احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:10 حوت 1392 - ۰۹ حوت ۱۳۹۲
شعر عطار
شعر عطار نمایندۀ یکی از مراحل تکامل شعر عرفانی فارسی است. وقتی از دور به این دریا ـ که یک ساحل آن را نخستین تجربههای شعر زهد و اخلاق شاعران مذهب، در عصر سامانی، تشکیل میدهد و یک ساحل دیگر را در زمانی نزدیک به عصر ما، تجربههای امثال هاتف اصفهانی و حبیب خراسانی ـ مینگریم، سه موج عمومی، سه خیزاب بلند در آن دیده میشود: قلۀ یکی از این خیزابها سنایی است و قلۀ دومین خیزاب، فریدالدین عطار است و سومین کوهموج و قله، که بلندترین آنهاست، جلالالدین مولوی است. بعد از او هر چه هست، موجها و موجکها است و حتا میتوان گفت که دریا نیز دیگر دریا نیست، دریاچه است و غدیر و آبگیر و در مواردی حوض و پاشوره.
آثار عطار
عطار را باید از نو شناخت، عطار راستین و عطار تاریخی را از عطارهای مجعول در طول قرون و اعصار جدا کرد، آثار برساختۀ درویشان مهملسرای مبتذل و بیمایه را از قلمرو آثار او به دور کرد و کار را از آثار مسلم و قطعیالصدور او آغاز کرد؛ عطار در مقدمهیی که خود و به احتمال قوی در اواخر عمر به نثر نوشته است و در آنجا به نام و نشان مجموعه آثار خویش پرداخته است، تصریح میکند که وی دارای این آثار است:
«الاهینامه» (= خسرونامه)، «اسرارنامه»، «مصیبتنامه»، «منطقالطیر» (= مقامات طیور)، «دیوان» (غزلیات و قصاید) و «مختارنامه» (مجموعه رباعیات). البته خود تصریح میکند که دو اثر منظوم خویش را به نام «جواهرنامه» و «شرحالقلب» از میان برده و نابود کرده است. بنابراین، هر گونه اثری که بدین نامها پیدا شود، ربطی به عطار ندارد و مجعول و منحول است. عطار از این شش مجموعه شعری به نام دو مثلث یاد میکند و گویا جدا از تذکره یک مثلث نثر نیز میخواسته است ترتیب دهد، شامل زندهگینامۀ پیامبران و صحابه و اهل بیت، که گویا تألیف نشده یا اگر تألیف شده، اثری از آنها باقی نمانده است و در هیچ فهرست و کتابی هم اشارتی بدانها نرفته است.
او علاوه بر داشتن یک منظومۀ ذهنی خاص، دارای یک نظام زبانی ویژه نیز هست؛ زبانی که به لحاظ ساختارآوایی کلمات بیشوکم از زبان استندردشدۀ سبک خراسانی ـ که عیناً با تغییراتی اساس سبک سعدی و حافظ و دیگران را تشکیل میدهد ـ متمایز است.
زندهگی عطار
در میان بزرگان شعر عرفانی فارسی، زندهگی هیچ شاعری به اندازۀ زندهگی عطار در ابر ابهام نهفته نمانده است. اطلاعات ما در باب مولانا صدبرابر چیزی است که در باب عطار میدانیم. حتا آگاهی ما دربارۀ سنایی که یک قرن قبل از عطار میزیسته، بسی بیشتر از آن چیزی است که در باب عطار می دانیم. نه سال تولد او به درستی روشن است و نه حتا سال وفات او. اینقدر میدانیم که او در نیمۀ دوم قرن ششم و ربع اول قرن است. نه استادان او، نه معاصرانش و نه سلسلۀ مشایخ او در تصوف، هیچ کدام، به قطع روشن نیست. از سفرهای احتمالی او هیچ آگاهی نداریم و از زندهگی شخصی و فردی او و زن و فرزند و پدر و مادر و خویشانِ او هم اطلاع قطعی وجود ندارد.
در این باب هر چه گفته شده است، غالباً احتمالات و افسانهها بوده است و شاید همین پوشیده ماندن در ابر ابهام، خود یکی از دلایل تبلور شخصیتِ او باشد که مثل قدیسان عالم در فاصلۀ حقیقت و رؤیا و افسانه و واقعیت در نوسان باشد. اگر این «افسانهگون» بودن، در «قدیسوارهگی» عطار تأثیری داشته، در متهم کردنِ او و آلودن نامش به شعرهایی بسیار سست و ناتندرست و ذهنیتی بیمارگونه و مالیخولیایی نیز بیتأثیر نبوده است؛ زیرا در این هفت قرنی که از روزگار حیات او میگذرد، مجموعۀ گوناگونی از شعرهای سست و بیمارگونه به نام او برساخته شده است که جدا کردن حقیقت وجودی عطار از آن یاوهها کار آسانی نیست. بنابراین، جویندهگان زندهگینامۀ عطار همیشه نسبت به این مشکل اساسی باید آگاهی داشته باشند و در داوریهای خود جانب احتیاط را همواره رعایت کنند.
در آثار مسلم او، تصریح به نام او که «محمد» است شده و خود در مواردی از همنامی خویش با رسول (ص) یاد کرده است و در شعرهای خود تخلص عطار و فرید را آورده است و معاصر او محمد عوفی نیز در «لبابالالباب» به عنوان «الاجل فریدالدین افتخارالافاضل ابوحامد ابوبکر العطار النیشابوری … سالک جادۀ حقیقت و ساکن سجادۀ طریقت …» از او یاد کرده است. پس تقریباً با اطمینان میتوان گفت که شاعر مورد بحث ما «فریدالدین محمد عطار» است و در نیشابوری بودنِ او تردیدی نیست. تذکرهنویسان قدیم نیز نام پدر عطار را ابراهیم نوشتهاند و از او به نام «محمد بن ابراهیم بن اسحاق» یاد کردهاند.
