شد، اما حکومت افغانستان تا کنون هیچ سند موثقی را علیه این جرم پاکستان ترتیب نکرده است. دلیلش این‌که آقای کرزی به ساده‌گی از همین غرور کاذب سود می‌جوید و در اوج احساسات، چند جملۀ عامه‌پسند تحویل مردم می‌دهد.نخوت عقل ما را فلج کرده است، از همین‌رو آقای کرزی با این ترفند پرده بر ناتوانی‌هایش می‌اندازد. همه‌چیز آرام می‌گیرد. مردم با رضایت خاطر به خانه و زنده‌گیِ خود برمی‌گردند، ولی موشک‌پراکنی هم‌چنان ادامه می‌یابد.
این سنت بد رییس جمهور مورد پسند مجلس سنا هم واقع شده. سناتوران هم احساسات به خرج دادند و به‌خاطر این‌که کاری کرده باشند، برخی‌های‌شان خواهان عمل بالمثل از سوی حکومت شدند. و اکنون روزگار به حدی بد آمده است که اشخاصی به‌خاطر برآورده شدنِ اهداف شخصی‌ و حزبی‌شان، این نخوت عمومی ‌را دستاویز قرار می‌دهند و برای فربه ساختنِ حزبِ خود، فراخوان یا بسیج همه‌گانی راه می‌اندازند.
این بهترین کارکرد نخوت و رخوت جمعی‌ست که سیاست‌بازان (به شمول آقای شیر) به آن می‌گویند غرور ملی. غروری که هیچ منطقی را در پشتش ندارد.
ورنه، منطق حکم می‌کند که:
۱ـ دولت افغانستان، مسوول و پاسخ‌گوی این عمل پاکستان است. آقای رییس جمهور مکلف است که از حاکمیت ملی و تمامیت ارضی و حقوق شهروندان این مملکت دفاع کند و این دفاع از را‍‌ه‌های مشروعی چون تحقیق و بررسی پرونده، شکایت به شورای امنیت سازمان ملل، رایزنی‌های دیپلماتیک، وساطت همسایه‌گان و… می‌تواند صورت گیرد.
۲ـ در روزگار ما، جنگ راه اعادۀ غرور ملی نیست. از طرف دیگر، جنگ افغانستان و پاکستان، یک جنگ کاملاً نابرابر است. افغانستان بسیار ضعیف است، اما پاکستان یک قدرت اتمی‌ست.
۳ـ منطق حکم می‌کند که مسوولان احزاب و نهادها وظایف‌شان را بشناسند تا این‌که بیایند یک بسیج عمومی‌ را برای جنگ با پاکستان راه بیاندازند، حتا اگر این جنگْ مسلحانه هم نباشد. قطعاً وظیفۀ حزب وفاق ملی، ثبت نام سربازان داوطلب برای جنگ با پاکستان نیست. برنامه‌های احزاب سیاسی، کاملاً مشخص و روشن هستند؛ از همین‌رو تصور می‌شود که برنامه دیگری در پشت این فراخوان وجود داشته باشد.
اکنون چه می‌توان کرد جز این‌که فقط به بی‌چاره‌گیِ مردمی اندیشید که همیشه به‌خاطر غرور و احساسات کاذب خویش، دستاویز این‌گونه آدم ها شده‌اند؛ کسانی که موج‌سواری بر احساسات مردم را به‌خوبی یاد گرفته‌اند.
همه چیز تنها چشم تیزبین و راستیِ بال عقاب نیست که دلیل پرواز باشد. هرچند واقعیت آن است که ما همان راستی بال و چشم تیزبین را هم نداریم.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.