گزارشگر:احمد عمران ۲۵ سنبله ۱۳۹۲
امروز وقتی از آجندای ملی سخن میگوییم، چیزی فراتر از یک طرح سیاسی را در برابر خود مییابیم. طرح سیاسی به مجموعهراهکارهایی گفته میشود که فقط در مقطع خاصی میتوانند کاربرد داشته باشند؛ ولی آجندای ملی پس از ارایه به گونه اعجابانگیزی از دایره یک طرح سیاسی خود را فراتر نشان داد.
اکنون نگاه به آجندای ملی به عنوان یک استراتژی است؛ استراتژییی که میتواند آیینهدارِ فضا و گفتمانهای متکثر سیاسی باشد. آجندای ملی که برای بار نخست به وسیله احمد ولی مسعود رییس بنیاد شهید احمدشاه مسعود تدوین و ارایه شد، از همان آغاز مورد توجه نخبهگان و اندیشهورزان کشور قرار گرفت و بحث و گفتوگوهای زیادی را برانگیخت. پرسش اصلی این بود که آجندای ملی چهگونه میتواند از آزمونهای تاریخی و سیاسی، سرفراز بیرون شود و به عنوان الترناتیف در برابر طرحها و نظرات دیگر ایستادهگی کند؟
از همان قدمهای نخست که آقای مسعود به طرح و ارایه آجندای ملی آغاز کرد، تلاشهایی همهجانبه صورت گرفت که آجندای ملی لحن تکصدایی نداشته باشد. به معنای دیگر، در آجندای ملی میتوان بهخوبی تکثر و صداهای مختلف را شنید و احساس کرد؛ همان بحث پساساختارگرایان که در مفهوم بینامتنیت در مقولههای اجتماعی به آن پرداخته میشود. در مفهوم بینامتنیت که عمدتاً از سوی ژولیا کریستوا مطرح میشود، بحث مهم این است که آیا ما بدون اندیشههای همدیگر، قادر به اندیشیدن هستیم؟ نقش و جایگاه گفتمانهای دیگر در مسایل سیاسی و اجتماعی چیست؟
طرفدارانِ مفهومِ بینامتنیت باور دارند که اندیشهها در خلأ به وجود نمیآیند و در یک رابطه دوسویه و بده و بستان قرار دارند. این ویژهگی سبب میشود که اندیشهها و نظریات، همواره در معرض بازنگری و بازاندیشی قرار داشته باشند و هرگز به این مسأله تن در نمیدهند که روند بازنگری و بازاندیشی، روزی به پایان خواهد رسید.
آجندای ملی نیز وقتی مطرح شد، با چنین مختصاتی همراه بود؛ مختصاتی که آن را از قید زمان به عنوان عاملی فرسایشگر رهایی میبخشد و لحن و بیانِ آن را همواره تازه نگه میدارد. امروز وقتی میگوییم که آجندای ملی از یک طرح سیاسی فراتر رفته، به همین دلیل است. حالا باید از آجندای ملی به عنوان استراتژی سخن گفت؛ استراتژییی که میتواند برای دیگر گفتمانهای سیاسی، مجال و فرصتِ طرح و گفتوگو را مهیا کند. به همین دلیل دیدیم که در نخستین نشست مشورتی آجندای ملی، نخبهگانی از طیفهای گوناگون و با نظراتی متفاوت حضور یافتند و مواضع و دیدگاههای خود را مطرح کردند.
رویکرد گفتوگومحور آجندای ملی، به عنوان عنصر جاذبه آن میتواند مطرح شود. هنگامی که دیدگاهها گفتوگومحور نباشند، عنصر دافعه بر آنها غلبه میکند و حالت تکگویی و یا مُنولوگ را به خود میگیرند. در حالی که آجندای ملی چنین نیست و میتواند گفتوگو را تا بینهایت انجام دهد.
