چرا خاطراتِ گیتس این‌همه توجه‌برانگیز شد؟

گزارشگر:احمد عمران - ۱۲ دلو ۱۳۹۲

خاطره‌نویسی در میان سیاست‌مداران، کاری معمول و عادی پنداشته می‌شود. در تاریخ کم نبوده‌اند سیاست‌مدارانی که پس از بازنشسته‌گی، خاطره‌های خود را از دورانِ مأموریت‌شان به رشتۀ تحریر درآورده‌اند. در کشور ما نیز در سال‌های پسین، این شیوه رایج شده و سیاست‌مدارانِ زیادی گاه برای توجیه اعمالِ خود و گاه نیز برای آگاهی‌دهی به مردم، خاطرات‌شان را نوشته‌اند. اما در این میان، خاطرات رابرت گیتس وزیر دفاع پیشینِ ایالات متحدۀ امریکا، به دلیل پرداختن به برخی مسایلِ کشور ما و عراق نیز توجهاتِ زیادی را به خود جلب کرده است. من کلِ این خاطرات را نخوانده‌ام، ولی بخش‌هایی از آن را که این‌جا و آن جا نشر شده، مطالعه کرده‌ام.mandegar-3
به نظر من، خاطره‌نویسی به عنوان یک امر ادبی، اکنون به یک کارِ سیاسی تبدیل شده است. مهم‌ترین خاطراتی که تاریخ به یاد دارد، اعترافات قدیسِ اکویناس است و پس از آن، اعترافات ژان ژاک روسو فیلسوف و اندیشمند مهمِ مدرنیته در فرانسه. قدیس اکویناس در اعترافاتِ خود واقعاً اعتراف می‌کند که چه راه‌های اشتباه‌آمیزی را در زنده‌گی پیموده تا این‌که راه درستِ زنده‌گیِ معنوی را دریافته است. اعترافاتِ روسو نیز به دلیل آن نثر فاخر و هنرمندانه‌اش، واقعاً خواندنی است‌ـ هرچند روسوشناسان زیادی، اعتبار برخی مسایل را که او در اعترافاتِ خود مطرح کرده، زیر سوال برده‌اند. روسو در اعترافاتش تلاش می‌کند که از خود چهره‌یی متفاوت ارایه کند؛ چهره‌یی که خودش می‌پسندد و نه آن چهره‌یی که واقعاً هست. او گاه مظلوم‌نمایی می‌کند و گاه دچار اشتباه‌های آشکار در مورد روابط و نزدیکانِ خود می‌گردد. او گاه از عمه‌یی نام می‌برد که به باور روسوشناسان، اصلاً وجود خارجی نداشته است.
اکنون بیاییـد و خاطرات رابرت گیتس را با این‌گونه خاطرات مقایسه کنید. گیتس نه به اندازۀ روسو و اکویناس، مردی بزرگ و اندیشمند است و نه به اندازۀ آن‌ها توانایی نوشتن را دارد. البته در غرب معمول است که افراد دست به خاطره‌نویسی می‌زنند. شاید گاهی سرآشپزِ یک رستورانت نیز خاطراتِ خود را بنویسد که جالب‌تر از خاطراتِ آقای گیتس تمام شود. در سال‌های پسین، خاطراتِ یک روسپی در غرب، سروصداهای زیادی بر پا کرد و آن‌هم به این دلیل ساده که این روسپی از روابط خود با افراد سرشناس و حتا رؤسای جمهور حکایت‌های جالبی تعریف می‌کند. خاطراتِ آقای گیتس به اندازۀ خاطراتِ این روسپی نیز قابل اهمیت نیست؛ زیرا معلوم نیست که او این خاطرات را بر چه معیاری نوشته است. گفته می‌شود که حتا او این خاطرات را عملاً ننوشته، بل به افراد دیگری سپرده تا این کار را برایش انجام دهند.
آقای گیتس در خاطراتِ خود عملاً دچار تناقض‌گویی‌های فراوانی شده است. او گاه از سیاست‌های امریکا دفاع کرده و گاه نکوهش. گاه کرزی را ملامت کرده است و گاه تمجید. گاه اوباما را یک دیکتاتور چون هیتلر نشان می‌دهد و گاه مردی متواضع و دارای روحیۀ گفت‌وگو و تساهل. آقای گیتس در این کتاب، از دیدارهای خود با کرزی سخن می‌گوید و حتا از زبان هشدارآمیزِ خود به او. چهرۀ کرزی در خاطرات گیتس، چهرۀ یک انسانِ سیاسی نیست. شاید برخی نزدیکانِ او دچار توهم شده باشند که گیتس از کرزی چهرۀ یک رهبر کاریزماتیک را به نمایش گذاشته است، ولی در اصل کرزی در خاطرات گیتس، یک رهبر تک‌روِ قبیله‌یی‌ست که بر اساس معیارهای قبیله عمل می‌کند. گیتس کار کردن با حامد کرزی را «به‌شدت خسته‌کننده و دیوانه‌کننده» توصیف می‌کند و می‌گوید شخص او، رازِ کار کردنِ موثر با رییس‌جمهور کرزی را در گوش فرا دادنِ بهتر به حرف‌های او یافته بود؛ کاری که به گفتۀ رابرت گیتس، کمتر کسی از مقامات غربی به شمول سفیر آن‌زمانِ امریکا در افغانستان، تمایلی به آن داشت. این نشان می‌دهد که آقای کرزی، هنر گوش دادن را به گفتۀ گیتس بلد نیست و به رسم خودش، علاقه دارد که دیکته کند و از دیگران فرمان‌بردار و مطیع بسازد.
