احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مرضیه دافعیان - ۱۵ میزان ۱۳۹۲
سلطۀ علم و تصور قدیمی از علم آنقدر قوی و گسترده است که همچنان به عنوان امری بیطرف و مقدس مطرح است، در حالی که بسیاری از کارهای علمی درخشان در جهان امروز، بسیار دور از آن تصورات قدیمی میباشد. تراویک زمانی که در این خصوص با بسیاری از دانشمندان صحبت میکند، پاسخی که از آنها میگیرد این است که توضیح آنچه آنها واقعاً در عمل انجام میدهند برای عموم، دانشآموزان و دانشجویان و حتا دانشمندان رده پایینتر، بیش از اندازه پیچیده خواهد بود. فکر دیگرِ آنها این است که کدام دانشمندی هست که بخواهد از وقت تحقیق خود بزند و به جای آن وقتش را صرف نوشتن دربارۀ این قبیل مسایل کند؟ او میگوید: «وقتی از این دانشمندان پرسیدم که “آیا چسبیدن به نظریات تاریخ ـ گذشته به این خاطر نیست که آنها از ادامۀ حیات این وردهای قدیمی منفعت میبرند”، معذب شدند و حالتی محتاط و جدی به خود گرفتند.» همین موضوع از مسایل بسیار اساسی است که مورد توجه انسانشناسان قرار دارد.
تراویک همچنین از لزوم پایان یافتن جهانِ یگانهها سخن میگوید و معتقد است که زیبایی و حقیقت و منطق، چندگانه و پخششده اند و هیچ روشی وجود ندارد که بتواند توضیح و تفسیری واحد از این مفاهیم بدهد. ما در جهانی مملوء از اتحادهای همزیگرایانه زندهگی میکنیم. وی معتقد است که امروز باید سبک اندیشهیی ورای سبک اندیشههای گذشته با متغیرهای دوگانه (مثل خیر و شر) و سه گانه (مثل پدر و پسر و روحالقدس) و چهارگانه (شمال و جنوب و شرق و غرب) ایجاد نماییم که از چندگانهگی سخن بگویند. وی برهم خوردنِ این ردهبندیها و سلسلهمراتب را آشفتهگی نمیداند، بلکه روش ذهنییی میداند که میتواند پا به قلمروهای جدید اندیشه بگذارد. البته در مورد ایجاد چنین نگرشی در تحقیقات علمی، فیشر معتقد است که انسانشناسی همواره به جزییات توجه داشته و همیشه با بیان داستانهایی از زندهگی افراد در زمانها و مکانهای خاص، این چندگانهگی روایاتِ حقیقت را نمایان ساخته و فقط اکنون به این ماهیت خودآگاهی یافته است.
ب) نگرش پسامدرنیسم در روششناسی علم انسانشناسی
انسانشناسی به عنوان یک علم، دارای روش و موضوع ویژۀ خود است و به این وسیله، خود را از سایر رشتههای علوم انسانی مانند علوم سیاسی، روانشناسی و جامعهشناسی… متمایز میکند. با این وجود، میبینیم که انسانشناسی در طول تاریخ عمر کوتاه خود به جهت موضوع و روش، بسیار دگرگونگشته و حتا در مواردی وارد بسیاری از حوزههای دیگر میگردد. شاید به دلیل همین تحولات پی در پیاش، هم میتواند نسبت به سایر علوم انسانی، انعطاف بیشتری را در بهکارگیری نگرشهای جدید پسامدرنیسم انجام دهد و هم پسامدرنیسم میتواند با نگرش نوینی که به روی امور میگشاید، انسانشناسان بسیاری را برای درک انسان پیچیده کمک نماید. پسامدرنیسم با تأکیدی که بر پیچیدهگی امور دارد، برای انسانشناسی که موضوعش شناخت انسان آنهم در همۀ ابعاد خود و روشش مبتنی بر مشاهدۀ عمیق و کیفی پدیدههای کلان در سطح خُرد و جزییست، بسیار راه گشاست. اکنون بعد از قرنها تفکر پیرامون انسان، آنچه قطعی است پیچیدهگی این موجود میباشد به طوری که علم تجربی امروز در نمود کاملاً مادی و فیزیکی، از شناخت کامل مغز انسان عاجز مانده و به تبع آن، این در هر چیزی که مربوط به موجود انسانی میشود، بهخوبی مشهود است. همین امر پیچیدهگی درک و شناخت موضوع و همچنین حساسیت روششناسی را در انسانشناسی بالا میبرد.
