ارگ ریاست‌جمهوری به مرگ افغانستان می‌اندیشـد!

- ۲۸ سرطان ۱۳۹۲

در آستانۀ ورود به سال ۲۰۱۴، ارگ ریاست‌جمهوری دست‌خوشِ التهاب و سراسیمه‌گیِ عجیبی شده است. خلاف آن‌چه که ارگ‌نشینان ادعا دارند که این سال با سال‌های دیگر تفاوتی نخواهد داشت، ولی هراس و نگرانی در کنش و منشِ آن‌ها بیداد می‌کند. ارگ ریاست‌جمهوری در آستانۀ این سال سرنوشت‌ساز، دچار نگرانی مضاعف شده است؛ نگرانی نسبت به این‌که روند تحولات چه‌گونه خواهد بود و چه سرنوشتی انتظار آن‌ها را می‌کشد.
اظهارات کریم خرم رییس دفتر آقای کرزی مبنی بر این‌که امریکا و پاکستان از آغاز با هم طرح تجزیۀ افغانستان را چیده بودند، از سوی سفیر امریکا «بی‌اساس» و «مزخرف» خوانده شد. در اعلامیه‌یی که از سوی سفارت امریکا در کابل منتشر شده، آمده است که امریکا به افغانستان «یک‌پارچه و دموکراتیک» فکر می‌کند. سوای این‌که واقعاً کدام‌یک از طرف‌ها در اظهاراتِ خود حق به جانب اند، اما یک نکتۀ اساسی که همواره در این مناسبات نادیده گرفته می‌شود، تناقض در عمل و گفتار است. دولت‌مردان کشور نمی‌دانند و یا از سرِ عمد نمی‌خواهند بدانند که چنین تناقضی در رفتار و گفتارشان به‌وضوح دیده می‌شود. آن‌ها ضمن این‌که برخی کشورها را به دشمنی با افغانستان متهم می‌کنند، اما در پای میز مذاکره با آن‌ها پیمان استراتژیک می‌بندند و حتا شرم ندارند که از سازمان‌های استخباراتی آن‌ها پول بگیرند. آیا پول بگیران می‌توانند ادعای آزادی عمل و اندیشه داشته باشند؟
گفتمان ارگ در بیشتر از یک دهه، گفتمان دشمن‌تراشانه بوده است؛ گفتمانی که تلاش کرده است به‌جای استفاده از فرصت‌های بزرگی که در برابر افغانستان قرار داشته، آن‌ها را به نفع خود تقلیل دهد. اگر واقعاً سخنان رییس دفتر آقای کرزی درست باشد و اسناد و مدارکِ کافی دال بر صحتِ آن‌ها در اختیار داشته باشد، پس چرا در واکنش به چنین «توطیۀ بزرگی»، صرفاً به انتقاد و کشاندن مسایل به رسانه‌ها اکتفا می‌کند؟ و چرا ارگ‌نشینان از این کشورها خواهانِ کمک‌های نظامی و اقتصادی می‌شوند؟
اگر از عینکِ ارگ‌نشینان با توجه به اظهارات اخیر آن‌ها، به مسایل و قضایا نگاه کنیم، تصویر بسیار وحشت‌ناکی در برابرِ ما قرار خواهد گرفت. این تصویر شبیه به این خواهد بود که کسی گوسفندانش را به چوپانیِ گرگ سپرده باشد. آیا عقلِ سلیم حکم می‌کند که کشوری با دشمنان خود که در پی تجزیه و نابودی آن هستند، قرارداد ببندد؟ آموزش افسران و سربازانِ خود را به آن‌ها واگذار کند و با پول‌های آن‌ها چرخ اقتصادی و سیاسیِ کشور را بگرداند؟ این چه‌گونه دشمنی است و واقعاً ما در کجای این جهان قرار داریم؟
آقای کرزی در طول ۱۲ سال گذشته، تنها سیاستی را که موفقانه به پیش برده است، سیاست سردرگمی و دم‌دمی مزاجی در مناسباتِ قدرت بوده است. در این سیاست، افغانستان از سوی دشمنان داخلی و خارجی محاصره شده‌ و هر روز هم بر شمار و تعداد محاصره‌کننده‌گان افزوده می‌شود. در این سیاست، احزاب سیاسی موجود در جامعه، دشمنان افغانستان هستند و باید از آن‌ها و برنامه‌های‌شان حذر کرد. در این سیاست، کشورهای جهان که در طول ۱۲ سال گذشته در کنار افغانستان قرار داشته‌اند، اهداف و برنامه‌های شیطانی در سر دارند و می‌خواهند افغانستان را نابود کنند. آیا با چنین تعبیر و تفسیرهایی، افغانستان آیندۀ خوبی در پیش خواهد داشت؟
در ضمن، نباید از یاد برد که همه‌کارۀ این سال‌ها در سیاست‌گذاری‌های ملی، منطقه‌یی و بین‌المللی نیز خود این آقایان بوده‌اند. آن‌ها بودند که یک روز پاکستان را دوست و برادر خواندند و روز دیگر، دشمن جانی. آن‌ها بودند که یک روز طالبان را برادران ناراضی خطاب کردند و روز دیگر، تروریست‌های هم‌سطح القاعده. آن‌ها بودند که با کشورهای بزرگِ جهان پیمان‌های راهبردی امضا کردند، ولی روز دیگر این کشورها را اشغال‌گر توصیف کردند. آیا سیاست، چنین چیزی است؟ مردم افغانستان تا چه زمانی باید چوب چنین سیاست‌هایی را بخورند؟ چه زمانی قرار است که ارگ‌نشینان بر سرِ عقل آیند و بر اساس منافع ملی کشور تصمیم‌گیری کنند؟
بزرگ شدن گروه طالبان، نشانۀ روشنِ سیاست‌های اشتباه‌آمیز و محاسبات غلط ارگ‌نشینان بوده است. اگر افغانستان مشکلاتی با کشورهای همسایه و جهان دارد، ریشه‌های این مشکلات به ندانم‌کاری‌های آقای کرزی و گروه حاکم برمی‌گردد. چرا ما باید همواره مشکلاتِ خود را به دیگران نسبت دهیم. در این جای شک نیست که بیگانه‌ها در پی تأمین منافع خود هستند. این موضوع از چشم شهروندان کشور پوشیده نیست. مگر کم گفته شد که جامعۀ جهانی عاشق چشم و ابروی ما نشده که جان و مالِ خود را در افغانستان نثار کند؟ اما در این میان، مسایل دیگری وجود دارد که می‌تواند به عنوان منافع مشترک عمل کند. این منافع مشترک هست که رابطه‌یی دوسویه میان افغانستان و جامعۀ جهانی را رقم زده است. ما در یک تعامل دوجانبه با جامعۀ جهانی قرار داریم و ضمن این‌که منافع آن‌ها را به‌خوبی می‌شناسیم، باید از درونِ آن به تعریف روشنی از منافعِ خود دست پیدا کنیم. انفعال سیاسی و سپردنِ مدیریت تمام جامعه به دیگران، پیامدی جز آن‌چه که در عمل می‌بینیم، نخواهد داشت.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.