احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:ناجیه نوری/24 قوس 1392 - ۲۳ قوس ۱۳۹۲
در دو قرن گذشته، دولتها با سرکوب اقوام و نادیدهگرفتن حقوق شهروندی مردم افغانستان، سد راه ملتشدن گردیدهاند.
شماری از تاریخدانان، فعالان جامعۀ مدنی و استادان دانشگاه با ابراز این مطلب میگویند، رهبران سیاسی و دولتهای گذشتۀ افغانستان همواره برای تأمین منافع خودشان سد راه تشکیل یک ملت واحد گردیدهاند.
به باور آنان، تا زمانیکه برتریجویی یک قوم نسبت به سایر اقوام پایان نیابد و برابری میان اقوام تأمین نشود، مبدلشدن افغانستان به یک ملت واحد غیرممکن است.
ولی شماری از آگاهان سیاسی میگویند، ما پرچم واحد، قانون اساسی مشترک، سرود ملی واحد و دولت واحد داریم؛ پس ما یک ملت استیم.
عزیز رفیعی رییس جامعه افغانستان میگوید:» ملت شدن بحث میخانیکی نیست که جمعیتی را گردهم بیاورید و بگوید که شما یک ملت هستید، بل برای ملتشدن باید به بعضی ارزشها و معیارها باور داشت».
او گفت: «در افغانستان بحث عدالت قومی بر عدالت اجتماعی ارجحیت داردِ و بنابر همین مساله رهبران سیاسی افغانستان بیشتر از این که رهبران سیاسی باشند، رهبران قومی هستند».
وی تاکید کرد، حتا رهبران جهادی افغانستان که با تفکر بسیار بلند اسلامی وارد میدان شده بودند، در آخرین لحظات زمانی که منافع ملی مطرح میشد، به رهبران قومی مبدل میشدند.
به باور رفیعی، زبان از بطن قوم میگذرد و چندین قوم به یک زبان تکلم میکنند، اما حتا زبان مشترک هم نمیتواند هویت مشترک شود.
وی گفت:» آسیبپذیری اجتماعی در افغانستان بسیار بالا است، به این معنا که اگر قوم نداشته باشید، نه در سیاست، نه در اقتصاد و نه در اجتماع میتوانید حضور داشته باشید؛ بنابراین برای ایجاد اعتماد نیاز به لاک قومی دارید».
وی افزود:» پشتونها ادعا دارند که ۶۵ درصد جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند، تاجیکها میگویند ۴۵ درصد هستند، هزارها میگویند ۲۵ درصد هستند، ازبیکها میگویند ۲۰ درصد هستیم و اگر سایر اقوام را هم در نظر بگیرم حدود ۱۹۹ درصد میشود، بنابراین کشوری که حدود ۹۹ درصد هویت آن کاذب باشد، چطور میتواند به وحدت ملی دست پیدا کند».
رفیعی اضافه کرد: « بعضی از اقوام خود را نسبت به سایر اقوام برتر میدانند و تا زمانی که این برتریجوییها به مساوات اجتماعی مبدل نشود، ملت شدن غیر ممکن است».
به گفته رفیعی، برای ملتشدن چند حرکت اساسی لازم است: اول اینکه رییسجمهور افغانستان هر کسی که باشد باید در اولویت کاری خود احصایۀ نفوس را قرار بدهد و من این موضوع را قبلاً نیز با حامد کرزی در میان گذاشته بودم.
او افزود، دوم تا زمانی که معیارهایی برای وحدت ملی یا خطوط اساسی منافع ملی در افغانستان تعریف نشود، نا ممکن است که ما یک ملت شویم.
وی گفت، سوم اینکه ارزشها و شاخصها باید برای وحدت ملی و هویت ملی تعریف شود، یعنی وحدت ملی قبول زبان من است یا زبان شما یا اینکه آیا در کلمه دانشگاه و پوهنتون وحدت ملی نهفته است؟
او افزود:» ولایاتی که نفوس بیشتر دارند، ولسوالی کمتری دارند و بر عکس ولایاتی که نفوس کمتر دارند، ولسوالی بیشتری دارند. طور مثال ولایت پکتیکا کمتر از صدهزار جمعیت دارد، ولی ۱۹ ولسوالی دارد، اما ولسوالی رستاخ سه صد هزار نفوس دارد، یعنی از یک جمعیت صد هزار نفری ۱۹ نماینده و از یک جمعیت سه صدهزار نفری فقط یک نماینده وارد پارلمان میشود، بنابراین با چنین سیستم بسیار ظالمانه نمیتوان ملت شد».
در این حال، دکتر محمد داوود راوش جامعهشناس و استاد دانشگاه کابل میگوید، ما با داشتن پرچم مشترک، پول واحد، قانون اساسی و دولت، نمیتوانیم یک ملت باشیم؛ بل برای ملتشدن باید گامهای استواری برداشته شود.
وی اضافه کرد، ایجاد باور ملی و اعتماد ملی که مقولۀ برای ملتشدن است از طریق یک دولت پاسخگو و مسوول به وجود میآید؛ اما زمانی ما به یک دولت پاسخگو و مسوول دست پیدا خواهیم کرد که احزاب سیاسی مسوول و پاسخگو داشته باشیم.
