استعاره‌درمانی؛ راهی متفاوت برای مداوای مشکلات روحی

گزارشگر:داکتر ناصر همتی - ۲۹ سنبله ۱۳۹۲

بخش دوم

قصه، تمثیل یا استعاره درمانی
اگرچه برخی درمان‌گران، تمام فرآیند درمان را نوعی قصه‌درمانی می‌دانند و با عنوانی مستقل با این نام موافق نیستند، امروزه در کشورهای غربی، این شیوۀ درمان را رویکردی جدا از سایر درمان‌ها و البته بسیار نزدیک به «شناخت درمانی» می‌دانند؛ شیوه‌یی از درمان روان‌شناختی که به باورهای مراجع و برداشت‌های وی از رویدادهای پیرامونش می‌پردازد و تلاش دارد مشکلات موجود در آن‌ها را برطرف کند. مشاورانی که رویکردشناختی را به کار می‌برند، معتقد اند تفکر غیرمنطقی، عامل اصلی حل نشدن مشکلات عملی و هیجانی است و قصه‌درمانی می‌تواند دریافت‌های موجود در مراجع را بازسازی و محدودیت شناخت‌های فعلی را برای او به صورتی ذهنی، تجربه‌پذیر کند. طبیعی است که فرآیند قصه‌درمانی، بیان ویژه و «واژه‌شناسی» خاص خود را می‌طلبد؛ زبانی که با ادبیات مُراجع غرابت ندارد و در عین حال در درمان سنتی نیز مشابهی نمی‌بیند.
در جریان قصه‌درمانی از «استعاره» نیز می‌توان استفاده کرد؛ غالباً این استعاره است که به مراجع اجازه می‌دهد تجربیات خود یا هرآن‌چه مساله و مشکل می‌داند بیرونی کند و کل یا بخشی از زنده‌گی‌اش را داستان گونه بیان کند. در حقیقت، این مراجع است که استعاره را برای درمان‌گر شکل می‌دهد و درمان‌گر با هوشمندی، زنده‌گی مراجع را به شکلی تمثیلی یا استعاری به خود وی بازخورد می‌دهد. این امر اگر با ظرافت انجام شود، اجازه می‌دهد موضع بی‌طرفانه و غیر قضاوتی درمان‌گر تقویت شود و از سوی دیگر، دعوت غیر مستقیم از مراجع است برای شروع فرآیند «تغییر» که هدف نهایی درمان‌گر است. آن‌چه برای درمان‌گر اهمیت ویژه دارد، «تغییر» است و این تغییر در باورها، احساسات، روابط یا «self–concept» اولاً: به تغییر زبان نیاز دارد و ثانیاً: به صورتی غیرمستقیم باید هدف قرارگیرد. یک مثال معروف از این دست استعاره، «رودخانه» است. بسیار پیش می‌آید که بیمار زنده‌گی پرپیچ‌وخم خود را چنان تعریف می‌کند که انگار رودخانه‌یی است جاری در میان کوه‌ها، دره‌ها و با موانع طبیعی و غیرطبیعی چون صخره‌ها و سدها که در تلاش همیشه‌گی برای رسیدن به دریاست. گذر از سختی‌ها و موانع، تغییر مسیر دادن‌های بسیار و در نهایت رسیدن به خوش‌بختی، نیروانا، آرامش یا وصال پرودگار که با توجه به باورهای مراجع، نام‌های دیگری نیز می‌تواند به خود بگیرد.
هرچند قصه‌های کلاسیک و تمثیل‌های رایج در ادبیات اندرزگوی فارسی، نوعاً دارای شخصیت‌پردازی است و سیر ماجراها در «زمان» و «مکان»هایی روی می‌دهد؛ به دلیل این‌که تاکید بر این سه عنصر چندان زیاد نیست، قابلیت تعمیم قصه‌ها بالاست. در استعاره اساساً چنین مولفه‌هایی وجود ندارند و اگر هم به نوعی انیماسیون (جاندارپنداری) یا چیزی شبیه به آن رخ دهد، برای شنونده باورپذیر خواهد بود.
نکتۀ بسیار مهم دیگر نزدیک شدن و حتا گاه یکی شدن فضای تفکر در درمان‌گر و مراجع است. وجود «یک» استعاره، هر دو سوی درمان را به سوی موضوعی واحد، متمرکز می‌کند که نتیجۀ آن می‌تواند افزایش همدلی و رابطۀ درمانی و نزدیک شدن زبان، ادبیات مشاور و مراجع باشد. بنابراین کم‌رنگ بودن مولفه‌های زمان، مکان و شخص، تعمیم‌پذیری تمثیل را تقویت می‌کند و دو سویه بودن آن، همدلی را افزایش می دهد.
نتایج تمثیل و استعارۀ درمان‌گری
در این‌جا به صورتی اشاره‌وار فهرستی از ویژه‌گی‌های مثبت رویکرد استعاری در درمان را بیان می‌کنم:
۱) ایجاد تجربۀ ذهنی و قرار دادن مراجع در موقعیتی نزدیک‌تر به فهم مشکل فعلی.
۲) قابل تصور کردن یک موقعیت ویژه برای شنونده با بیان تجربۀ پرسوناژهایی که آن موقعیت را زیسته اند.
۳) تبدیل اصول و مبانی یک منطق فکری و چارچوب نظری به جملاتی باورپذیر با قابلیت به یادسپاری.
۴) تبدیل کنش‌های ذهنی و انتزاعی به حقایق ملموس، عینی و تجربه‌پذیر.
۵) ساده‌تر کردن مسایل و مفاهیمی که ذاتاً مبهم و پیچیده‌اند.
۶) آموزش دادن، اندرزگویی و به چالش کشیدن یک باور غلط به شکل غیر مستقیم.
۷) کمک به مراجع برای خروج از موضع انکار با استفاده از ابتلاقهرمان (یا ضد قهرمان) به مشکل مورد نظر.
۸) تقویت جایگاه درمان‌گر، تاکید بر تسلط کلامی او و احاطه‌اش بر موضوع مورد مشاوره و در نتیجه، افزایش اعتماد بیمار به درمان‌گر.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.