احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:منوچهر دینپرست/11 جدی 1392 - ۱۰ جدی ۱۳۹۲
فلم به مثابه فلسفه، شایسته اندیشیدن است، اما فلسفیدن در باب فلم در واقع حاکی از جدی گرفتن برخی زوایای آشکار و پنهانِ انتزاعی فلم است. اغلب تصور میشود که فلسفه خشک و فنی است، با مسایل انتزاعی و اصول کلی سر و کار دارد و از آنچه در سینما تا به این حد ملموس و بیواسطه به نمایش درمیآید، بسیار دور است. فلم حاکی از واقعیتی حقیقی یا خیالی است که معنایی را در بر دارد و فلسفه در این میان میکوشد تا به قدر توان معنای آن را آشکار کنـد.
فلسفه فلم (filmosophy) مطالعه فلم به عنوان اندیشیدن است و تیـوری هستی فلم و فُرم فلم، هر دو را در برمیگیرد. فلموسوفی در پی فلسفه فلمبودهگی است. در فلموسوفی پیشفرضهای زیباشناختی و شناختشناسی وارد میدان میشوند و فلم به مثابه فرآینــدی اندیشگون مد نظر قرار میگیرد. در فلموسوفی آنچه واجد اهمیت بی چون و چراست، همانا اندیشیدن است.
اما هستند فیلسوفانی که هنگام ارایه نظام فلسفی خویش از تصور بصری بهره برده اند و ذهن مخاطب را با تصاویری هرچند انتـزاعی درگیر ساخته اند. اساساً گمان میشود که تصورات، ملموس و جزیی هستند در حالی که فلسفه با امر انتزاعی و کلی سر و کار دارد. این یک پیشداوری است که احتمالاً به یک سنت فلسفی کهن بازمیگردد، به افلاطون فیلسوف یونانی.
افلاطون در کتابش جمهوری، اسطورهیی قدرتمند و تسخیرکننده را تدوین کرد، اسطوره غار. اسطوره غار برای بسیاری از علاقهمنـدان حوزه فلسفه سینما به عنوان الگویی برای روشنبینی فلسفه سینما تلقی می شود. افلاطون در این اسطوره از تصویری آشکار استفاده می کند تا موضوع فلسفی خودش را روشن و معنایی از آنچه را می خواهد بگوید، منتقل کند. تصویری که افلاطون به کار می برد، توهم یا نمایش نیست که ما باید به اکراه چشمان خود را بر آن ببندیم تا فلسفیدن را بیاغازیم.
فلسفه فلم زیرشاخهیی از زیبایی شناسی یا فلسفه هنر است که درباره ماهیت فلم به عنوان یک رسانه هنری تأمل می کند. اما هنگامی که فلسفه فلم به عنوان یک زیرشاخه مستقل در زیبایی شناسی، استقلال خود را به دست آورد، پرسش درباره شکل آن سر برمی آورد. به این معنی که فلاسفه با موضوع چهگونهگی تأسیس فلسفه فلم به عنوان یک رشته برای مطالعه سر و کار دارند. نقش تفسیر فلم در این رشته چیست؟
مطالعه هر فلم خاص چهگونه با مباحث تیــوری چنین رسانهیی پیوند برقرار خواهد کرد؟ و درباره فلسفه درون فلم چهطور یعنی نحوه عامیانه اندیشیـدن فلسفی درباره فلم؟ آیا مدل واحـدی وجود دارد که بتواند خصیصه این قلمروِ تازه احیا شده تحقیق فلسفی را بنمایاند؟ روش عمومی اندیشـیدن درباره فلسفه فلم عبارت است از مدلسازی برای آن بر مبنای نظریهپردازی علمی.
اگرچه اختلافاتی درباره جزییـات دقیق چنین طرحی وجود دارد، اما هواداران آن اصرار دارند که مطالعات فلم چونان یک رشته علمی با ارتباطی در خور نظر و عمل نگریسته شود. می توان گفت فلسفه فلم رویکردی تیـوریک به فلم است که از آن به عنوان یک شکل هنری پرسش می کند. از آنجا که سینما در میان هنرها قدمت زیادی ندارد و هنر هفتم یعنی رشتهیی که بعد از شش هنر اصلی به این نام مفتخر شده، طبیعی است که قبل از سینما، فلسفه با هنرها ارتباطی داشـته است. همان طور که گفته شد، فلسفه فلم زیرحوزهیی از فلسفه هنر یا زیبایی شناسی است. البته این امر به آن معنا نیست که این رشته به موضوعات متافیزیکی (هستی شناختی) معرفت شناختی یا اخلاقی فلم نمیپردازد، بلکه این موضوعات در پسزمینه فلم به عنوان شـکلی هنری مطرح می شوند.
هوگو مونستربرگ، نخستین فیلسوفی که به نوشتن کتابی درباره فلم دست زد، تلاش کرد فلم را از طریق ادوات فنییی که برای روایت کردن به کار میگرفت، از دیگر هنرها متمایز کند. فلاشبکها، کلوزآپها (نمای نزدیک) و تدوینها نمونههایی از این دست هسـتند که فلمسازان برای روایت کردن موضوعِ فلمهای خود به خدمت گرفته و میگیرند و تیـاتر از آنها بینصیب است. به باور مونستربرگ، فلم بهخاطر استفاده از این اسباب، از تیاتر جدا و خود شکل هنری مستقلی است. او همچنین به این مسأله پرداخت که چهگونه بینندهگان فلم قادرند به کارکرد این تکنیکها در روایت کردن پی ببرند. وی عقیده دارد این فنون، عینیتبخشی فرآیندهای ذهنی اند.
