گزارشگر:17 قوس 1392 - ۱۶ قوس ۱۳۹۲
رحمت یزدان بر تو باد افریقا!
احمد بهزاد
مادیبا؛ شعری که آفریقا سرود، چریکی که بر ستم شورید، پیامآوری که برای رهایی و برابری برانگیخته شد، اسیری که آموزگار آزادگی شد و آزادهیی که در اوج اقتدار به گذشت و مروت جانی تازه بخشید، اینک از جهان ما سفر کرده است.
جهان امروز بیتعارف و تردید وامدار مادیبا است. نسلی که با دغدغههای او « راه دشوار آزادی « را پیمود در سر هوای ساختن جهانی عاری از تبعیض و نابرابری داشت. در این راه پر فراز و نشیب تا رسیدن به منزل رهایی معرکههای خون و خطر را تجربه کرد و از دل قتلگاهها و شکنجهگاهها قامت افراشت و امید خود به آینده را از دست نداد.
امروز در جهانی زندگی میکنیم که هرچند پیراسته از ستم و نابرابری نیست؛ اما به یمن پایمردیهای ماندلا و دیگر آزادگانی که پرچمدار آزادی و برابری بودند، خودبزرگ بینیهای جاهلانه را اعتباری نمانده است. هر آنکه فخر تبار و نژاد فروشد و بر مدار تفرعن و تعصب بر انسان و انسانیت بتازد، دیری نمیپاید که ملول و سرشکسته، عذر تقصیر آورد و به حکم ادب در مقابل ارزشی جهان شمول چون « برابری « سر تعظیم فرود آورد.
درگذشت نلسون ماندلا این اسطوره سترگ آزادی و برابری فرصتی فراهم کرده است تا برای پرهیز از فراموشی، رنجهای مکتوم انسان را برای دست یافتن به آزادی و برابری مرور کنیم و به منظور رها شدن از عقده و کین و از سر مهر و رواداری بر پای دستاوردهایی که جهان ما را انسانی تر ساخته است، بایستیم. مادیبا سخنی دارد که میتواند هر نسلی و در هر عصری مخاطبش باشد : « نمیتوانم فراموش کنم؛ اما میتوانم ببخشم.
نیازمند بازنگری در خویشتنایم
حبیب حکیمی
ماندلا، مردی از سلالۀ به تعبیر فرانتز فانون «مغضوبان زمین» و از تبار آزادی خواهان جهان در گذشت. او عمرش را در پای مبارزه برای آزادی و عدالت ریخت. او آزادی را با عدالت جستوجو کرد و هیچ گاهی عدالت را قربانی آزادی نکرد. بنابر این، پس از آزادی سرزمین اش از چنگال خونین و بیرحم آپارتاید و نژاد پرستی، به انتقام جویی دست نزد و اعلام کرد که اکثریت مردم آفریقای جنوبی، سفید و سیاه، در یافتند که آپارتاید آینده ندارد. سیاه پوستان و سفید پوستان را در کنار هم قرار داد تا برای تحقق عدالت و اعتلای کشور شان تلاش کنند. او با ایمان راسخش به عدالت میان انسانها میدانست که بر قراری آن با انتقام جویی سازگار نیست.
او به عنوان یکی از معدود سیاستمداران اخلاقگرا و عدالتگستر در حافظۀ نسلها باقی خواهد ماند.
امروز چشمم به ضرورت خوانش اندیشههای ماندلا در افغانستان در بعضی از رسانههای چاپ کابل خورد. برخی به این باور اند که میشود از اندیشهها و آرمانهای او در راه برقراری صلح آشتی و عدالت در جامعۀ ما که تشنۀ آن است، استفاده کرد تا بتوان به تولید شخصیتی چون ماندلا دست یافت.
