طالبـان در دامِ قتل‌های زنجیره‌یی؟

گزارشگر:احمد عمران/ 30 دلو 1392 - ۲۹ دلو ۱۳۹۲

خبر مثل همیشه، کوتاه است. عبدالرقیب وزیر مهاجرین در رژیم طالبان، در شهر پیشاور پاکستان به‌وسیلۀ افراد مسلحِ ناشناس کشته شد. اما این خبرِ کوتاه سبب نمی‌شود که از حاشیه‌های آن غافل ماند و نگاهی نسبتاً ژرف به این حادثه نیانداخت. فرد کشته‌شده تنها وزیر طالبان نبوده، بل دوستِ نزدیکِ معتصم آغاجان از مقام‌های ارشد سابقِ طالبان نیز بوده و مهم‌تر از همه این‌که به روند صلح، نگاهی خوش‌بینانه داشته است. حالا پرسش این‌جاست که انگیزۀ این قتل چه می‌تواند باشد؟ mandegar-3
یافتن پاسخ برای چنین پرسشی، هم می‌تواند آسان به نظر رسد و هم دشوار. آسان به این دلیل که می‌توان خوش‌بینی او را به آغاز روند گفت‌وگوهای صلح، انگیزۀ چنین قتلی عنوان کرد و حتا گروه طالبان و یا هم آی‌اس‌آی پاکستان را در این‌خصوص مقصر دانست. اما دشوار به این دلیل که این احتمال هم دور از ذهن به نظر نمی‌رسد که رقابت‌های گروهی و یا هم انتقام‌گیری‌های شخصی، انگیزۀ این قتل باشد.
سران رژیم‌های دیکتاتور، همواره سرنوشتی یک‌سان داشته‌اند. فرق نمی‌کند که این رژیم در کجا حاکمیت داشته و یا با چه حربه‌هایی، نوع خشونت‌ورزیِ خود را توجیه می‌کرده است. یکی به نامِ پایان دادن به استعمار جهانی و استقرار حکومت کارگران، و دیگری به نام دین و استقرار شریعت، خشونت ورزیده‌اند، آن‌هم خشونت‌های هولناکی که روایتِ آن‌ها هم غیر قابل شنیدن است. از تجاوز و سر بریدن‌های وحشیانه گرفته تا شکنجه و به زور اعتراف گرفتن. به همین دلیل، سرنوشت دیکتاتورها در همۀ جهان یک‌سان بوده است. آن‌ها یا در زمان سلطه‌گری خود به قتل رسیده‌اند و یا هم پس از کنار رفتن از قدرت. تنها در مورد شماری از فاشیست‌های هیتلری دیدیم که دادگاه برگزار شد و عده‌یی به حبس‌های درازمدت محکوم شدند. اما بیشتر دیکتاتورها به مرگ طبیعی نمرده‌اند و اگر هم مرده‌اند، پس از مرگِ خود محاکمه شده‌اند، هم‌چون استالین دیکتاتور شوروی که حزب کمونست آن کشور هم نتوانست در برابر جنایات ضد بشری‌اش سکوت اختیار کند.
حکایت جالبی از آن دوران به یادم آمد که با جود بی‌ربط بودن به موضوع مقالۀ فعلی، با یادآوری آن می‌توان درک کرد که ترس از دیکتاتورها چه‌قدر فراگیر بوده است. می‌گویند پس از مرگ استالین در شوروی، وقتی خروشچف به جای او نشست، در یکی از کنگره‌های حزب کمونیست، آغاز به افشاگری جنایات استالین کرد. کسی از میان جمعیت صدا زد که: رفیق خروشچف، شما آن زمان کجا بودید. خروشچف پرسید که این حرف را چه کسی گفت. هیچ‌کس پاسخ نداد. بار دوم و سوم سوالِ خود را تکرار کرد، بازهم کسی چیزی نگفت. آن‌گاه خروشچف در حالی که می‌خندید، پاسخ داد که رفیق، من در آن‌زمان همان جایی نشسته بودم که حالا تو نشسته‌ای.
