- ۰۹ میزان ۱۳۹۲
از مهمترین عواملی که مردم خوشبختیِ خود را با آن میسنجند، زندهگی شاد، بامعنا و هدفمند است. با اینکه زندهگی شاد و بامعنا با هم در ارتباطِ متقابل هستند، اما دانشمندان میگویند این دو کاملاً با هم تفاوت دارند. سلامتی، دوست داشته شدن، موفقیت در کار، بزرگ کردنِ فرزندانی سالم و خدمت به کشور یا پایبندی به اعتقادات، معمولاً از رموز خوشبختی و رضایت از زندهگی به شمار میروند ولی هیچکدام نمیتوانند باعث شاد زیستن شوند. در این رابطه روانشناسان دانشگاه فلوریدا، «مینهسوتا» و «استنفورد» تحقیقات بسیار گستردهیی انجام دادهاند که دستاوردهای آن در نشریات مختلف منتشر شده است.
دانشمندان شادی را سعادت ذهنی تعریف میکنند که بر فرد تأثیر عاطفیِ مثبت دارد و این تأثیر در تمام جوامع و فرهنگها یکسان است. شادی میتواند از چیزهای کوچک نشأت بگیرد؛ مثلاً پیدا کردن گردنبند گمشده یا از رویدادهای وسیعتر مثل پایان گرفتن جنگ، تولد یک نوزاد و… که با خود شادی، عواطف، احساسات مثبت و خوشایند میآورد و باعث میشود فرد ارزیابی مثبتی از زندهگیِ خود داشته باشد. شادی در لحظه و در زمان حال معنی پیدا میکند و«دم را غنیمت است» به نوعی عصارۀ مفهوم شادی و زندهگی در لحظۀ اکنون است. اما بررسی دانشمندان نشان میدهد شاد بودن ربطی به زندهگی معنادار ندارد. البته شادی و زندهگی در لحظۀ اکنون میتواند عناصری از گذشته را با خود داشته باشد، اما باز هم از منظر زمان حال به آن نگاه میشود. به همین دلیل است که اگر امروز زندهگی دردناکی داشته باشیم، گذشتۀ شاد به ما احساس خوشبختی نمیدهد. شادی چون در حال اتفاق میافتد، گذراست و ثبات به همراه نمیآورد. اما زندهگی بامعنا، ریشهیی متفاوت دارد. معنا از ارزشهای فردی و اجتماعی زاییده میشود، بنابراین منشای فرهنگی دارد.
معنا از زبان و فرهنگ و نمادها شکل میگیرد و گذشته و حال و آینده را با هم در پیوند و ارتباط معنادار قرار میدهد. با اینکه معنی زندهگی از پیگیری اهداف و ارزشها به وجود میآید، اما الزاماً شادی به همراه نمیآورد. معنا در گسترۀ زمان شکل میگیرد. ماهیت زندهگی، تغییر و تحول است و معنا دادن به آن، راهیست برای ثبات بخشیدن به جریان پرتلاطم زندهگی. مثلاً احساس یک زوج به یکدیگر دایماً تغییر میکند اما ازدواج به آن معنایی دایمی و ثابت میدهد. در عمل هم ازدواج به تثبیت رابطه کمک میکند، چون قطع رابطه را دشوار میسازد، اما روشن است که ازدواج الزاماً زندهگی را شادتر نمیکند.
یکی از مهمترین راههای معنا دادن به زندهگی، پاداش دادن به خود است، از راه برنامهریزی و تعهد به اجرای آن که نیاز به انضباط فردی دارد. بنابراین وقتی فرد با فعالیت و درگیریهای روزمرهیی که به هم ربط دارند، هدفهایش را پیگیری و برآورده کند، در عمل به زندهگی خود معنا میدهد. تحصیل، کسب مهارت، شکل دادن به رابطهیی جدی و صمیمانه، همهگی به زندهگی معنی میدهند چرا که گذشته و حال و آینده را در راستای هدفی مشخص یکپارچه میکنند. به نظر دانشمندان، هرچه بیشتر برای تحقق این هدفها «خودتان» باشید، زندهگی خود را معنیدارتر میبینید.
چه عواملی در شادی موثرند و چه معیارهایی به زندهگی معنا میدهند؟
دانشمندان به یک سری از فاکتورها اشاره کردهاند که در زندهگی شاد یا زندهگی معنادار، نقش مهمی دارند از جمله:
دشوار بودن زندهگی
افرادی که زندهگی خود را آسان و به دور از دشواری میبینند، شادترند و آنها که زندهگی خود را پرمشقت میدانند، افراد شادی نیستند. افرادی که با سختی دستوپنجه نرم میکنند، زندهگی خود را بامعنیتر میبینند و شاید دلیلِ آن این است که برای حصول معنا، این افراد باید سختیها و مشقتهای فراوانی را تحمل کنند. بنابراین وقتی به دشواری یا آسانی زندهگی نگاه میکنید، در واقع میزان شادی زندهگی را میسنجید نه معنی آن را.
سلامتی
سلامتی، نیازی همهگانی و اولیه است و افراد سالم، افراد شادتری هستند. اما سلامتی، معنای بیشتری به زندهگی نمیدهد. استیون هاوکینگ دانشمند سرشناس، کاملاً فلج است اما شاید زندهگی بسیار معنیدارتری از افراد سالم داشته باشد. از این مثالها در تاریخ بسیارند.