به باور این استاد دانشگاه، افغانستان برای ملتشدن باید مراحل تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را طی کند.
او گفت: «در نظام سرمایهداری ملت براساس پول واحد، سرزمین واحد و ارزشهای اقتصادی و منافع ملی تعریف میشود، اما تناقضاتی که در طول تاریخ در افغانستان شکل گرفته، مانع ملتشدن گردیده است.»
او گفت: هم اکنون برای رشد یک ولایت توجه بیشتر میشود، اما برای ولایت دیگر کمتر، بنابراین چنین سیستمِ متناقص سبب کندشدن پروسۀ ملتشدن در افغانستان میگردد.
صاحب نظر مرادی تاریخدان میگوید:» در افغانستان طی یک یا دو قرن اخیر، دولتی وجود نداشته که بخواهد اقوام و گروههای مختلفی این سرزمین را با تأمین و تضمین حقوق شهروندیشان به سمت همگرایی دعوت کند».
او گفت:» ملت با شعار یا زور، توهین و تحقیر ساخته نمیشود، بل با ایجاد اعتماد و حقوق مساوی همۀ شهروندان شکل میگیرد، اما متأسفانه در طی دو قرن گذشته، دولتها با سرکوب اقوام و نادیدهگرفتن حق شهروندی، سد راه ملتشدن گردیده اند».
مرادی تصریح کرد، کارکردهای دولتهای گذشته سبب شده تا مردم در بحران اعتماد زندهگی کنند و بحران اعتماد سبب شده تا مردم نتوانند همدیگرپذیر باشند و به یک ملت واحد مبدل شوند.
این تاریخدان تأکید کرد، هیچ کشوری در ملت نشدن مردم افغانستان مقصر نیست؛ بل این رهبران سیاسی و دولتهای افغانستان بودهاند که برای تامین منافع خودشان سد راه ملتشدن گردیده اند.
به گفته او، دولتها با ایجاد عدالت اجتماعی اقوام را کنار هم قرار میدهند و به سمت ملت شدن سوق میدهند، بنابراین نقش دولت در راستای ملت شدن بسیار ضروری است.
وی افزود، ولی دولتها در افغانستان برای حفظ قدرت و منافع خودشان با ترفندها و سیاستهای عوامفریبانانه مردم را در دشمنی علیه یکدیگر قرار میدهند که با چنین سیاستی هیچگاه ملت تشیکل نخواهد شد.
اما یونس فکور آگاه مسایل سیاسی به این باور است که تعریف ملت در افغانستان در طول زمان یا تاریخ «آبدیت» یا نو شده است.
او میگوید:» چون ما برای ملتشدن دنبال تعریف کلی آن استیم، یعنی یک ملت واحد، باید به یک زبان صحبت کند، شراکت خونی داشته باشند و یک دولت واحد داشته باشند».
وی تصریح کرد:» تعریف جدید ملت را که پرچم مشترک، سرود ملی، قانون اساسی و یک دولت واحد را شامل میشود، ما داریم؛ بنابراین ما ملت استیم، اما باید یاد بگیریم که چگونه براساس قانون اساسی زندهگی سیاسی خود را پیش ببریم».
به گفتۀ فکور، علت اینکه ما همدیگرپذیری نداریم رهبران سیاسی افغانستان هستند که منافع خود را در لاک قومی جستوجو میکنند و اگر این افراد در انتخابات پیش روی از صحنه سیاست حذف شوند، ما میتوانیم به طرف ملتشدن حرکت کنیم.
و اما این آگاه سیاسی گفت:» در تذکرههای برقی هویت همه اشخاص باید درج شود و این حق همه مردم افغانستان است و این مساله نمیتواند مانع یا سد راه ملتشدن باشد».
بحث ملت در افغانستان یکی از بحثهای بسیار جنجالی است و خیلیها به این باور اند که افغانستان یکی از کشورهای ناکام نه تنها در پروسۀ «ملتسازی» بلکه حتی در «دولتسازی» نیز در سطح جهان بوده و عوامل فراوانی در ملت نشدن مردم افغانستان نهفته است.
«ملت به گروهی از انسانهای دارای فرهنگ، ریشۀ نژادی مشترک و زبان واحد اطلاق میگردد که دارای حکومتی واحد هستند یا قصدی برای خلق چنین حکومتی دارند.
مِلَّت را میتوان یک واحد بزرگ انسانی تعریف کرد که طی تکامل تاریخی به وجود آمده و بر شالوده اشتراک سرزمین و اقتصاد و تاریخ و فرهنگ ملی استوار است. عامل پیوند آن فرهنگ و آگاهی مشترک است. وجود مشترکات تاریخی، فرهنگی- عقیدتی، مذهبی و منافع مشتُرک اقتصادی بین گروههای مختلف ساکن یک سرزمین، عوامل اصلی ایجاد یک ملت واحد محسوب میشوند .» (ویکیپدیا)
Comments are closed.