مردم افغانستان؛ گروگان‌های دیورند!

گزارشگر:غلام‌محمد محمدی - ۲۵ سرطان ۱۳۹۲

بخش بیسـت‌وهفـتم
شاه‌محمود ابدالی تا آخرین نواده‌اش،‌ بارها به دامن دولت قاجاری افتادند. شاه‌شجاع به دامن انگلیس‌ها افتاد و یک بار به وسیلۀ آن‌ها به قدرت رسید.‌ سرداران قندهاری (شیردل خان، پردل خان،‌ رحمدل خان، محمد عمر خان و…) بارها به خدمتِ دولت قاجاری درآمدند و‌ هنگام تجاوز اول انگلیس‌ها، همه بدون ایستاده‌گی و دفاع از وطن، به ایران گریختند.
امیر دوست‌محمد خان ابتدا ۱۳۹ تن اعضای خانواده‌اش را به وسیلۀ برادرش، به انگلیس‌ها در کابل تحویل داد و سپس خودش تسلیمِ مکناتن گردید و بالاخره در ختم تجاوز اول انگلیس‌ها (۱۸۴۳م)، به پادشاهی گماشته شد.
عبدالرحمن خان و نادر خان نیز از زیر آستینِ انگلیس‌ها به پادشاهی رسیدند.
سردار ایوب خان، یعقوب خان،‌ سلطان‌محمد طلایی، ولی‌محمد لاتی و صدها تنِ دیگر در خاک هندوستان تا آخر عمر جیره‌خور زیستند و از دنیا رفتند.
وضعیت ۳۵ سال اخیر برای نسل جوان افغانستان روشن است: دکتور نجیب به وسیلۀ کدامِ دولت به قدرت رسید، گلبدین حکمتیار طی ۳۸ سال اخیر در کجا زنده‌گی دارد و زیر فرمانِ کیست، ملا محمد عمر به وسیلۀ کدام کشور به قدرت رسید و حالا در کجا به‌سر می‌برد،‌ آقای کرزی سردمدارِ این گروه تباری به وسیلۀ کدام کشور‌ بر اریکۀ قدرت تکیه زد که پس از ۱۲ سال هنوزهم حاضر نیست ارگ را ترک کند و‌ حالا بعد از امضای معاهدۀ پیمان استراتژی، حاضر است معاهدۀ امنیتی را امضا و حق کاپیتولاسیون (قضاوت قونسلی) را به امریکا داده، یکی اقارب یا حلقۀ نزدیک به خود را برای ده سال دیگر در قدرتِ نامشروع نگه دارد.
این جنایات در حالی صورت می‌گیرند که مردم عادی این قوم،‌ عقب‌مانده،‌ بی‌سواد،‌ پابرهنه، ژولیده و‌ در حالت بدوی زنده‌گی دارند و ناسیونالیسمِ ارگ‌ از همین حالتِ آن‌ها همانند چوب سوخت استفاده می‌کند و آن‌ها از درک اعمال شیطانیِ مقامات عالی‌رتبۀ خودشان، اطلاعی ندارند و از درکِ حقایق تاریخی عاجز هستند.
این‌همه اعمال ناشایسته کم بود که از ۶۵ سال بدین سو، بالای قلمروی که بیش از ۱۱ بار آن را فروخته، مهر و امضا کرده‌اند، ادعای ارضی و به‌اصطلاح عام «دعوا جلبی» دارند و به‌خاطر این خواست «فرو ملی» خویش، مردم افغانستان را گروگان گرفته با پاکستان می‌جنگانند.
ناسیونالیست‌های بیمار و‌ محافل معلوم‌الحال شووینیستی و شریک حاکمیت‌های استبدادی، از این طرف و آن طرفِ مرز دیورند به همدیگر پاس می‌دهند و شوت می‌کنند؛ متأسفانه در این‌سوی مرز مردم مظلوم افغانستان و در آن‌طرف مردم عادی و مظلوم پاکستان، در این آتش جهنمی می‌سوزند و تاوان افکار فاشیستیِ این حاکمان و محافل کهنه‌پرست و قبیله‌گرا را می‌پردازند.