از مهمترین عواملی که مردم خوشبختیِ خود را با آن میسنجند، زندهگی شاد، بامعنا و هدفمند است. با اینکه زندهگی شاد و بامعنا با هم در ارتباطِ متقابل هستند، اما دانشمندان میگویند این دو کاملاً با هم تفاوت دارند. سلامتی، دوست داشته شدن، موفقیت در کار، بزرگ کردنِ فرزندانی سالم و خدمت به کشور یا پایبندی به اعتقادات، معمولاً از رموز خوشبختی و رضایت از زندهگی به شمار میروند ولی هیچکدام نمیتوانند باعث شاد زیستن شوند. در این رابطه روانشناسان دانشگاه فلوریدا، «مینهسوتا» و «استنفورد» تحقیقات بسیار گستردهیی انجام دادهاند که دستاوردهای آن در نشریات مختلف منتشر شده است. دانشمندان شادی را سعادت ذهنی تعریف میکنند که بر فرد تأثیر عاطفیِ مثبت دارد و این تأثیر در تمام جوامع و فرهنگها یکسان است. شادی میتواند از چیزهای کوچک نشأت بگیرد؛ مثلاً پیدا کردن گردنبند گمشده یا از رویدادهای وسیعتر مثل پایان گرفتن جنگ، تولد یک نوزاد و… که با خود شادی، عواطف، احساسات مثبت و خوشایند میآورد و باعث میشود فرد ارزیابی مثبتی از زندهگیِ خود داشته باشد. شادی در لحظه و در زمان حال معنی پیدا میکند و«دم را غنیمت است» به نوعی عصارۀ مفهوم شادی و زندهگی در لحظۀ اکنون است. اما بررسی دانشمندان نشان میدهد شاد بودن ربطی به زندهگی معنادار ندارد. البته شادی و زندهگی در لحظۀ اکنون میتواند عناصری از گذشته را با خود داشته باشد، اما باز هم از منظر زمان حال به آن نگاه میشود. به همین دلیل است که اگر امروز زندهگی دردناکی داشته باشیم، گذشتۀ شاد به ما احساس خوشبختی نمیدهد. شادی چون در حال اتفاق میافتد، گذراست و ثبات به همراه نمیآورد. اما زندهگی بامعنا، ریشهیی متفاوت دارد. معنا از ارزشهای فردی و اجتماعی زاییده میشود، بنابراین منشای فرهنگی دارد. معنا از زبان و فرهنگ و نمادها شکل میگیرد و گذشته و حال و آینده را با هم در پیوند و ارتباط معنادار قرار میدهد. با اینکه معنی زندهگی از پیگیری اهداف و ارزشها به وجود میآید، اما الزاماً شادی به همراه نمیآورد. معنا در گسترۀ زمان شکل میگیرد. ماهیت زندهگی، تغییر و تحول است و معنا دادن به آن، راهیست برای ثبات بخشیدن به جریان پرتلاطم زندهگی. مثلاً احساس یک زوج به یکدیگر دایماً تغییر میکند اما ازدواج به آن معنایی دایمی و ثابت میدهد. در عمل هم ازدواج به تثبیت رابطه کمک میکند، چون قطع رابطه را دشوار میسازد، اما روشن است که ازدواج الزاماً زندهگی را شادتر نمیکند. یکی از مهمترین راههای معنا دادن به زندهگی، پاداش دادن به خود است، از راه برنامهریزی و تعهد به اجرای آن که نیاز به انضباط فردی دارد. بنابراین وقتی فرد با فعالیت و درگیریهای روزمرهیی که به هم ربط دارند، هدفهایش را پیگیری و برآورده کند، در عمل به زندهگی خود معنا میدهد. تحصیل، کسب مهارت، شکل دادن به رابطهیی جدی و صمیمانه، همهگی به زندهگی معنی میدهند چرا که گذشته و حال و آینده را در راستای هدفی مشخص یکپارچه میکنند. به نظر دانشمندان، هرچه بیشتر برای تحقق این هدفها «خودتان» باشید، زندهگی خود را معنیدارتر میبینید.چه عواملی در شادی موثرند و چه معیارهایی به زندهگی معنا میدهند؟دانشمندان به یک سری از فاکتورها اشاره کردهاند که در زندهگی شاد یا زندهگی معنادار، نقش مهمی دارند از جمله: دشوار بودن زندهگیافرادی که زندهگی خود را آسان و به دور از دشواری میبینند، شادترند و آنها که زندهگی خود را پرمشقت میدانند، افراد شادی نیستند. افرادی که با سختی دستوپنجه نرم میکنند، زندهگی خود را بامعنیتر میبینند و شاید دلیلِ آن این است که برای حصول معنا، این افراد باید سختیها و مشقتهای فراوانی را تحمل کنند. بنابراین وقتی به دشواری یا آسانی زندهگی نگاه میکنید، در واقع میزان شادی زندهگی را میسنجید نه معنی آن را. سلامتیسلامتی، نیازی همهگانی و اولیه است و افراد سالم، افراد شادتری هستند. اما سلامتی، معنای بیشتری به زندهگی نمیدهد. استیون هاوکینگ دانشمند سرشناس، کاملاً فلج است اما شاید زندهگی بسیار معنیدارتری از افراد سالم داشته باشد. از این مثالها در تاریخ بسیارند.
Comments are closed.