صـــــلح؛ کلیـدی که در دستِ کرزی نیست!

گزارشگر:احمد عمران/ 1 جدی 1392 - ۳۰ قوس ۱۳۹۲

تلاش‌های بیهودۀ آقای کرزی برای تأمین صلح بدون شک توهمِ ناشی از بزرگ‌بینی‌های سیاسیِ او ظرف بیشتر از یک دهۀ گذشته است‌ـ که به هیچ نتیجۀ مثبتی نیز نیـنجامیده است.
او نه با ایجاد شورای عالی صلح، توانست در این راستا گام دقیق و سنجیده‌شده‌یی بردارد، نه با گفت‌وگوهای پراکنده‌یی که هرازچندگاهی میان نماینده‌گان ارگ و گروه‌های مخالفِ مسلح انجام شد، و نه هم با گشایش دفتری که تسهیل‌کنندۀ چنین گفت‌وگوهایی باشد. mandegar-1
حالا اما آقای کرزی به ترفند تازه‌یی روی آورده تا در پایان مأموریت کاری‌اش به عنوان رییس‌جمهوری کشور حداقل بتواند توجیه‌کنندۀ شکست‌های مفتضحانه‌اش در روند تأمین صلح در افغانستان باشد. این ترفندِ تازه چیزی نیست مگر امضای توافق‌نامۀ امنیتی با امریکا در بدل تأمینِ صلح ظرف مدتی که آقای کرزی به عنوان ضرب‌الاجل تعیین کرده است.

