گزارشگر:داكتر محمدخالد نسيمي - ۲۰ سنبله ۱۳۹۱
بدین ترتیب، رادیو ـ تلویزیون، به شکل گستردهیی عموم مردم و سراسر زندهگیِ آنها را در بر میگیرد. رادیو و تلویزیون میتوانند در کنار برنامههای درسی، برنامههایی نیز برای ارتقای سطح دانستنیها و معلومات عموم و اعتلای سطح دانش فنی و مهارت قشرهایِ معینی از جامعه و تشویق ذوق هنری آنها، پخش کنند که همانا نقش و رسالت فرهنگی این دو رسانه است.
رادیو تلویزیون آموزشی، امروزه شامل هر دو بخش درسی و فرهنگی است و عموم مردم را چه در قالب برنامههای درسی و چه به صورت برنامههای سرگرمکننده در نظر دارد و آموزش میدهد و به اعتبار همین هدف اصلیاش (آموزش)، از رادیو تلویزیون تجارتی متمایز میشود.
مارشال مک لوهان در مورد تلویزیون آموزشی چنین میگوید»اهمیت نقش آموزشی تلویزیون، هنگامی آشکار میشود که میبینیم کودکی سهساله میتواند در کنار پدر و پدرکلانش، کنفرانس مطبوعاتی رییسجمهور را به آسانی تماشا کند.»
از آنجا که تصاویر تلویزیونی، مشارکت فراوانی را میطلبد، میتواند نقش چشمگیری در امر آموزش داشته باشد. این احتمال وجود دارد که در آیندۀ نه چندان دور، هر صنف درسی مجهز به یک دستگاه تلویزیون شود. در پارهیی موارد، چنین اتفاق افتاده است که تلویزیون توانسته تخیلات و ذهنیت ما و حتا سلیقههایی را دگرگون کند. این تغییرات، تنها به حوزۀ آموزش محدود نیست، بلکه بر خط تولید موترها نیز تأثیر دارد. در واقع، پس از اختراع تلویزیون، دیگر برای یادگیری زبان کسی تنها به کتاب آموزش زبان بسنده نمیکند، بلکه همهگان بر این باور اند که باید زبان را شنید و حرف زد و این باور نوین است که سبب پیدایش سریع برنامههای مختلف با اسلوبهای جدید شده است.
بنابرین، استفاده از رادیو – تلویزیون در امر آموزش، در هر جامعهیی به دلیل تفاوتهای فرهنگی اقتصادی و اجتماعی مستلزم پژوهشهای بنیادی و اجرای برنامههای خاص است؛ زیرا امکانات و نوآوریهای تکنولوژیک، تنها هنگامی میتواند در نظام آموزش مؤثر واقع شود که پاسخگوی نیازهای واقعی آن جامعه باشد.
نقش وسایل ارتباط جمعی در آموزش
دربارۀ آموزش، تعاریف گوناگونی صورت گرفته است و از میان آنها، شاید تعریفی که سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) آورده است، از همه مناسبتر باشد.
«تمام کنشها و اثرات، راهها و روشهایی را که برای رشد و تکامل تواناییهای مغزی و معرفتی و همچنین مهارتها، نگرشها و رفتار انسان به کار میروند، البته به طریقی که شخصیت انسان را تا ممکنترین حد آن تعالی بخشند، تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش گویند.» ۳ : ص ۱۱
چنین کنشهایی از آغاز تولد تا واپسین دم حیات همراه انسان است؛ از اینرو آموزش یک فرایند پیگیر است که تداوم آن، تمامی حیات انسان را در بر میگیرد و از اینرو، بر این آموزش نه زمانی معین وجود دارد، نه مکانی مشخص. آموزش جزوِ زندهگی است و از آن جداییناپذیر است. از نظر تاریخی «تا اوایل قرن بیستم، مکتب سرچشمۀ اصلی دانش و معلم، منتشرکنندۀ آن بود. توانایی فرد به یافتنِ جایگاه خویش در جهان تا حد زیادی بستهگی به معرفتی داشت که در مدرسه کسب میکرد. امروز نظام آموزشی و نظام ارتباطی در حال رقابت هستند و اگر دشواریهای عمدهیی در ذهن فرد پدید نیاورند، تناقضهایی ایجاد میکنند. تلاش برای بر قراری تعادل میان آموزش و پرورش و ارتباط، شکلهای گوناگونی گرفته است: برخی گمان میکنند که رسانهها دانش زمان را در اختیار مردم قرار میدهند؛ در حالی که آموزش و پرورش، میراث اجتماع را انتقال میدهد. گروه دیگر برآناند که مکاتب باید کوشش خود را صرف ایجاد آگاهی موثرتر اجتماعی، تجهیز افراد برای تصدی مشاغل مسوولیتدار و کمک به رشد و شگوفایی اقتصاد کشور کنند. حال آنکه ارتباط باید در خدمت اوقات فراغت و نیز تبادل و تفاهم بینالمللی باشد. گروهی نیز هستند که احساس میکنند برخلاف جنجال و هیاهوی ارتباط، کاروِیژۀ مکتب؛ تدارک محیطی آرام، فراهم آوردن امکان تفکر و انسجام فکری است. و سرانجام، شماری بر این باور اند که کار اصلی و وظیفۀ اصلی نظامهای آموزشی، نظمدهی به عناصر پراکندۀ دانشی است که شبکههای ارتباطی فراهم میآورند. این نظامها باید به دانشآموزان بیاموزند که چهگونه ضروریات را برگزینند، به عبارت دیگر به آنها یاد دهند که چهگونه فرا گیرند.»۴:ص ۶۴-۶۵
Comments are closed.