- ۰۶ اسد ۱۳۹۲
یک جرعه غزل، سهم من از هر دو جهان بس
از هر دو جهان، عشق مرا نامونشان بس
یک قطعه ترنّم ز لب باد مسافر
یک چشمه تبسّم ز لب آب روان بس
همسایهگی باغ گلی شاعر و شیدا
همصحبتی باغچهیی غنچهدهان بس
یک کوزه پر از خواهش نوشیدن دریا
یک سفره پر از خاطرههای خوش نان بس
یک رکعت مقبول، ارادت به گل سرخ
یک باغچه ادراک، ز گلبانگ اذان بس
یک قبله دعا، در شب عرفانی تقدیر
یک جرعه اجابت، ز سبوی رمضان بس
لبتشنهام، آبم بدهید از غزل عشق
یک جرعه غزل، سهم من از هر دو جهان بس
دوباره ساعت صفر
دوباره ساعت صفر و من و خیابانها
و من که گم شدهام لابهلای انسانها
دوباره ساعت صفر و به خانه باید رفت
و من که خانه ندارم، کجا؟ مسلمانها!
و من که خانۀ ندا … بغض من ترک برداشت
خوشا به حال شما، ای همیشه خندانها!
دوباره ساعت صفر است و زرد میخوانم
غزلـخزان دلم را به گوش توفانها
دوباره با غم خود پرسه میزنم در شب
و هم نوای دلم، زوزۀ زمستانها
دوباره ساعت صفر است و من که میمیرم
به روی حیرت یخبستۀ خیابانها
دوباره ساعت صفر است و نعش یک انسان
به روی دست زمین مانده، آی انسانها!
Comments are closed.