مثلاً نمای نزدیک (کلوزآپ) عینیتیافته کارکرد مغز در تمرکز کردن روی یک شیء است. مخاطبان به طور طبیعی می دانند که این ابزارهای سینمایی چهگونه عمل می کنند، چون خود با فعالیت مغز خویش آشنا هستند. اگرچه این جنبه از نظریه مونستربرگ او را به فیلسوفان شناختگرای فلم پیوند می دهد، اما او توضیح نمی دهد که چهگونه مخاطبان می دانند آنچه می بینند تجسم یک فرآیند ذهنی است.
نوئل کارول از دیگر نظریهپردازان فلم میگوید: تیـوریسینهای کلاسیک در توضیح ماهیت فلم راه به اشتباه پیموده اند، آنان سعی کرده اند ماهیت فلم را با استناد به شیوه های خاصی از فلمسازی توضیح دهند. کارهای اخیری که برای توضیح ماهیت فلم صورت گرفته، سعی بر این داشته تا نسخهیی اصلاح شده از ادعاهای بازن را درباره فلم به مثابه رسانهیی واقعگرا بهدست دهد.
آری فلم از واقعیت استفاده میکند اما آن را میگیرد و به سرعت به آن شکل میدهد و بعد دوباره آن را برجسته میکند و به عنوان تفسیر، به عنوان ادراکی دوباره در مقابل بینندهگان قرار می دهد. حالا فلم به عنوان چیزی که جهان خود را مستقل خلق می کند، درک می شود؛ چیزی که هر صحنه یا شییی که می خواهد را در مقابل ما قرار می دهد. فلم بیشتر بدل به واقعیتی جدید شده است.
رویکرد صحیح واحدی به فلم وجود ندارد. تحلیل ها از چشماندازهای تیوریک متفاوتی ناشی می شوند که باعث غنای یکدیگر میشوند، در نتیجه موجب درک پیچیدهتر و رساتری از فلم خواهند شد. به این ترتیب، فلسفه فلم جنبههای متفاوتی از فلم را به عنوان رسانه هنری تبیین می کند و برخی از آنها عبارتاند از: مفهوم فلسفه فلم، ماهیت فلم، فلم و مولف، درگیری هیجانی، فلم و جامعه، فلم به عنوان منبع دانش یا بینش.
ایده پایهگذاری اصـول فلسفه فلم بر روش های علوم طبیعی در میان نظریهپردازان شناختگرای فلم، طرفداران زیادی دارد. در این رهیافت تأکید بر پردازش آگاهانه فلم از سوی مخاطب است و با عقیده نظریه پردازان سنتگرا که بر پردازش ناخودآگاهانه فلم از جانب بیننده مصر اند، متفاوت است. به طور کلی این نظریهپردازان، مطالعه فلم را از منظر علمی می نگرند.
بر این نظریه از جنبه های گوناگون خُرده گرفته اند. بعضی فیلسوفان با تکیه بر نوشته های فیلسوفان پراگماتیست، این ایده را که علوم طبیعی وسیله مفید مطالعه فلم از سوی فیلسوفان است زیر سوال برده اند. در اینجا بر خاص بودن فلم به مثابه یک اثر هنری تاکید می شود تا تعمیم آن به سوی کلیگوییهای علمی. دیگران نیز با استفاده از نظرات ویتگنشتاین و سنت هرمنوتیک، رویکرد علمی تفکر فلسفی در باب فلم را به مبارزه طلبیده اند. این دسته مطالعه فلم را یک مساله انسانگرایانه می دانند که اگر قرار باشد به آن صبغهیی از علوم طبیعی داد، به درستی فهمیده نمیشود.
بحثهای اینچنیـنی جدیداً باب شده و آنهـم به این خاطر است که نگاه علمی به فلم اخیراً رواج یافته است. شاید به همین دلیل است که در میان فیلسوفان فلم چهار نوع فلم به طریقی با موضوعات فلسفی پیوند می خورند:
نخست، فلمهایی که موضوع اصلیشان فیلسوفی خاص و آثارش است، مانند سهگانه روبرتو روسلینی: سقراط (۱۹۷۰)، بلز پاسکال (۱۹۷۱)، اگوستین هیپویی (۱۹۷۵) یا ویتگنشتاین (۱۹۹۳) ساخته درک جارمان.
دوم، فلمهایی که ممکن است بر اساس آثار ادبی مـلهم از فلسفه ساخته شده باشند، مانند غریبه (سرجیو گوبی و لوکینو ویسکونتی، ۱۹۶۷) بر اساس کتاب آلبرکامو و نام گل سرخ (ژان ژاک آنو، ۱۹۶۸) بر اساس رمانی از امبرتو اکو.
سوم، فلمهایی که آشکارا و خودآگاهانه بیان کننده یا برانگیزاننده وضع و آرای فلسفی اند، مانند سـتاره تاریک (جان کارپنتر، ۱۹۷۲)، عشق و مرگ (وودی آلن، ۱۹۷۵) و بسیاری از فلمهای مانتی پایتن از جمله معنای زندهگی.
دست آخر، فلمهایی که از صحنههایشان میتوان برای بررسی و بحث درباره موضوعات فلسفی استفاده کرد، هرچنـد که ضرورتاً مسایل و آرای فلسفی آشکارا در آنها به کار نرفته باشند.
Comments are closed.