مهمترین مشخصه و ماهیت پسامدرنیسم، تکثرگرایی و تأکید ویژهاش بر تعدد تفاسیر است. در یک کلام، تلاش پسامدرنیسم تحققِ یک واژه در همه چیز است و آن کلمۀ «چند» میباشد و در ارتباط با انسانشناسی هم سعی دارد که این چندگانهگی را در همه چیز نمودار کند؛ چه در نگاه به موضوع، چه در ابزار تحقیق، و چه در مورد میدان. انسانشناسانی چون جورج مارکوس این قضیه را بهخوبی شرح و بسط دادهاند: مارکوس این قضیه را مستقیماً از ذهن آغاز میکند و معتقد است که انسانشناسان باید فضاهای ذهنیِ خود را بشکنند و فضاهای ذهنیِ نوینی را ایجاد نمایند و به این وسیله در حوزۀ عمل و میدان نیز دیگر به سوی کلیشهها و چیزهای مشخص نروند، بلکه باید هرچه بیشتر به سمت آشفتهسازی فضا برود، به طوری که دیگر همهچیز ساده و بدیهی جلوه ننماید و آشفتهگی و چندپاره بودنِ واقعیت و چندپارهگی باید به رسمیت شناخته شود. مارکوس سپس این پیچیدهگی را از فضای ذهنی انسانشناس بسط میدهد و وارد حوزۀ نحوۀ انجام تحقیق که مشخص و عینیتر است میشود. به همین جهت اصطلاح جدیدی را به نام ”مردمنگاری چندـمیدانه” مطرح میسازد. در این خصوص او معتقد است که انسانشناس مثلاً در بررسی ایدز در نیجریه، فقط نباید تحقیقات خود را به یک روستا در این کشور محدود کند، بلکه باید موضوع را در شرکتهای دارویی بینالمللی که داروهای ایدز را تهیه و توزیع میکنند و در نهادهای دولتی و غیردولتی و بهطور کلی هر کجا که به موضوع پژوهش او مربوط میشود، دنبال کند.” وی در نهایت برای انجام مردمنگاری چندـمیدانه چند پیشنهاد ارایه میدهد که همۀ آنها بر اساس تحرک ناظر عمل میکند:
۱ـ دنبال کردن مردم (مثلاً در پدیدۀ مهاجرت)
۲ـ دنبال کردن چیزها (مثلاً یک کالا)
۳ـ دنبال کردن استعارهها
۴ـ دنبال کردن روایتها ( مثلاً هرکس/گروه روایت خودش را از یک ماجرای واحد بگوید)
۵ـ دنبال کردن داستان زندهگی یک فرد
۶ـ دنبال کردن یک واقعۀ جنجالبرانگیز
از دیگر پیشنهادات جرج مارکوس، انجام ”تحقیقات مشارکتی (collaborative research) است؛ یعنی تحقیقاتی که در آنها خود سوژههای تحقیق به همکاری با محقق میپردازند و در نتیجه، دیدگاه و تحلیل آنها نیز در فرایند پژوهش آورده میشود. این نوع تحقیق در واقع نگرش بالا به پایین را به چالش میکشد و معتقد است که روایتها، صداها و تحلیلهای خود سوژه ها نیز باید به رسمیت شناخته شوند.
منابع :
ـ تراویک، شارون، ۳۱ اکتوبر ۲۰۰۹، “یگانهگی، دوگانهگی، سهگانهگی، چهارگانهگی و پیچیدهگی: آرایههای فرهنگی علم”، ترجمۀ فاطمه نوری،www.ensanshenasi-elm.com
ـ سوکال، آلن، مونت، ژان بریک، ۱۳۸۷ ،”چرندیات پستمدرن ”، ترجمۀ عرفان ثابتی، تهران، ققنوس
ـ شوریره، کریستی، فونتن، اولیور، ۱۳۸۵، “واژگان بوردیو “، ترجمۀ مرتضی کتبی، تهران، نشر نی
ـ کهون، لارنس، ۱۳۸۱، ”از مدرنیسم تا پستمدرنیسم”، ترجمۀ عبدالکریم رشیدیان، تهران، نشر نی
ـ لیوتار، ژان ـ فرانسوا، ۱۳۸۰، “وضعیت پستمدرن: گزارشی دربارۀ دانش”، ترجمۀ حسینعلی نوذری، تهران، گام نو…
ـ نفیسی، نهال، ۲۵ آپریل ۲۰۰۹، “جرج مارکوس و پستی و بلندیهای مردمنگاری”، www.anthropology.ir
ـ نفیسی، نهال، ۲۸ می ۲۰۰۹، “برونو لاتور و انسانشناسی علم”، www.ensanshenasi-elm.com
ـ نفیسی، نهال، ۷ خرداد ۱۳۸۸، “سه مقاله از مایکل فیشر”، www.ensanshenasi-elm.com
Comments are closed.