گزارشگر:آلنکا زوپانچیچ/ 27 قوس 1392 - ۲۶ قوس ۱۳۹۲
برگردان: صالح نجفی، علی عباسبیگی
حقیقت بخشی از یک گرایشِ اخلاقی معین است؛ چیزی که «همواره ممنوع بوده است.» این شعارِ تخطیآمیز که «ما در پیِ ممنوعهایم» نیز از این نظر بسی پُرمعناست. این نگرش که مستلزمِ تصدیقِ «بیرحمیِ معرفت» و استقامتی شجاعانه در این بیرحمی است، چیزی است که نیچه توأمان نقد میکند و بهکار میگیرد- زیرا این نگرش، که استوار است بر ژستِ قرار دادنِ حقیقت در امر واقعی، در کنهِ چیزی جای دارد که نیچه آن را آرمان زهد میخواند، و مخصوصاً در آخرین شکلِ آن یعنی «الحادِ صادقانه»[۸]. آن حقیقتی که پشتوانه و ضمانتش را در دیگریِ بزرگ از دست میدهد (یا انکار میکند) با امرِ واقعی یکی میشود، و پس از آن خود را دچارِ «شورِ امر واقعی» مییابد. به بیانِ دیگر، حقیقت (که دوباره بگوییم، نه مقولهیی معرفتشناسانه، بلکه بیشتر از مقوله هستی و حیات است) خود لبه تیزِ امور، و تیغِ برنده حیات است.
از همینروست که حقیقت در اینجا امری خطرناک برای زندهگی نُماینده میشود، یعنی همچون چیزی که نهتنها تعادلِ وتوازن حیاتی اصلِ لذت را بلکه همچنین نفسِ بقا یا زندهماندن را میتواند تهدید کند. و با اینهمه، حقیقت در همانحال گونهیی معیارِ سلبی برای سنجش ارزش حیات، یا قوّتِ آن است:
چیزی ممکن است راست یا حقیقی باشد، هرچند به بالاترین درجه زیانمند و خطرناک نیز باشد؛ و راستش حتا ممکن است از نظرِ سرشتِ هستی، اساسی باشد که فهمِ کاملِ آن به نابودیِ خودمان بیانجامد.از اینرو قوّت و استحکامِ روحِ هر انسان احتمالاً باید با این اندازه گرفته شود که او قادر به تحمّلِ چهقدر «حقیقت» است یا بهبیانِ دقیقتر، او تا چه حد نیاز دارد حقیقت برایش رقیق شده، مبدل، تلطیفشده، ملایم و دروغآمیز شود.[۹]
در این تصور، حقیقت همچون نوری بیاندازه شدید است: اگر مستقیم بدان خیره شویم، نابینا یا نابودمان میکند. تنها میتوانیم از راهِ ایجادِ سایه (یا کاستنِ شدت آن) تا حدّی بدان نزدیک شویم. گزاره «حقیقت جامهیی نیست که بر قامتِ انسان دوخته باشند»، شیوه دیگری است برای بیانِ همین مطلب ـ مضمونی که با مضمونِ «انسانِ نو» (که بخشِ بزرگی از قرنِ بیستم دلمشغولِ آن بود) بیارتباط نیست. حقیقت در انفصال یا گسست از کارکردهای وجود و بقا تثبیت میشود. با اینهمه، این فصل یا طردِ متقابل ماهیتی پویا (و نه ساختاری) دارد. این نکته بسیار حیاتی است، زیرا به ما کمک خواهد کرد تا تفاوتِ بگذاریم میانِ آن برداشتِ از حقیقتِ نیچهیی که در بحثِ کنونی مطرح است و برداشتِ دیگری از حقیقت در نزد نیچه. پویا بودنِ این فصل یا طردِ متقابل بدین معناست که طردِ موردِ نظر پیوندِ تنگاتنگی دارد با درجاتِ متفاوت قدرت. وزنِ امرِ واقعی/حقیقت، قدرتمندتر و خشونتبارتر از آن است که بتوانیم تحمل کنیم؛ میتواند ما را مدفون کند، و قوّتواستحکامِ یک روح را باید با این سنجید که چهقدر حقیقت را میتواند تحمّل کند یا تاب آورد. این برداشت از حقیقت از قبل مستلزمِ پیوندی خاص میان حقیقت و تفاوتِ ظریف است (حقیقت باید که تا رقیق گردد، لباسِ مبدل پوشد، تلطیف شود، و ملایم…). امّا این پیوندِ خاص را باید با دقت متمایز ساخت از آنچه میتوان مقوله حقیقتاً نیچهیی تفاوتِ ظریف نامید، مقولهیی که در قطعه مشهور ذیل مطرح شده است (و بر تصوری نسبتاً متفاوت از حقیقت استوار است):
و اگر بخواهید با شور و شوقِ اخلاقی و خامیِ برخی فیلسوفان، «جهانِ ظاهر» را یکسره از میان بردارید- و گیرم که آدمهایی چون شما در این کار کامیاب نیز شوید- در این صورت از «حقیقتِ» شما نیز چیزی بر جای نخواهد ماند! راستی، در وهله اول چه چیز ما را مجبور میکند میانِ راست و دروغ یا حقیقی و کاذب تفاوتی ذاتی ببینیم؟ آیا کافی نیست که قایل به درجاتِ مختلفِ ظهور شویم، و به تعبیری قایل به سایهروشنها و شدت و ضعفِ ظهور ـ و به اصطلاح نقاشان، قایل به والورهای مختلف شویم؟[والور در نقاشی به ارزشِ رنگ اطلاق میشود یعنی به درجاتِ مختلفِ اشباع یا تندیِ یک رنگ] از کجا که جهانی که به ما مربوط میشود افسانه نباشد؟[۱۰]
در فراسوی خیر و شر، بین دو عبارتِ آخری که نقل کردیم، دو صفحه بیشتر فاصله نیست و عجبا که اینهمه فرق بینشان است: یکی میخواهد قوّت و استحکامِ یک روح را بدینطریق بسنجد که چهقدر حقیقت را میتواند تاب آورد؛ دیگری ما را فرامیخواند تا اگر بهراستی برایمان مهم است، افسانهیی را بپذیریم. این واقعیت باید بیهودهگی هر نوع تلاشی را نشان دهد که میخواهد با تمایز نهادنِ میانِ نیچه جوان و نیچه پخته، اینگونه تناقضها یا تعارضهای فلسفه نیچه را رفع کند. همچنین باید مانع از آن شود که بهسادهگی نقلِ قولِ اوّل را نادیده بگیریم و بر نقلِقولِ دوّم قویّا صحّه گذاریم. چنین اشتباهی در تفسیر، ممکن است به غفلت از این نکته مهم بیانجامد که نقلِ قولِ دوّم نیز تابعِ شکلِ خاصی از «شورِ امر واقعی» است. (نکتهیی در تأکیدِ حودِ نیچه بر آنچه «به ما مربوط میشود» نمایان است.)
این شور کماکان حضور دارد، و چنانکه که خواهیم دید، حقیقت و واقعی نیز، امّا در یک پیکربندیِ یکسره متفاوتی است با آنچه در نقلِ قول اوّل دیدیم. شاید بهترین راه برای این تفاوت، اشاره به دو کاربردِ متفاوتِ واژه تفاوتِ ظریف (یا سایهروشن یا والور) باشد.
Comments are closed.