عــــید قــربان؛ شکسـتِ دیوارهــا و تقسیم شادی‌ها

گزارشگر:حلیمه حسینی - ۲۰ میزان ۱۳۹۲

نگاه حسرت‎آلودِ دخترکی که به لباس‌ها و گودی‌های رنگارنگِ دکان‌ها خیره مانده بود، هنوز هم مقابلِ چشمانم است و مادری که می‌خواست دنیا را به روی دخترک ببندد تا فرقی که میانِ او و دخترانِ دیگر است را مشاهده نکند. مادر به لیلامی‌هایی که بر روی سرک انبار شده بود، نگاه می‌کرد و دخترک نگاهش لباس‌های نو را نشانی می‌کرد… مادر دست دخترک را کشید و درحالی‌که او را با خود می‌برد، گفت: «دخترم، می‌دانی که ما پولِ خریدِ بوت و پیراهنِ نو را نداریم؛ این‌ها را فقط پیسه‌دارها می‌توانند بخرند!»
این روزها به هر طرف که بنگری، ازدحامِ حجم‍‌ها و اندام‌هایی را می‌بینی که همه در نهایت فقر، به سرک‌ها و بازارها آمده‌اند تا برای عید خرید کنند. همه به نحوی مشغول تنظیف و تزیینِ خانه‌های‌شان هستند و و شماری هم برای قربانی کردن، به دنبال گوسفند لاغر و ارزان می‌گردند. و خلاصه این‌که هرکس به قدر بضاعتِ خود، مصروف آماده‌گی برای عید است.
بدون شک که عید قربان به عنوان یکی از بزرگ‌ترین اعیاد جهان اسلام باید تجلیل شود و هر مسلمانی می‌خواهد این روز بزرگ را شاد باشد و شکوه انسانیت را به نظاره بنشیند. اما افسوس که شادیِ میلیون‌ها زن و کودکِ افغانستان با افزایش سرسام‌آور قیمت‌ها و افزایش فقر، بر آن‌ها حرام شده و غم و اندوه جایگزین آن شده است.
در گوشه‌یی از این شهر، ازدحام و هیجانِ کالاهای نو و عیدی و قربانی و کباب و شیرینی و میوه… است و در گوشه‌یی دیگر، خانه‌های سرد و خالی و دسترخوان‌های ساده و بدون رنگ‌ولعاب، تلخ‌ترین خاطره‌ها را در ذهنِ کودکان حک می‌کند؛ کودکانی که هنوز نمی‌دانند چرا با پسر و دخترِ همسایه تا این حد فرق دارند، چرا باید لباسی را بپوشند که پینه‌دار است، چرا هیچ‌وقت بوی خوشی که از آشپزخانه همسایه می‌آید در خانه آن‌ها نیست، چرا وقتی زمستان نزدیک می‌شود، چروک‌های صورت مادرش بیشتر می‌گردد و پیرتر به نظر می‌رسد، چرا از خانه آن‌ها هیچ‌وقت صدای مهمان و بازی و خنده نمی‌آید، اما آن سوی دیوار در خانه همسایه همه‌چیز فرق دارد؛ بوها، رنگ‌ها، طعم‌ها، صورت‌ها و خنده‌ها!
عید قربان، فرصت بزرگی برای تجلیل از خاطره‌یی بزرگ است که آدمی از آن به خود فخر می‌کند. اما قربانی کردن فقط با سر بریدن گوسفندی، گاوی، شتری و … می‌تواند همان چیزی باشد که خداوند از ابراهیم (ع) خواست؟ آیا عید قربان فقط برای خرید کردن و مهمانی رفتن و حج کردن و به یک‌دیگر فخر فروختن و به رخ کشیدنِ دارایی‌ها و تجملات‌مان است و یا این‌که قربانی کردن در عید قربان، نه با سر بریدن و نه با خون ریختنِ تنها، که با شکستن بتِ «منیت»های درونی و عشق به دنیایی می‌تواند شکل بگیرد که ما را ناتوان از نیم‌نگاهی داشتن به آن طرف دیوارهایی کرده است که بالای شهر و پایین شهر، فقرا و اغنیا، گرسنه‌گان و از سیری در حال خفه شدن‌ها را از هم جدا کرده است؟
آیا به‌راستی می‌توانیم در عید قربان، با قربانی کردنِ خواست‌ها و علایق و دل‌چسپی‌های‌مان، لبخند را بر لبان کسانی بنشانیم که دیگر انتظار شادی و خوش‌بختی را ندارند و باور کرده‌اند که فلاکت و در حقارت زیستن، بخشی از سرنوشتِ آن‌ها شده است؟
عید قربان، فرصتی برای لذت بردن و شاد بودن است، اما این شادی و لبخند را به کدام قیمت به‌دست آورده‌ایم؟ آیا برای خریدن لبخند برای خانواده خود، حقی از دیگری را ضایع کرده‌ایم و این لبخندها را به قیمت دزدیدن و ربودنِ خوشی‌های دیگران تأمین کرده‌ایم؟ آیا میوه، شیرینی و کالای نو و هر آن‌چه که نمادی از خوش زیستن و خوش بودن است را از راه حلال کسب کرده‌ایم؟ و اگر این گونه است، سهم چه کسانی را خداوند در میان آن‌ها قرار داده که باید به آنان واگذاریم؟
پس خوب ببینیم آن طرفِ دیوارهایی که به دور خود کشیده‌ایم، کدامین دست‌ها در انتظارِ ماست تا یاری‌شان رسانیم و شادی و لبخند را نثارشان کنیم.
قیمت‌ها روز به روز افزایش یافته‌اند و شهروندان بی‌کار و بی‌درآمد و یا کم‌درآمدِ ما حتا برای تهیه ضرورت‌های اولیه خود دچار مشکل و حیرت شده‌اند، عید قربان هم اکنون با غمِ تهیه سوخت زمستان به استقبال آنان آمده است و کودکانِ آن‌ها نیز چون کودکانِ شما کالای نو می‌خواهند، اما از دستانِ خالی و نفسِ سوخته چه چیزی ساخته است جز آه و حسرت؟
اما شاید این عید، تو برانگیخته شده‌ای که دیواری را فرو بریزانی و دستان سرد و خالیِ هموطنِ دردمندت را به گرمی بفشاری و خوشی‌های عیدت را با کودکانِ او قسمت کنی!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.