گزارشگر:عبدالحفیـــــظ منصور - ۰۱ اسد ۱۳۹۲
در یوگا تمرکز حواس روی یک نقطه صورت میگیرد، در نماز که از آن به نمازِ باحضور یاد میشود، مسلمان خود را به جانِ جهان پیوند میدهد و قطرۀ وجود خویش را به بحر بیکرانِ هستیِ مطلق میریزد؛ چنان ریختنی که در روایات آمده است، آنگاه که علی(رض) به نماز میایستاد، تیرهای فرو رفته در بدنش را بهدر میکردند و آن حضرت دردی از آن احساس نمیکرد.
نماز، وصل شدن به ذات حقیقی و گفتوگو کردن با ربالعالمین است، و از همانروست که در حدیث پیامبر(ص) از آن به معراج مومن تعبیر شده است.
در هندوییسم، مراقبه، خندیدن و کف زدنِ صبحگاهی به مقصد شادی و آرامش روحی توصیه گردیده است، اما در نمازهای شب و میان سنت و فرض صبح، فرصت مراقبههای جانانهیی در سکوت میسر است؛ بهویژه در سکوت مسجد که مسلمان کار و بار منزل را در منزل میگذارد و به خلوت مسجد پناه میبرد، توان میباید تا از آن بهره ببرد. بدین صورت در نماز به عوض تظاهر به شادمانی، طریقۀ کارآمدی بهخاطر تصفیۀ روح از حسد، کینه، خودبزرگبینی وجود دارد. یکی از مولفههای آن، دعای سنتی پس از نماز است که در آن برای شفای مریضان، رهایی اسیران، به مقصد رسیدن مسافران، غنای فقیران، توفیق نیکی به بدخواهان و کجاندیشان، التجا میگردد.
دیپاک چوپره رییس مرکز پژوهشهای تن و روان در کالیفرنیای جنوبی، در یک اثر خواندنی خود بهنام «هفت قانون معنوی موفقیت» میگوید: «بنیاد کار جهان بر دادوستد نهاده شده است؛ تا ندهی نمیگیری، و تا نبخشی بهدست نمیآوری». دیپاک چوپره توصیه میدارد: «هیچگاهی دست خالی نزد دوستان و اقاربتان نروید. بهطور قطع باید هدیهیی با خود داشته باشید. ضرور نیست این هدیه از متاع مادی باشد. هدیۀ معنوی به مراتب موثرتر و کارآتر نسبت به هدیۀ مادی است؛ از یک گشادهرویی گرفته تا تحسین، تشویق و استقبال گرم، چیزی از دست نمیدهید، ولی طرف را غرق شادمانی میکنید، قلب او را بهدست میآورید، خودتان هم لذت میبرید و به نشاط و سرور روحی میرسید». دیپاک چوپره، فیزیک کوانتوم را استناد قرار داده، میگوید: «تمام هستی از اطلاعات و انرژی ساخته شدهاند. پدیدهها به هر شکل و نوعی که استند، از اطلاعات و انرژی انباشته شدهاند. بنابراین توصیه میکند در هر جایی که هستید، در هر موقعیتی کـه قرار دارید، خوشبین باشید، به خیر و پیروزی خود و دیگران بیاندیشید، تمنای بهبود وضعیت دوستان، خویشاوندان و همصنفیهای خود را بکنید، این عملیه خوشبینیها را به سوی شما جلب میدارد و دروازۀ همکاری و سرانجام پیروزی را به روی شما میگشاید. هرگز مپندارید که نیت خیر شما و دعای محبتآمیز شما ناشنیده میماند و اثری برجا نمیگذارد. هرگز چنین نیست. نظام هستی به گونهیی است که سیستم اطلاعرسانی جهانی به قلب طرف، پیام شما را میرساند و در درونِ او سلولهای نیکی و محبت را به حرکت وا میدارد».
چوپره با تکیه به کشف اسرار اتوم چنین سفارش میدهد، اما در نماز این موضوع عمر دیرینه دارد. علم جدید بهصورت تصنعی ادا درمیآورد و آرزوی خوشبختی و سعادت دیگران را توصیه میکند؛ در حالی که در نماز حالت حقیقی و راستینِ آن وجود دارد، آنهم با وسعت و گستردهگی بیشتر. پس کدامیک پذیرفتنی است؟!
معلوم است که نماز از ظرفیت بالایی برخوردار است تا ما را آرامش ببخشد و از بداندیشیها و خیالات باطل رها گرداند، آنگونه که آمده است: «ان الصلاه تنهی عن الفحشا والمنکر». پس با اراده و اخلاص از این باده بنوش، پس داوری کن که آیا نیازی به شراب و سایر مواد تخدیرکننده برجا میماند؟ نکتۀ «فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون» را به یاد دار، همچو مرغان منقار نزن، زبانت را بسیار زحمت مده، با تمام وجود و با شایستهگی به ادای آن بپرداز، ببین که روح تو را از اطمینان و شادی لبریز میسازد و جای هرزهگرایی و هرزهجوییها را تنگ میگرداند یا خیر؟
تمرکزی که در یوگا است کجا و نماز با حضور پرواز کردن به بیرون جهانِ ماده کجا! عیب کار این است که نماز را یک لایه و قشری معرفی داشتهاند و عامۀ مسلمانان را به آن خو دادهاند. اما به لایههای درونی نماز باید گام نهاد. به پندار من، خواجه شمسالدین محمد حافظ بر نماز کامل، نماز پرشور و نماز با تمام وجود، نظر داشته و در اینباره گفته است:
صوفی ارباده به اندازه خورد نوشش باد
ورنه اندیشۀ ایـن کـار فـرامـوشـش باد
در روشهای متداول جدید، با تلقین به انسان احساس توانایی میبخشند. به شخص وظیفه میدهند تا در برابر آیینه، روزانه صدبار بگوید: «من میتوانم»، «در برابر ارادۀ من مشکلی وجود ندارد» و امثال آن. ولی پس از نماز، ذکرهای «سبحان الله»، «الحمدالله»، «الله اکبر»، «ولاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم» وجود دارد و به پندار من، بسیار مهم است که مفهوم حقیقیِ این کلماتِ درخشان را خوب دریافت، نه معنای لغوی آن را. هشدار، سبحه مانع است و از نفوذ این کلمات به درون جان میکاهد! پس بیواسطه این اذکار را بگو، در سکوت بگو، فارغ از هر دغدغهیی جانت را با این اذکار بینهایت عالی سیراب کن، جسمت را با نیروی بیکران پیوند ده و به پرواز درآر. با وضو به بستر خواب برو، در آنجا به ذکر بپرداز. کافیست یکبار تجربه کنی؛ از خوابت لذت میبری، شادمان برمیخیزی و در انتظار شبی دیگر میمانی. هیچ قرص و شربتی نمیتواند با این برابری کند.
