احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نویسنده: راجر مارتین/13-عقرب/1392 - ۱۲ عقرب ۱۳۹۲
برگردان: محمد آقازاده
من نمیتوانم غروب روز ۱۹ می سال ۲۰۰۹ را که در آن اقتصاد لرزان لرزان بود و بازارهای سرمایه دَرهم میپیچید، از ذهنم پاک کنم. ما در نقطۀ حضیض بازار سهام بودیم و ترس در نقطۀ اوجش و چشمها منتظر سقوط مستقیم در درۀ رکود بزرگ بعدی بود. من به شامی دعوت شده بودم که در آن، تعداد زیادی اقتصادکلاندان برجسته، پشت دو جین میز نشسته بودند و پیرامون وضعیت اقتصاد و مسیرهای ترمیم آن، شور میکردند.
یک اقتصاددان داشت با جزییات، علل وادادن اقتصاد در نیمۀ دوم سال ۲۰۰۸ را توضیح میداد و مسیر بهبودی که پیشبینی میکرد را نیز شرح میداد. من تحت تاثیر هیبت علمی او قرار گرفته بودم که آمارهای فراوانی را ارایه میداد، اصطلاحات تخصصی را به کار میگرفت و مُدل اقتصادسنجیاش را با افتخار شرح میداد. مدل او بسیار پیچیده بود. با توجه به سرهایی که از سر تصدیق تکان داده میشد و چهرههای راضییی که در اتاق مشاهده میشد، به نظر میآمد که او توانسته است تسلی خاطری عمیق به مهمانان عطا کند؛ آنها میتوانستند با خیالی راحت، سر به بالین بگذارند و از علم آن اقتصاددان متشکر باشند؛ آنها میتوانستند به او و پیشبینیاش در مورد آنچه قرار است بر سرمان بیاید، اعتماد کنند.
من آنچنان مطمین نبودم. از سر کنجکاوی، قبل از آنکه شام بخورم، پیشبینیهای یک سال پیش او را یعنی دقیقاً چندماه پیش از سقوط بررسی کردم. پیشبینی او در بهار سال ۲۰۰۸ برای نیمۀ دوم سال ۲۰۰۸، ملایمترین رشد مثبت اقتصادی برای امریکا بود. این غیرطبیعی نبود؛ هیچ اقتصاددان مطرح دیگری نیز چیزی خوشرنگتر برای نیمۀ دوم سال ۲۰۰۸ پیشبینی نکرده بود، اگرچه بسیاری میگویند که دیگران چنین کردهاند. من او را سرزنش یا استهزا نمیکنم که دقیقاً چند ماه مانده به بدترین سقوط اقتصادی در ۸۰ سال اخیر، به محتاطانهترین وجهی خوشبین بوده است. پیشبینی اقتصادی، سرشار از خطر است.
برای من زنندهترین نکتۀ آن بعدازظهر، این بود که هیچ چیز آن مُدل پس از آنکه مشخص شده بود متأسفانه به هدف نزده است، تغییر نکرده بود. او فقط معادلات را به کار انداخته، آخرین اعداد و ارقام را داخلِ آن ریخته و شروع به بیرون ریختن نتایج کرده بود. من از او پرسیدم: آیا مدلهایش را با توجه به پیشبینی اسفناک مربوط به ۲۰۰۸ اصلاح کرده است. او حیرتزده به من زُل زد و گفت: حتا این پرسش به ذهنش هم نرسیده است.
پس از آن بود که من به این نتیجه رسیدم و هنوز هم بدان پایبندم که این شام، شاهدی تمام برای وجود نقطۀ کوریِ بنیادی در علم جدید است. علم جدید، بسیار از مرزهای طبیعیاش دور شده است و این مساله هم مشکلات فراوانی ایجاد میکند و هم جلوی پیشرفت را میگیرد.
ریشههای مساله را میتوان تا ارسطو، پدر علم جدید که در حدود ۴۰۰ قبل از میلاد میزیسته است، عقب برد؛ کسی که اولینبار مفهوم صوری علیت را مطرح کرد. در عین حالی که روششناسی فکری او، پیشرفتهای زیادی کرده است، اما اثر انگشت او بر همهجای علم جدید باقیست.
اما آنطور که دوست فیلسوف من، تونی گلسبی اسمیت به من توضیح داد، هرچند ارسطو طرفدار منطق علمی خود است، اما در بهترین سنت علمییی که او طراحی کرده است، برای نظریهاش شرایطی مرزی گذاشته است. این منطق برای بخشی از جهان صادق است که چیزها نمیتوانند جز آنچه هستند، باشند. یک درخت بلوط، درخت بلوط است و نمیتواند چیزی دیگر باشد. یک تکه سنگ خارا، یک تکه سنگ خاراست و نمیتواند چیزی دیگر باشد. ارسطو برای چنین جهانی، آن روش علمی ابتدایی را طرحریزی کرد و استدلال کرد که این بهترین مسیر برای فهم آنبخش از جهان است.
در عین حالی که او روش علمیاش را برای آن بخشی از جهان طرحریزی کرده است که نمیتواند جز آنچه هست باشد، همچنین هشدار میدهد که بخش دیگری از جهان نیز هست که میتواند چیزی جز آنچه هست باشد، و روش دیگری هست که برای فهم آن بخش جهان، بدان نیاز است. در آن بخش، بهکارگیری روش علمی تماماً نابهجا خواهد بود.
آن بخش دوم جهان تشکیل شده از مردم است ـ روابط، کنش و واکنشها و مبادلات. در این بخش از جهان، روابط میتواند خوب، بد یا خنثا باشد؛ صمیمی، سرد یا در نوسان باشد. آنها تغییر میکنند، میتوانند چیزی غیر از آنی باشند که اکنون هستند. برای این بخش از جهان، ارسطو میگوید روشی که باید بهکار گرفته شود تا فهم ما را رشد دهد و این بخش از جهان را شکل دهد، گفتوگو است؛ گفتوگو بین پارههای این بخش از جهان است که فهم، شکلدهی و تاثیرگذاریِ آن را میسازد.
من مدعیام که هرچند جهان علمی جدید، روش علمی ارسطو را به آغوش پذیرفته است، اما در کل، شرایط مرزی او را به فراموشی سپرده است و به راحتی مرزهای روش علمی را به مناطقی آنچنان دوردست کشانده است که اصلاً برایش طراحی نشده بود. طنز داستان این است که ما ابزار ارسطو را پذیرفته ایم، اما دفترچه راهنمای استفاده از آن را نپذیرفته ایم.
در چنین فضایی رفتار اقتصاددان هیچ عجیب نیست. او در یک ژست ارسطویی، با اقتصاد به مثابه چیزی که نمیتواند جز آنچه هست، باشد، برخورد میکند و آینده را بر اساس گذشته پیشبینی میکند. به همین دلیل است که او از همان ابزار پیشین استفاده میکند و معتقد است که در این شیوه به راستی علمی عمل میکند. او در این شیوۀ رفتار، با بسیاری از کسانی که در علوم اجتماعی و طبیعی کار میکنند و حتا برخی از شاغلان به علوم انسانی، همقطار است.
Comments are closed.