گزارشگر:زهره روحی/ 23 قوس 1392 - ۲۲ قوس ۱۳۹۲
بخش دوم و پایانی
دریدا با پیش کشیدن شخصی بودن مساله بخشش، به نوعی به سابقه تاریخی هنجارسازیها و تصمیمگیریهای دولتمردان اشاره میکند. به جایی که «حق رأفت» شکل گرفته است. حقی که در غرب بنا بر سنت مذهبی برساخته شد تا به «حاکم حق ویژهیی» اعطا کند (ص ۱۰۶). اکنون در سایه این حق، حکام میتوانند در امر بخشش دستکاری کنند و آن را به خود اختصاص دهند. به هر حال، دریدا معتقد است این حق همواره با بیعدالتی، حسابگری و تفسیر دلبخواه از شرایطی که بتواند منافع قدرت را تأمین کند، توأم بوده است (صص ۱۰۶، ۱۰۷). در توضیح بیشتر «حق رأفت» میتوان گفت حقی است که از طریق سفسطهیی حقوقی از سوی صاحبان قدرت، ورای قانون قرار میگیرد. در حقیقت، بدون بنیادی قانونی ـ حقوقی صرفاً برای سوءاستفادههای سیاسیِ صاحبان قدرت به صورت قانون، جعل و نهادینه میشود.
باری، به باور دریدا هنگامی که «حق رأفت»، از چنگ قدرت خارج گردد و به قربانی و یا بازماندهگان قربانیان اعطا شود، ناممکنیِ نهفته در امر بخشش (بخوانیم غیرقابل بخشش بودن آن)، به هیأت «راز» درمیآید. راز و سرّی که نیاز نیست تا همهگان از آن سر درآورند (به بیانی از آنجا که دیگر ضرورتی به کدگذاریِ عقلانی نیست، نیازی به درک همهگانی هم نیست)، بلکه همین که قربانی یا بازمانده فرد قربانی چنان از احساس بخشش و شفقت و یا به عکس چنان از احساس کینه و انزجار مالامال باشد که به واسطه آن بتواند از چارچوبهای عقلانی ـ منطقیِ متعارف فراتر رود، کافی است؛ زیرا این حقِ فراتر رفته از چارچوبهای عرفی، حقی است فقط متعلق به او و تجربه عاطفی و احساسیاش. حال چه ببخشد یا نبخشد، هیچ فرقی نمیکند؛ و از آنجا که از مدار عقلانی ـ حقوقی و نیز قدرتهای سیاسی حکام خارج شده است، دیگر هیچ کس یارای پرسیدن از چراییِ احساس او را ندارد. دریدا میگوید: “توجه به این راز در سیاست ضروریست؛ رازی که از امر سیاسی فراتر میرود یا رازی که دیگر در قلمرو حقوقی و قضایی قرار نمیگیرد. این همان چیزی است که به آن میگویم: «دموکراسیِ در پیشِ رو»”.(ص۱۱۹)
بنابرین، ایده «دموکراسیِ در پیشِ رو»ی دریدا، که به آینده بستهگی دارد، یا بهتر است بگوییم در آینده میباید محقق شود، دموکراسییی است که قوت و بنیاد خود را در بسته و در خود بودن موقعیتها مییابد. به بیانی، چشم امید به منحصر به فرد پنداشتن تجربهها دارد. چنان که درباره زنی که فرزندش قربانی ترور و یا نژادپرستی و… شده است میگوید: “چه این زن بگوید «میبخشم» و چه بگوید «نمیبخشم»، در هر حال این مسأله برایم قابل درک نیست. حتا مطمینم که آن را درک نمیکنم، و در هر حال چیزی نمیتوانم بگویم. محدوده این تجربه قابل دسترس نیست و باید به سرّ آن توجه کنیم.” (همانجا)
به معنایی دریدا به دموکراسیِ کاملاً شخصییی نظر دارد که نیازی به خوانش همهگانی و یا حضور همهگان و یا موقعیتهای اجتماعی ندارد. و اتفاقاً همین مسأله ما را نگران میکند. چنان که پیداست رویایی که دریدا در سر میپروراند، در عمل بسیار مخاطرهآمیز است، آنهم به دلیل تأکید اغراقآمیز بر خاص بودن تجربه و رخدادها؛ زیرا به بیرون راندن افق مشترک و یا به بیانی حس مشترک اجتماعی در عرصه تاریخمندی انسان روی میآورد و بدین ترتیب، فراموش میکند که نقد قدرت تنها به یاری افق مشترک تاریخی ـ اجتماعی است که میتواند صورت گیرد. به بیانی، وی به جای تکیه بر افق مشترک انواع قربانیشدهگی و محرومیت سیاسیِ گروههای متفاوت اجتماعی، مشوق گسستِ تجربه ارتباطی بین آنها میشود.
حال آنکه برخلاف نظر او، به آسانی میتوان با زنی که همسرش قربانی جنایات سیاسی شده است، احساس همدردی کرد و شدت درد و ناراحتی او را دریافت. چرا که در زمانهیی زندهگی میکنیم که خود همواره در معرض تهدید و نگرانی از اینگونه جنایات بهسر میبریم. و اتفاقاً به دلیل همین درک مشترک تاریخی است که از قضاوت کردن در مورد تصمیم آن زن به «بخشیدن» یا «نبخشیدن» خودداری میکنیم و این حق را تماماً به او و احساسهایش واگذار میکنیم.
به هر حال، با توجه به جنایات سیاسی و فجایع اقتصادی و زیستمحیطی و نیز گستردهگی رسانههای انترنتی و ماهوارهیی در جهان و ارتباط هرچه بیشتر ساکنان نقاط مختلف جهان با هم، میتوان امیدوار بود «آینده» برخلاف رویای دریدا، نه در جهت دموکراسی پُر رمز و راز فردی و تهی شدنِ قلمرو عمومی از تجربیات قابل انتقال و همهگانی، بلکه به مثابه عرصه زمانی ـ فضاییِ گشودهیی عمل کند که هدفش درک هر چه بیشتر «دیگری» و مسایلش باشـد.
Comments are closed.