در بخش‌هایی از این خاطرات، آقای گیتس به نقل از آقای کرزی، به جناحی که در دورانِ جهاد و مقاومت و حتا در رساندنِ کرزی به قدرت سیاسی نقشِ تعیین‌کننده داشته، سخنانی ناروا و دور از شأن را نسبت داده است. این سخنان، نشان از دمدمی‌مزاجیِ آقای کرزی در سیاست دارد. شاید در زمانی آقای کرزی چنین دیدگاهی داشته و برای این‌که خود را به امریکا و منافعِ آن نزدیک نشان دهد، جبهۀ مقاومت را به پوتینِ روسی نسبت می‌داده است. ولی اکنون آقای کرزی یک دهه پس از آن حرف‌ها، خود به دشمنِ شماره‌یکِ امریکا و لیبرال‌دموکراسی تبدیل شده و در پی طالبانیزه کردنِ قدرت در کشور است. اگر این سخنان درست باشد، به‌صراحت باید گفت که آقای گیتس چهرۀ بسیار بدی از کرزی به نمایش می‌گذارد.
در همین حال، بخش دیگری از خاطراتِ آقای گیتس به انتخاباتِ افغانستان می‌پردازد و او به صورت علنی، از تقلب و جعلی که از سوی آقای کرزی انجام شده، پرده برمی‌دارد. البته آقای گیتس این را هم اعتراف می‌کند که در آن‌زمان امریکا در پی شکستِ کرزی در نتیجۀ انتخابات بوده است که به نظر نمی‌رسد دیدگاه غیرمنطقی‌یی بوده باشد. دست‌کم حالا پس از گذشت پنج سال، مردم افغانستان می‌دانند که نبود کرزی در هرم قدرت، چه‌قدر می‌توانست به نفع صلح، رفاه و امنیتِ کشور باشد.
به هر صورت، خاطره‌نویسی بخشی از زنده‌گی تمام سیاست‌مدارانِ شکست‌خورده و منزوی است. از کجا معلوم که آقای گیتس در خاطراتش جانب عدالت و واقع‌نگری را رعایت کرده باشد؟ خاطره‌نویس هم مثل تاریخ‌نویس، انسان است و نمی‌تواند از اغراضِ شخصی به دور باشد. ضمناً زاویۀ دید نیز در چنین نوشته‌هایی اهمیت دارد. کسی چیزی را به گونه‌یی می‌بیند که امکان دارد فرد دیگری به همان قضیه به گونه‌یی دیگر نگاه کند. هر کس بر اساس اعتقادات، شرایط زنده‌گی و وضعیت ذهنی و فکریِ خود به مسایل نگاه می‌کند. به همین دلیل شاید باراک اوباما رییس‌جمهوری امریکا، خاطرات گیتس را بسیار مورد توجه قرار نداد و به‌ساده‌گی از کنار آن رد شد.
آقای اوباما می‌داند که روی حرف‌های یک فرد برکنارشده نمی‌توان حساب کرد. مگر در کشور خود ما معمول نیست که افراد متناسب به جایگاه‌شان حرف می‌زنند؛ تا وقتی بر اریکۀ قدرت‌اند، همه چیز خوب است، ولی همین که از قدرت کنار رفتند، به منتقدان سرسختِ وضعیت تبدیل می‌شوند. اما پرسش اصلی این‌جاست که «چرا خاطرات گیتس برای سیاست‌مدارانِ کشور ما این‌همه مورد توجه واقع شده است؟» شاید یک دلیلِ آن این باشد که آقای گیتس در بخش‌های مهمی از کتاب خاطرات خود، به وضعیت افغانستان در دوران مأموریتش توجه نشان داده و مسایلی را گفته که به مزاجِ برخی سیاست‌مدارانِ ما خوش می‌خورد.
برخی از سیاست‌مداران ما، به توهمِ توطیه دچار اند و همواره به دنبال چنین جار و جنجال‌هایی می‌گردند و حتا از برپا کردنِ جار و جنجال، خوشحال می‌شوند. نوشتم توهمِ توطیه و نه تیوری توطیه؛ زیرا در ادبیات فارسی، تیوری توطیه معمول شده، در حالی که اصلاً به آن توهمِ توطیه گفته می‌شود. این‌گونه توهم‌ها سبب می‌شوند که به چنین خاطراتی، بها داده شود و بیشتر از آن چیزی که حقش است، به آن توجه صورت گیرد. در حالی که به نظر من، هیچ حرفِ نو و قابل توجهی در خاطراتِ آقای گیتس پیدا نمی‌شود. چند سال بعد به‌یقین مشخص خواهد شد که خاطرات گیتس چیزِ قابل بحثی نبوده است!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.