شعر عطار در نگاه نخستین، گاه خواننده را میرماند. اما شکیبایی و قدری آمادهگی روحی لازم است تا به درون این باغ راه پیدا کنیم. وقتی انس گرفتیم، میبینیم که در آن سوی بعضی ناهماهنگیها، چه منظومۀ منسجمی از احساس و اندیشه موج میزند.
سرچشمههای شعر عطار
به لحاظ تاریخی، شعر عطار بعد از شعر سنایی، دومین اوج شعر عرفانی فارسی است و پس از عطار، بلندترین قلۀ شعر عرفانی، جلالالدین مولوی است. سه موج بزرگ، سه خیزاب بلند حیراتآور، در این دریا وجود دارد: اول سنایی و دوم عطار و سوم جلالالدین مولوی. اینها سه اقلیم پهناور، سه کهکشان مستقلاند که فضای بیکرانۀ شعر عرفانی فارسی، و بیاغراق، شعر جهان را احاطه میکنند و در ضمن کمال استقلال، سخت به یکدیگر وابستهاند و یکدیگر را تکمیل میکنند.
شعر عطار در نگاه نخستین، گاه، خواننده را میرماند. اما شکیبایی و قدری آمادهگی روحی لازم است تا به درون این باغ راه پیدا کنیم. وقتی انس گرفتیم، میبینیم که در آن سوی بعضی ناهماهنگیها، چه منظومۀ منسجمی از احساس و اندیشه موج میزند.
غزل عطار
غزل عطار یکی از مهمترین مراحل تکامل غزل عرفانی فارسی است. اگر دیوان شمس تبریزی را نادیده بگیریم، غزلیات عطار مهمترین نمونههای غزل عرفانی فارسی است. در این شیوۀ غزل، مهمترین نکته، وحدت تجربۀ شعری و حتا در مواردی بسیار زیاد، وحدت «تم و موتیو» است، بدینگونه که شاعر از همان آغاز که مطلع غزل را میسراید تا پایان، از یک مسیر طبیعی حرکت میکند و دایرهوار در همانجا که آغاز کرده بود، سخن را به پایان میبرد و در بسیاری از این غزلها نوعی سرگذشت یا واقعه تصویر میشود و چه بسیار از این غزلها که جوهر زندهگینامۀ یک عارف است که تحولی روحی به ناگهان او را دگرگون کرده است و این نمونهها را در بخش غزلهای قلندری عطار، فراوان میتوان دید.
مهمترین نکته در اینگونه غزلها – که شیواترین نمونههای غزل عرفانی در زبان فاسی است برهنهگی این غزلها از اصطلاحات عرفانی است؛ یعنی شاعر چندان بر تجربۀ روحانی خویش مسلط است و چنان با موضوع آمیخته است که نیازی به اصطلاحات فنی تصوف احساس نمیکند. برعکس دورههای بعد که شاعران عرفانگرای، با انباشتن غزلهای خویش از فرهنگ عرفانی ابن عربی و اصطلاحات خاص تصوف او، شعر خویش را به عرفان سنجاق میزنند یا عرفان را به شعر خویش، و دیوانهای ایشان، بیش از آنکه ارزش عرفانی داشته باشد، به درد آن میخورد که شواهد از آن استخراج شود برای فرهنگ اصطلاحات صوفیه. نمونهاش شاه نعمتالله ولی کرمانی که دقیقاً یکصدوهشتاد درجه در جهت مخالف عطار و مولوی قرار دارد و عامۀ مردم ممکن است شیفتۀ انبوه اصطلاحات عرفانی اینگونه شاعران شوند و تصور کنند که اینان در عالم عرفان، تجاربی عمیق داشتهاند؛ در صورتی که اینان در این وادی اصلاً وارد نشدهاند؛ بلکه منظومهیی از اصطلاحات تصوف ابن عربی را به نام دیوان خویش درآوردهاند برای اصطلاحبارهگان و اصطلاحپسندان.
جایگاه عطار در شعر فارسی
شعر عطار، از روزگار حیات او، در میان ارباب سلوک و معرفت با حسن قبولی شگرف روبهرو شده است. میدان نفوذ شعرش، نسل به نسل، در گسترش بوده است. بعد از آشوبهای حاصل از فتنۀ تاتار، وقتی جامعۀ پارسیزبان به بازسازی فرهنگی خویش کمر بسته و برخاسته است ـ و این کار از طریق نسخههای خطی موجود فارسی قابل رسیدهگی است ـ نسخههای آثار عطار، قرن به قرن، روی در افزونی نهاده است. نه تنها آثار مسلم و اصیل او چنین سرنوشتی دارند، که آثار منحول و مجعول و منسوب به او هم درپرتو نام او، به همین گونه در میان فارسیزبانان جهان، با حسن قبول روبهرو شده است. آمار قرن به قرن آثار او، که در فهرستهای کتابخانههای جهان امروز قابل بررسی است، این نکته را به شیوهیی تجربی و استدلالی ثابت میکند.
گردآوری و تنظیم:
www.persianpersia.com/artandculture
منبع: مقدمۀ کتاب «منطقالطیر» عطار تصحیح دکتر کدکنی
Comments are closed.