دیکتاتورها فکر می‌کنند با ایجاد هراس در میان مردم، می‌توانند قدرت را در اختیار داشته باشند و برای سال‌های طولانی حکومت کنند. دور از انتظار نمی‌نماید که عبدالرقیب نیز به چنین سرنوشتی دچار شده باشد. اما پرسش‌های دیگری نیز در خصوص قتلِ او می‌توانند وجود داشته باشند و از جمله این‌که رابطۀ او با رهبری طالبان در چه حد و پیمانه‌یی بوده است؟ آیا او دیگر خود را منسوب به این گروه نمی‌دانست و به همین دلیل از روند صلح حمایت می‌کرد؟ و یا در عین سرسپرده‌گی به این گروه و داشتن رابطه با اعضای ارشد آن، می‌خواست که گفت‌وگوهای صلح آغاز شود؟ چون پرداختن به هر کدام از این پرسش‌ها می‌توانند پاسخ‌های متفاوتی را ایجاب کنند. اگر او هیچ رابطه‌یی پس از فروپاشی رژیم طالبان با این گروه نداشته، این احتمال وجود دارد که افرادی از سرِ انتقام‌گیری او را به رگبار بسته باشند. اما اگر او هم‌چنان رابطۀ خود را با گروه طالبان حفظ کرده بوده، این احتمال وجود دارد که یا به دستور رهبری طالبان و یا به وسیلۀ گروه‌های هم‌فکر با طالبان به قتل رسیده باشد.
اما نکتۀ مهم این‌جاست که در ماه‌های اخیر، افراد دیگری هم از گروه طالبان و یا گروه‌های مشابه آن در پاکستان ترور شده‌اند. در ماه نوامبر سال گذشته، نصیرالدین حقانی یکی از رهبران شبکۀ حقانی در نزدیکی اسلام‌آباد کشته شد. پیش از او نیز شماری از طالبان در پاکستان به قتل رسیده بودند. این‌گونه قتل‌ها می‌تواند این گمانه‌ را تقویت کند که احتمالاً طالبان در دام قتل‌های زنجیره‌یی افتاده‌اند؛ همان دامی که زمانی خودشان برای دیگران ساخته بودند و حالا خود به آن سرنوشت دچار شده‌اند. آن‌گاه است که موضوع مقداری پیچیده می‌شود و می‌تواند به حدس و گمان‌های تازه‌تری منجر گردد. حدس و گمان‌هایی از این دست که پای استخبارات منطقه در قضیه دخیل است.
بعید به نظر نمی‌رسد که استخبارات منطقه تلاش‌هایی را آغاز کرده باشد که برخی از طالبان را از صحنه به دلایلِ خاص بردارد و حداقل روند صلح را هم‌چنان به عنوان حربۀ فشار در اختیار داشته باشد. پاکستانی‌ها خلافِ حرف‌هایی که می‌زنند، عمل می‌کنند. این موضوع را حتا وزارت خارجۀ افغانستان نیز به‌تازه‌گی و آن‌هم زمانی که مقام‌های ارشد هر دو کشور از نشست ترکیه برگشته بودند، اعلام کرد.
پاکستان به‌آسانی و ساده‌گی حاضر نمی‌شود که به قول‌هایی که می‌دهد عمل کند؛ زیرا این کشور منافع خود را در موجودیتِ گروه‌های شورشی و تروریست می‌بیند و این منافع، چیزهای کم‌بهایی نیستند که پاکستان به‌آسانی حاضر به از دست دادن آن‌ها شود. اما حرف مهم‌تر از همه این است که با نزدیکی و یا خوش‌بینیِ افرادی از طالبان، روند صلحِ آقای کرزی به جایی نمی‌رسد و نه هم می‌توان با چنین خوش‌بینی‌هایی، امنیت را در افغانستانِ جنگ‌زده تأمین کرد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.