من به این باور استم که قبل از خوانش اندیشههای ماندلا در کشور ما برای باز تولید رهبری چون او، باید در فرهنگ و اخلاق و مناسبات اجتماعی و دادههای فرهنگی این کشور باز بینی کرد و از ریشه آن را متحول ساخت، تا توانایی آفرینش افرادی چون ماندلا را پیدا کند. فرهنگ و مناسبات حاکم بر جامعۀ ما ظرفیت پرورش چنین افرادی را در حال حاضر ندارد. نگاه ما به به ظرفیتهای خودی مان دروغین و غیرواقع بینانه است و اینگونه رویکر به داشتههای فرهنگی و اجتماعی خود مان به غایت ما را از واقعیتها دور ساخته است. بنابر این برای تولید ماندلاها پیش از همه نیازمند بازنگری در خویشتن خویش استیم.
ماندلا و عدم رعایت پروتکلهای دیپلماتیک
سروش دباغ
نلسون ماندلا، بنا به گواهی زندگیاش، سلوک اخلاقیِ تحسین برانگیزی را در پیش گرفته بود، سلوکی که به راحتی در انسان نهادینه نمیشود و ملکه او نمی گردد. خشم گرفتن و کینه ورزیدن از مقومات زندگی بشری است. ماندلا روی خود خیلی کار کرده بود تا بدین مقام برسد. دلمشغولِ دیگران بودن و به قول گابریل مارسل «وفا» پیشهکردن و در پی کاستن از درد و رنجهای دیگران برآمدن از مقوماتِ سلوک اخلاقی و عرفانی است. مارسل معتقد است حتی ایمان ورزی از طریق وفا میگذرد؛ یعنی اگر فردی دلمشغول سامان بخشیدن به ایمان خود در جهان جدید است، باید از امور انضمامی و پیرامونی آغاز کند و بنا بر آموزههای مسیحی و انجیلی، به همسایۀ خود بپردازد تا هاضمۀ فراخی کسب کند و «آمادگی معنویِ» لازم را کسب کند. تصور میکنم ماندلا در این امر کاملاً موفق بود؛ کسی که تفقدِ احوال باطن و کف نفس پیشه کرده و واجد دلی است که بسیار دوست میدارد و از کینه خالی شده…
جایی خواندم که ماندلا برخی از پروتکلهای دیپلماتیک را در سفرهای خود رعایت نمیکرده؛ برای مثال این که چه کسی به استقبال او بیاید و سِمَت سیاسی او چه باشد. از منظر آداب دیپلماتیک، ممکن است این مسأله یک نقص و ضعف محسوب شود، اما از آنجا که او دلی دریاوش داشت، از این امور رسته بود و در بند این مناسبات نبود. ماندلا در زمره سالکان مدرنی بود که «با خودی» را، یعنی خودِ کاذبِ فربهِ مشحون از کژیها و پلشتیها، را کنار نهاده و بر آن فایق آمده؛ رذایل اخلاقی را در خود کمینه و فضایل اخلاقی را در خود بیشینه و نهادینه کرده بود؛ کاری بس دشوار و البته ستودنی.
مهمترین میراث ماندلا ، تأکید بر خشونت پرهیزی است؛ مرادم عدم ترویجِ خشونت در جهت زدودن دل و ضمیر از کینه است. خصوصاً در جامعهیی با مختصاتِ فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی جامعۀ ما؛ به کار بستن این آموزه در راستای تلطیف فضا و تغییر نگرش افراد به آنچه در سپهر سیاست میگذرد بسیار ضروری ست؛ هر چند تحقق این پدیده، امریست به غایت سخت، اما ماندلا نشان داد که میتوان این کار را بر روی کرۀ خاکی انجام داد. شاید روزی در کشور دیگری که فضایی شبیه به آفریقای جنوبی داشته و گذشتهیی متلاطمی را تجربه کرده، مطابق با آنچه او توصیه میکرد، شعار «ببخش و فراموش مکن» سرلوحۀ کار قرار گیرد و با صرف کمترین هزینه و درد و رنج، پارهیی گذارها محقق شود. این آموزه، بخشِ ماندگار میراث ماندلا ست. خدایش رحمت کند…..
Comments are closed.