- ۲۶ اسد ۱۳۹۲
نویســنده: آلکس کالینیکوس
برگردان: مهرداد امامی
بوروکراسی اتحادیههای کارگری، نیرویی محافظهکار درون جنبش کارگری است. اما فارغ از توجه به این مسأله، جونز پیوسته برای انتخاب مجدد لن مککلاسکی به عنوان دبیرکل حزب کمپاین تشکیل میدهد. مککلاسکی خوش درخشید، اما در حالی که سایر رهبران اتحادیهها اعتصابهای مربوط به حقوق بازنشستهگی را متوقف ساختند، او نیز از پا نشست. او همچنین حزب را شدیداً حامی حزب کارگر به رهبری میلیباند کرده است. به همین دلیل است که مجمعSWP به حمایت از کمپین جری هیکس برای چالش با مککلاسکی به عنوان کاندیدِ متعّهد به تقویت کارگران ردهپایین رأی داد.
بهرغم لفاظی رادیکال او و موضع درستی که در رسانهها درباره موضوعات مشخص اتخاذ میکند، جونز حامی موضعی اساساً محافظهکار است که با حزب کارگر و رهبران اتحادیهها همنوایی دارد. «مایو» نمایانگر یک گزینه آشکارا رادیکالتر است. او خود را با سایر اعضای رهبری پیشین SWP، افرادی مانند لیندزی ژرمن، جان ریز و کریس بامبری در این بحث همراستا میکند که جنبشهای تودهیی که پس از ماجرای سیاتل گسترش یافتهاند، نمایانگر بدیلی برای سیاستهای لنینیستیاند.
با این حال اگر به جنبشهایِ علیه جهانیسازی نیولیبرال و جنگ امپریالیستی نظر افکنیم که در آغاز هزاره آغاز شدند، متوجه میشویم که آنها تأثیر جهانیِ خیرهکنندهیی داشتند، اما نتوانستند خود را حفظ نمایند. همین استدلال را میتوان در مورد جنبش تسخیر انجام داد که بهسرعت به منزله نماد جهانیِ مقاومت ضدسرمایهداری پدیدار شد و سپس به همان سرعت از هم پاشید.
دلایل متعددی برای این الگو وجود دارد. احتمالاً مهمترین آنها، عدم احیای مداوم مبارزهطلبی طبقه کارگر است که وزنی اجتماعی به اعتراضات شکوهمندی میدهد که جنبشها ایجادش میکنند. با این وجود، تفوق جنبش ضدسرمایهداری از طریق پرخاشجویی «افقی» نسبت به احزاب سیاسی و به واسطه روشهای غیرعملی (و نهایتاً غیردموکراتیکِ) تصمیمگیری مبتنی بر اجماع، کمکی به وضعیت نمیکند.
جبهههای متحد
اما شاید SWP در مورد ارایه مبنای این بدیل، بیش از حد سکتاریستی عمل کرده. با این وجود، جونز به طور عجیب اما طعنهآمیزی ستایشمان میکند:
« SWPبسیار بیش از ظرفیت خود اقدام کرده و موفق شده است. SWP مبنای سازمانِ حامیِ ایتلافِ جنگ را متوقف کنید ( Stop The War Coalition ) بود که ـ برای مثال دقیقاً یک دهه به بسیج نیروها پرداخت تا اینکه دو میلیون نفر را علیه حمام خونِ قریبالوقوع عراق به خیابانها بکشاند. همانطور که آنها سایر اکتیویستها را با سکتاریانیسم و انگیزههای جذب نیروی پرخاشگرانه بیرون میراندند، به آغاز به کار جنبشهایی حیاتی مانند اتحاد علیه فاشیسم (Unite Against Fascism) که اخیراً تظاهراتی عظیم را در والتامستو (Walthamstow) سازماندهی کرد و اتحادیه نژادپرست دفاع انگلیس (English Defence League) را شرمسار نمود، کمک میکردند».