در فرهنگ سیاسی افغانستان، همواره نسبت به عنصر گفتوگو غفلت شده است. فرهنگ غالب که همان فرهنگ سلطهگر بوده، به عنصر مباحثه اندیشیده است. در فرهنگ مباحثه، عمدتاً مسایل به سیاه و سفید فرو کاسته میشوند و طرفهای مباحثه از پایگاههای متقن با یکدیگر سخن میگویند؛ پایگاههایی که برحقانیت آنها تأکید میرود و تلاش میشود که یکی بر دیگری غالب گردد. فرهنگ مباحثه به دوران پیشامدرن تعلق دارد و «دیگری» را به عنوان دیگراندیش و دیگرباش نمیپذیرد؛ در حالی که در فرهنگ گفتوگو، همه هویتها جایگاه یکسان دارند و هیچ یک از طرفهای گفتوگو، مدعی محق بودنِ مطلقِ خود نیست. همه به این میاندیشند که چهگونه میتوانند زمینه همگرایی را در مسایل فراهم کنند و چهگونه به جرح و تعدیلِ دیدگاههای خود بپردازند.
آجندای ملی به فرهنگ گفتوگو تعلق دارد و به همین دلیل، مدرنیت را در تمام زمینهها به رسمیت میشناسد. از دل چنین موضعی، راهکارهای سیاسی و اجتماعی بیرون میتراود و خود را در برابر قضاوت همهگانی محک میزند. ولی پرسش دیگر که رابطهیی وثیق با آجندای ملی به عنوان استراتژی دارد این است که در وضعیت افغانستان چه نقش و جایگاهی میخواهد به خود اختصاص دهد؟… این پرسش بدون شک یک پرسشِ فربه است و پاسخ به آن، مولفههای اصلی و بنیادینِ آجندای ملی را باز میکند.
آجندای ملی رویکردی سازشگرانه با ایدهها و دیدگاهها دارد. آجندای ملی مدعی نیست که تمام مسایل را در خود دارد و به عنوان یک بستر مطمین میتوان بر آن قدم گذاشت؛ بل رویکرد آن این است که همه در زیر چتر آن بتوانند هوای تازه را استنشاق کنند و به این بیندیشند که چهگونه میتوان بنبستهای امروز و فردای جامعه را حل کرد. آجندای ملی همان چتریست که با پذیرش آن، دیگر کسی سیاه و یا سفید نیست، بل همه رنگه اند. در چنین فضا و بستری میتوان بهراحتی از خود انعطاف نشان داد و به مشکلات به عنوان مشکل نگاه کرد و نه واقعیتهای سفت و سختی که هیچ راه بیرونرفتی برای آنها سراغ نمیشود.
متأسفانه در بیشتر دیدگاهها، مشکلات جامعه به عنوان واقعیتهای تغییرناپذیر و پذیرفتهشده مطرح میشوند که بهجای حل آنها، طرفهای درگیر خود را مجبور میکنند که در هیأت مشکلات ظاهر شوند. آجندای ملی از نگاهی دیگر، یک فرصت برای نخبهگان کشور میتواند باشد؛ فرصتی که فراخوانِ آن باهماندیشی است و نه اندیشههای از قبل آماده شده و نسخههای از قبل پیچیده شده.
مشکل دیگر جامعه روشنفکری افغانستان، همواره این بوده که با نسخههای از قبل پیچیدهشده تلاش کرده است که برای مشکلات جامعه راهحل پیدا کند. این نوع رویکرد به قضایا و مسایل، یادآور همان تخت معروفِ یکی از جلادانِ تاریخ است که قربانی روی آن دراز میکشید و اگر پاهای قربانی از تخت کوتاهتر میبود، آنها را آنقدر میکشید که برابر تخت شوند؛ ولی اگر پاهایش بلندتر از تخت میبودند، آنها را قطع میکرد.
نسخههای از قبل پیچیده شده، چنین حال و روزی دارند و به همین دلیل نمیتوانند کارآیی داشته باشند. آجندای ملی تختی است فراخورِ تمام نظرات و دیدگاهها که بتوانند بهراحتی روی آن دراز بکشند و از کوتاهی و درازیِ پاهای خود نگران نباشند. آجندای ملی به دلیل همین ویژهگی، میتواند برای مشکلات امروز جامعه در یک گفتوگوی ملی چارهاندیشی کند و نقشه راه فردا را نیز در برابر جامعه بگذارد.
Comments are closed.