آقای کرزی در روز پایانی نشست جرگۀ مشورتی، به گونۀ حیرت‌آوری از شروط‌ تازه‌اش برای امضای توافق‌نامۀ امنیتی با امریکا سخن گفت؛ شروطی که حتا سبب رنجشِ اعضای شرکت‌کنندۀ جرگۀ مشورتی شد و فضایی را به‌وجود آورد تا شرکت‌کننده‌گانِ جرگۀ مشورتی سخنان آقای کرزی را اهانت به تصمیمِ خود در مورد امضای توافق‌نامۀ امنیتی با امریکا تعبیر کنند. نمایش‌نامۀ آقای کرزی در مورد تأمین صلح البته در این‌جا به پایان نرسید و او هر گونه گفت‌وگو با مقام‌های امریکایی را در مورد توافق‌نامۀ امنیتی، منوط به پذیرشِ این شروط دانست.
حالا مقام‌های امریکایی در واکنش به مواضع آقای کرزی، بحث گزینۀ صفر را مطرح کرده‌اند و به‌نوعی می‌خواهند مقاومت خود را در برابر چنین خواست‌ها و پیش‌شرط‌هایی نشان دهند. از جانب دیگر، امریکایی‌ها در روزهای اخیر با نشر برخی نظرسنجی‌ها می‌خواهند میزان حمایت از حضور خود در افغانستان را در افکار عمومی این کشور، به رخ مردم و به‌ویژه دولت‌مردان افغانستان بکشند. در آخرین نظرسنجی‌هایی که در این خصوص صورت گرفته، بیشتر از شصت درصد مردم امریکا، نظر غیرموافق با حضور سربازانِ این کشور در افغانستان پس از سال ۲۰۱۴ داشته‌اند. این رقم بدون شک رقمی تعیین‌کننده در سیاست‌های امریکا می‌تواند قلمداد شود، البته اگر پای تصمیم‌های کلانِ سیاسی و امنیتی مطرح نباشد. اما پرسش اصلی این‌جاست که چرا آقای کرزی امضای توافق‌نامۀ امنیتی را به تأمین صلح در افغانستان منوط ساخته و امریکایی‌ها نیز به گونه‌یی از پذیرشِ این شرط طفره می‌روند؟
بحث کلیدی و مهم نیز در محور همین پرسش می‌تواند مطرح باشد. این بحث البته شامل موضوعِ صلح و اقدام‌هایی‌ست که آقای کرزی ظرف بیشتر از دوازده سال گذشته در این راستا انجام داده است. آقای کرزی در این میان، به دنبال گم‌شده‌یی سرگردان است که متأسفانه به دلیل سوءمدیریت، نه در دستِ او بوده و نه هم خواهد بود. این کلید گم‌شده، کلیـد صـلحِ افغانستان است که هم‌چنان آقای کرزی را در پایان دورۀ مأموریتش، به اضطراب انداخته است.
آقای کرزی دور دومِ ریاست‌جمهوری خود را با این وعدۀ کلان آغاز کرد که در پایان آن، مردم افغانستان شاهد تأمین صلح و امنیت در کشور خود استند. آقای کرزی برای رسیدن به این هدف، البته گام‌های لرزان و اشتباه‌آمیزی را برداشت؛ گام‌هایی که به‌جای رسیدن به مقصد، افغانستان را بیشتر از میسر اصلیِ تأمین صلح و امنیت در کشور بازداشت؛ گام‌هایی مثل «برادر» خواندنِ طالبان و تقاضای رهایی آن‌ها از زندان‌های پاکستان و یا هم گوانتانامو.
آقای کرزی تنها به این اقدام‌ها نیز بسنده نکرد و بدون آن‌که بداند میسر اصلی تأمین صلح کدام است، دست به ایجاد شورای عالی صلح زد و سپس خواستار گشایش دفتری برای طالبان در یکی از کشورهای اسلامی شد. این دو هدف بدون آن‌که آقای کرزی را به مقصد هدایت کنند ـ البته اگر بپذیریم که مقصد اصلی او واقعاً تأمین صلح در کشور بوده باشد ـ برآورده شدند و تنش‌های تازه‌یی را در روند صلح در کشور به‌وجود آوردند.
ایجاد شورای عالی صلح بدون آن‌که کارنامۀ موفقی در راستای تأمین صلح داشته باشد، پول‌های گزافی را که عمدتاً منابع امریکایی آن‍‌ها را تأمین می‌کنند، هدر داد و به جیب کسانی ریخت که یا از این روند سوءاستفاده می‌کردند و یا هم گروه‌هایی که به هیچ‌وجه رابطه‌یی با جنگ و صلح در افغانستان نداشتند؛ مثل برخی گروه‌های مسلح محل که به‌دلیل نارضایتی از نحوۀ حکومت‌داری آقای کرزی و یا ترس از اعمال گذشته، هم‌چنان به زور تفنگ به زنده‌گی خود ادامه می‌دادند. شورای عالی صلح برای آن‌که نشان دهد کاری در راستای تأمین صلح انجام داده، این افراد را با دادن پول و رشوه وادار به گذاشتن تفنگ کرد، که پس از مدتی آن‌ها دوباره به مواضع اولیۀ خود برگشتند و در حال حاضر نیز با اخاذی و قطاع‌الطریقی امرار معیشت می‌کنند.
هدف دیگرِ آقای کرزی که گشایش دفتری برای طالبان بود نیز برآورده شد؛ ولی این هدف به محض عملی شدن، از سوی شخص رییس‌جمهوری مورد تحریم قرار گرفت و به‌زودی به یک تشنج سیاسی کلان میان آقای کرزی و حامیان بین‌المللی او تبدیل شد. در این میان به داستان ملا برادر که از آن به عنوان فرد شماره‌دومِ گروه طالبان یاد می‌شود نیز باید اشاره کرد. آقای کرزی در این‌باره، اوج ندانم‌کاری‌های سیاسی خود را به نمایش گذاشت. او حالا به هر دلیل، ملا برادر را که در یکی از زندان‌های پاکستان تحت نظارت قرار داشت، به عنوان کلید صلح مطرح کرد و از مقام‌های پاکستانی و جامعۀ جهانی، خواهان رهایی او شد. اما ملا برادر هم پس از رهایی ـ البته رهایی‌یی که هنوز به گونۀ کامل انجام نشده ـ نتوانست روزنه‌یی برای تأمین صلح در کشور باز کند.
حالا در آخرین اقدام، آقای کرزی می‌خواهد تمام ناکامی‌ها و ندانم‌کاری‌های خود را در راستای تأمین صلح، به گردنِ دیگران بیندازد و از آن‌ها بخواهد که صلح را در افغانستان در مدت باقی‌ماندۀ حکومت‌داریِ او تأمین کنند. شاید جامعۀ جهانی و به‌ویژه امریکایی‌ها بتوانند مردم افغانستان را در رسیدن به صلح کمک کنند؛ ولی هرگز نمی‌توان باور کرد که کلید صلح صرفاً در دست آن‌هاست. آقای کرزی به گونۀ اشتباه‌آمیز می‌خواهد چیزی را که ظرف دوازده سال گذشته تأمین کرده نتوانسته، ظرف چندماه باقی‌مانده به پایان مأموریتش تأمین کند. منوط کردن امضای توافق‌نامۀ امنیتی به این مسأله، بدون شک راه به هیچ دهی نمی‌برد و تیری‌ست که آقای کرزی در تاریکی رها کرده است. آقای کرزی می‌داند که تأمین صلح با روش‌های او امکان‌پذیر نیست، ولی برای این‌که اذهان عمومی را منحرف کند، می‌خواهد نشان دهد که کلید صلح را در آخرین ماه‌های حکومت‌داری‌اش پیـدا کرده و حالا می‌خواهد آن را به مردم افغانستان پیشکش کند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.