به همین خاطر SWP اعجابانگیز است، اما نقشی کلیدی در اغلب جنبشهای مهم دهه گذشته ایفا کرده است. چهگونه میتوان این تناقض را حل نمود؟ در حقیقت ما متعّهد به سیاستهای جبهه متحد هستیم. به دیگر سخن، ما کاملاً به شکلی اصولی و رفیقبازانه با نیروهای سیاسی، برای حقمان در جهت ایجاد مستحکمترین و گستردهترین اعتصابات مشترک، ولو با اهدافی محدود ـ برای مثال، در برابر «جنگ علیه تروریسم» یا نازیها، همکاری خواهیم کرد. ما همین کار را در «به مقاومت بپیوندید» (Unite the Resistance) انجام دادیم، یعنی اتحاد مهم اکتیویستها و مقامات رسمی اتحادیهها به منظور برگزاری کمپاین در جهت اعتصاب علیه ایتلاف.
علاوه بر این، آنچه منتقدانمان غالباً در مورد ما نمیپسندند ـ اینکه چهگونه خود را سازماندهی میکنیم ـ برای توانایی ما جنبهیی حیاتی دارد، همانطور که جونز میگوید، یعنی بیش از توان خود مایه گذاشتن و کامیاب شدن. نسخه مرکزیتگرایی دموکراتیک ما محدود به دو چیز میشود. نخست، تصمیمها باید تماماً به بحث گذاشته شوند اما هنگامی که با رأی اکثریت بر آنها اجماع نظر شد، برای تمام اعضا الزامی میشوند. این کار ضرورت دارد اگر میخواهیم اندیشههایمان را عملاً در بوته آزمایش قرار دهیم.
دوم، برای اینکه مطمین شویم این تصمیمات اجرا میشوند و SWP به طور مؤثر در مبارزه مداخله میکند، یک رهبری سیاسی قوی که مستقیماً مسوول مجمع سالیانه است، درون سازمان ایجاد کمپاین میکند تا مسیری مشخص به کار حزبمان ببخشد. همین مُدل مرکزیتگرایی دموکراتیک است که به ما اجازه میدهد نیروهایمان را بر اهدافی کلیدی متمرکز کنیم، و بدین ترتیب به نحوی کارآمد، جبهههای متحد گوناگونی تشکیل دهیم که از آنها حمایت کردهایم.
اما این مدل هماکنون از درون و بیرون مورد حمله است. به نحوی شرمآور، یک اقلیت درون SWP از پذیرش تصمیماتی که به صورت دموکراتیک در مجمع گرفته شدند، امتناع میورزند. استدلال آنها و سایر رفقای منضبطتر و فکورتر، مدلی متفاوت است که شامل یک رهبری غیرمتمرکزتر و ضعیفتر میشود، یعنی بحثی درونحزبی که پیوسته [موضوع] تصمیمات از پیش گرفته شده و فراکسیونهای دایمی را (معمولاً فراکسیونها تنها در زمان مباحثه که منتهی میشود به مجمع سالانه حزب، اجازه تشکیل مییابند) از نو آغاز میکند. در صورت موفقیت این اقلیت، SWP کوچکتر و تبدیل به سازمانی با کارآیی کمتر میشد که ناتوان بود از کمک به ایجاد جنبشهای گستردهتر.
مخاطرات این مباحث بسیار زیاد است. حزب ضدسرمایهداری جدید (NPA) در فرانسه، که در ۲۰۱۱-۲۰۱۲ از درون ترکید، منتهی به انشعابی بسیار جدی از جبهه چپ (Front de Gauche) به رهبری ژانلوک ملانشون شد. این اتفاق، چپ افراطی در اروپا و در واقع در مابقی جهان را تضعیف کرد. انفجار درونی به سبب اختلافنظرهای سیاسی و عقبنشینیها بود، اما اوضاع به واسطه رژیم درونیِ بسیار نزدیک به موردی که توسط برخی اعضای SWP ادعا میشود، رو به وخامت گذاشت. تمام مباحث درون NPA از فیلتری گذشت که به واسطه کشمکش میان چهار فراکسیون دایمی پذیرفته شده بود. وفاداریهای اعضا بیش از آنکه مبنی بر خود حزب باشد، متمرکز بر خطکشیهای فراکسیونیشان بود.
منبـع:
http://www.socialistreview.org.uk/article.php?articlenumber=12210
* تیاتر بحران جهانی (گفتوگو با آلکس کالینیکوس): http://anthropology.ir/node/17495
دیوید هاروی و مارکسیسم / آلکس کالینیکوس http://anthropology.ir/node/17153
Comments are closed.