احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:7 حوت 1392 - ۰۶ حوت ۱۳۹۲
اصطلاح سیاسی طالبان، کاربرد مشخصی دارد که ماهیت و افکارِ این گروه را از تمامیِ گروهها و سازمانهای مشابه اسلامی و غیراسلامی متمایز میسازد. تحریک طالبان از بدو پیدایش، در یک همسوییِ ایدیولوژیک با سازمانهای مشابه مانند القاعده قرار داشته است که اهدافِ مشخصی را در منطقه و جهان دنبال میکنند، چنانکه به مشکل میتوان آنان را از هم تفکیک نمود.
برداشت سیاسی طالبان از اسلام، با چهگونهگیِ برپایی یک نظام سیاسیِ برخاسته از باورهای سنتی و محلیِ خودشان عجین شده است؛ اما وابستهگی رهبران آنان به گرو ههای سیاسی مشابه و دستگاههای استخباراتی بهخصوص سازمان نظامی ـ استخباراتی پاکستان، یک واقعیت روشن و غیرقابل انکار میباشد. این وابستهگیها از یک گروه سنتباور، یک نیروی شدیداً افراطی و هراسافگن ساخته و آن را به یک تهدید بزرگ و یک پروژۀ خطرناک در منطقه تبدیل کرده است.
منصوب و مربوط بودنِ رهبران محلیِ این گروه به دو طرف خط دیورند، ابعاد معضل را گستردهتر ساخته و کارایی آنان را بیشتر ساخته است. دیدگاههای افراطی، سنتی، قومی و قرائت خاصِ آنان از دین همراه با بافتهای درهم تنیدۀ قبیلهیی، این گروه را بیش از پیش تندرو و افراطی ساخته است. شاید وابستهگی افراد و حلقاتِ این گروه به ایدیولوژی طالبانی، به درجات مختلف فرق کند؛ اما ویژهگی عمده همه آنان را ستیزهجویی و تندروی تشکیل میدهد.
در جهانبینی طالبانی، از دولت، ملت، نظام، دموکراسی، حقوق شهروندی، همزیستی مسالمتآمیز و همدیگرپذیری، حقوق و ارزشهای مدنی و سایر پدیدهها و ارزشهای امروزی، خبری نیست؛ زیرا به اعتقاد این گروه، همه این پدیدهها غیردینی میباشند. از همینجاست که به عقیده آنها، جنگ در برابر تمام کسانی که باورها و اعتقادات آنان را نمیپذیرند، یک امر واجب و قدسی شمرده میشود. کشتنِ مردمان ملکی و نظامی، پیر وجوان و حتا زنان و اطفال، داخلی و خارجی، مسلمان و غیرمسلمان، در همهجا و حتا در مساجد، برخاسته از چنین باوری است. برای طالبان، عمل به اعتقاداتشان نسبت به هر موضوعِ دیگری مهمتر است؛ انجام انتحار و ترور نیز برخاسته از این نگرش است.
با این تعریف از طالبان، می توانیم ادعا کنیم که نیروهای طالبانی در واقعیت امر، حیثیت یک پروژه سازمانیافته را دارند تا یک سازمان سیاسی با اهدافِ وطنی و دولتداری. طالبان، حرکتِ خود را دقیقاً در همان مسیر القاعده دنبال میکنند.
حالا میپردازیم به موضوع مهم صلح!
بر اساس نص صریح اسلام، صلح یک امرِ خیر است و اسلام پیروانِ خود را همواره به این امرِ خیر دعوت نموده و علمای اسلام در اشاعۀ این پیام آسمانی سعی بلیغ کردهاند. افزون بر آن، صلح نیاز ذاتی و فطری انسانهاست و هیچ انسانِ سالمی با صلح مخالفت ندارد. مردم افغانستان که شاهد جنگ ها و ناامنی های بسیار بودهاند، به صلح به عنوان بزرگترین آرزوی خود مینگرند. اما باید دید که صلح در افغانستان چهگونه باید تعریف گردد و ابزار و راهکارهای رسیدن به آن چیست. آیا این مصالحه، میان حکومت و طالبان است، یا یک مصالحه ملی است؟ و اگر مصالحۀ ملی باشد تا یک صلح پایدار به میان بیاید، باید اهداف، چارچوب، مکانیزم، ابزار و طرفهای مصالحه روشن باشند.
مسلماً مصالحۀ ملی، یک پروسه طویلالمدت است که سرانجام باید به یک توافقِ سیاسی و قرارداد اجتماعی منتهی شود و عدالت در معنای خاصوعامِ آن برقرار گردد. مصالحه ملی یا صلحِ پایدار باعث می گردد جامعه از چندپارچهگی به اتحاد برسد و تکمیل پروسه دولت ـ ملتسازی، انجامِ آن است. در این نوع مصالحه، ایجاد تفاهم ملی، نقش اول دارد.
بهیقین که این هدف بزرگ و مقدس یعنی رسیدن به صلحِ سرتاسری و پایدار، فقط با صلح با طالبان (نیروی جنگی) برآورده نمیشود. زیرا در این رویکرد، به عوامل اولیه و ریشهیی جنگ توجه نمیشود و اگر صلحی هم ایجاد گردد، بهحتم مقطعی و شکننده است. مسلماً صلح در فضای فعلی افغانستان، دیگر فقط به معنای آشتی و پایانِ جنگ نیست؛ بلکه برخورداریِ مردم از آرامش، امنیت، آزادی و رسیدن به عدالت، صلحِ راستین شمرده میشود؛ شرایطی که برای حصول آن، مردم ما بیش از سه دهه مبارزه کردند و دو نسل قربانی دادند و یک دهه قبل زمینه تحققِ آن را فراهم آوردند که متأسفانه با هرجومرج و جو نامتعادلِ سیاسی کشور و رهبری ناسالم، تمام زحمات به هدر رفت.
ما همواره از برقراری صلح با نیروهای معترضی که وفاداریشان به صلح و برقراری امنیت و احترام به قانون و رعایت حقوق شهروندی، تضمین شده است، جانبداری میکنیم. اما متأسفانه باید گفت اگر صلح با طالبان در موقعیتی که آنان قرار دارند و تعریفی که از خود و ارزشهایشان ارایه میدهند ممکن بود، سالها قبل شهید احمدشاه مسعود رهبر مقاومت ملی که با حرکتی تاریخی و جسورانه، به تنهایی برای ملاقات و مذاکره با شورای عالی طالبان، به مقر فرماندهیشان در میدانشهر رفت، دستِ خالی بازنمیگشت. وقتی این حسن نیت و ازخودگذشتهگی، از جانب کسی چون احمدشاه مسعود بیپاسخ ماند و طالبان همچنان بر موضع خویش ثابت باقی ماندند و به عملیات نظامی خود ادامه دادند و شخصیت بزرگی چون وی را با عمل انتحاری از بین بردند، پیداست که آنها قصد بازگشت از مسیری که در پیش گرفتهاند را ندارند. چنانکه ده سال پس از از شهادت احمدشاه مسعود، شخصیت بزرگ دیگری همچون استاد ربانی رییس شورای صلح را در جریان پروسۀ صلح با عمل انتحاری به شهادت رساندند، و به همین منوال، برجستهترین نخبهگان مردمی و جهادی را ترور کردند. با این وصف، آشکار است که طالبان هیچ نیتی برای صلح ندارند؛ ولی جناب آقای کرزی همچنان به آنها چراغ سبز نشان میدهـد!
Comments are closed.