گزارشگر:9 جدی 1392 - ۰۸ جدی ۱۳۹۲
علیرضا بدیع
دیریست دلم در گرو ناز پریهاست
روشن شده چشمم که نظرباز پریهاست
دیوانهام و با پریانم سر و سرّیست
لب تر کنم اینجا پُر آواز پریهاست
لب تر کنم این خانه پریخانۀ محض است
دفترچۀ شعرم پَر پرواز پریهاست
جنات نعیم است، گریبان کلیم است
پردیس مگر در یقۀ باز پریهاست؟
*
ای دختر شاه پریان! خانهات آباد!
زیبایی تو خانهبرانداز پریهاست
هر بافۀ مویت شجرهنامۀ جنّیست!
چشمان تو دنیای خبرساز پریهاست…
من رازنگهدارترین دیو جهانم
آغوش تو صندوقچۀ راز پریهاست
****
جنازهیی شدهام روی دستها مانده
نمیپذیردم انگار خاک وامانده
حریر نیلی یکدست آسمان در قاب،
پرِ پرندهگیام آی زیر پا مانده
بریده از همه چیز و کشیده از همهکس
مهم نبود از اول که مرده یا مانده…
جنازهیی شدهام، راه میروم گاهی
میان خاطرههایی که از تو جا مانده
وطن که کوچۀ بنبست نامرادیهاست
و خانهیی که در آن یک جهان عزا مانده
درست اگر که بگویم، خرابهیی متروک
که توی آن نه غریبه، نه آشنا مانده
به احترام تو شاید ادامه دارد اینـ
جنازه، این تهیِ لنگ در هوا مانده
و زیر تودۀ سنگین بغض خم شدهایم
دوباره عشق، تکانی به شانههامان ده!
Comments are closed.