خان عبدالغفارخان هیچ‌وقت نگفت که من تبعۀ افغانستان هستم، حتا تقاضاهای جواهر لعل نهرو مبنی بر پیوستن پشتونستان به افغانستان را رد کرد. در جرگۀ بزرگ «بنو»، همۀ سران سیاسی و مذهبیِ آن‌ها فیصله کردند که: «نه هند می‌خواهیم،‌ نه پاکستان، نه افغانستان؛ بلکه دولت جمهوری اسلامی پشتون می‌خواهیم.»
اما، خان عبدالغفارخان قبل‌ از مرگ توصیه کرد جسد او را در خاکِ افغانستان دفن کنند،‌ یعنی خواست افکار ناسیونالیستی در این منطقه زنده باشد.
شواهد و مدارک تاریخی نشان می‌دهد که خوش‌بختانه مردم عادی و عوام کشور ما، در برابر هم تعصبِ کور و دشمنی ندارند. اگر از بالا تحریک به دشمنی نشوند،‌ هیچ مشکلی باهم نداشته، در یک مکتب درس می‌خوانند،‌ در یک مسجد نماز ادا می‌کنند،‌ از یک پایۀ برق و نل آب به گونۀ مشترک استفادۀ می‌کنند و در یک قبرستان دفن می‌شوند.
یگانه راه تفاهم آن است که: همه نخست انسان باشیم و بعد مسلمان. در دین اسلام هیچ‌کس بر کس دیگر برتری ندارد مگر به تقوا و پرهیزکاری و خدمت‌گزاری صادقانه.
به گونۀ مثال، نمونه‌یی از یک خیانت ملی،‌ تفرقه،‌ تعصب،‌ درنده‌خویی و اعمال غیرانسانی و غیراسلامی را ذکر می‌کنیم:
کتابی زیر عنوان «دویارنو لری» تعدادی از بزرگان پشتون را معرفی می‌کند که هرچند تعداد انگشت‌شماری از آن‌ها واجب‌الاحترام هستند و بزرگی و شخصیتِ آن‌ها زیر سوال نیست، ولی سایرین جنایت‌کار تاریخ هستند و کسی نمی‌تواند جنایات آن‌ها را کتمان کند. از جمله در صفحۀ ۲۰۹ این کتاب محمد گل خان «مومند» را به نام «بابا» معرفی نموده و از زبان مومند نقل قول کرده است که می‌گفت(ترجمه): «پشتون‌ها با پشتو زنده‌گی کرده‌اند،‌ زنده‌گی می‌کنند،‌ پشتون‌ها با زبان پشتو شناخته شده‌اند و به زبان پشتو شناخته می‌شوند و خواهند شد.»
نشست و برخاست، زنده‌گی و گفتار‌ و نصیحت و بحثِ وی در رابطه با زبان پشتو و پشتونوالی بود و اگر کسی یک کلمه غیر از زبان پشتو سخن می‌گفت، موصوف می‌فرمود: نشنیدم تکرار کن!
محمد گل خان مومند می‌گفت:‌ »زبان پشتو، ضامن پیروزی و بزرگی پشتون‌هاست. پیشرفتِ پشتون‌ها صرف با زبان پشتو ممکن است.‌ زبان پشتو وسیلۀ پیشرفت پشتون‌هاست. لذتِ زنده‌گی صرف با زبان پشتو ممکن است.»
یک بند از نمونه‌اشعارش چنین است:
پشتو که رانه لاره،‌ هر څه به را نه تللی
نو بیا تا لا والایم،‌ که وُم، وُم که نه وم،‌ نه وم
پشتو به پشتنو دریدل، او سرومان ترینه جارول دی
پشتو د پشتنو درژوند ساه، او د مرو کفن دی ۱۱۲
شاعر دیگری از همین قبیل اشخاصِ بیمار گفته است:
«نور قومونه که زینت په لباس وی
زما دومره زینت پس دی پی پشتون یمه».

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.