تلقین کردن به خود، سست و بیبنیاد است. انسان را همهکاره و محور هستی دانستن، جهالت و بیمایهگی است. اگر انسان توانی دارد و کاری از دستش برمیآید، به اراده و لطف ذاتِ دیگری است. سبحانالله، الحمدالله و نظایر آن در تضاد با توانایی انسان قرار ندارد، بلکه به توانایی انسان میافزاید؛ زیرا انسان را به منبع قدرتِ اصلی وصل میدارد، به او تکیهگاه مطمینی ایجاد میکند، انسان را از پا در هوایی بیرون میآورد. تفکرهای دوامدار و عمیق در راهکار ذن، پدربزرگ متدهای نوین آرامتنی است. در آن انسان محور هستی فرض شده، تواناییها از آن جا برمیخیزد و امثال آنها.
یکی از سیاستمداران کنونی افغانستان، باری در توجیه ضرورت شرابنوشی خود به پارسایی گفته بود، شما نماز دارید، دعا دارید، ذکر دارید. نماز حالتان را دگرگون میسازد، قلبتان آرام و خاطرتان را شاد میسازد… اما من که از آن بهره ندارم، جز نوشیدن شراب چارۀ دیگری برایم نیست، غصههایم را جز با شراب چهگونه مرفوع سازم و اندوهم را به کدام کوه و بیابان ببرم.
شماری از شنیدن این سخن، اندکی در آن بلاهت دیده و بر گویندۀ آن خندیدهاند؛ ولی من در این سخن، مغز و محتوایی میبینم و در آن اعترافی به یکی از کارویژههای نماز مشاهده میکنم.
در متدهای جدید، یک تا سه بار در روز مراسم تلقین به خود تجویز گردیده که در آن از اقرار تا تصور و احساس گنجاینده شده است؛ ولی در نماز به مراتب نوع خالصانهتر و عالیترِ آن پنج بار در روز وجود دارد. انسان مدرن که در وادی سرگردانی و تشویش بهسر میبرد و در تقلای نجات خویش میباشد، نماز بهترین گزینه برای بهبود وضعِ اوست. اذکار شبانه، بهترین انتخاب است. آن دعاهای سنتی صبح، بیبدیلترین راهکار است برای جلب شادی و خرسندی و برای رهایی از رنج سنگینِ بیماریهای درونی. هرگز گمان مبر که زمانِ نماز از دست رفته است و نیازی به آن نیست؛ دنیای جدید نیاز انسان را به نماز چندین مرتبه بیشتر از قبل کرده است. با وجود تأکید فراوان در قرآن و حدیث در باب دعا و خواستن حاجات از حضرت حق، در بسیاری اوقات دلِ من ترجیح میدهد او را بستاید، زیرا او به آنکه میگویی و آنچه میخواهی، خود آگاه است و از همه آگاهتر است، پس چه نیازی به زباندرازی و عذر و زاری است؟ مگر شایستۀ آن نیست که او را به پاکی یاد آری (سبحان الله)، بهتر آن نیست از او ستایش بهجا آوری (الحمدالله)، نیکوتر آن نیست او را به بزرگی و عظمت فرا خوانی (الله اکبر)؟ راستی این شقِ دوم را میپسندم و بدان عشق میورزم.
بدین صورت، داستان عشق و عاشقیِ من نه از هجر و فراق میگوید و نه شرحی از درد و بیوفایی است. قصۀ من سراسر وصل است و مهربانی، نه آن است که چیزی از او ندانی و از او حاصلی برنداری. عشق من هر روز پُربار است و هرچه بخواهی برمیدهد، و این معشوق آغوشش به روی همه گشاده است، همه را میپذیرد، با مهربانی میبرد، به سوی شهر آشنایی و محبت، به کوچۀ قرار و آرامش؛ کوچهیی که از دنیا تا عقبا امتداد یافته و آن دو را پیوند داده است. جادۀ همواری است، تکس و مالیه از کسی نمیگیرند، هرچه بگیرند چندبرابرِ آن را میدهند، در دو سو فرشتهگان از هر سالکی با لبخند و گرمی پذیرایی میدارند. پس تو را به خدا، می و ساغر نیکوست یا نماز و رمضان؟ ساعتتیری و روزگذرانی در مجالس لهو و لعب بهتر است یا سیر و سفر در دنیای جان؟! پس این فرصت را دریاب و یکبار بیازمای!
Comments are closed.