گزارشگر:هادی میران/ 18 حوت 1392 - ۱۷ حوت ۱۳۹۲
ایجاد دولت وحدت ملی، الزامات و شرایط تشکیل آن، از دیرزمانیست که به عنوانِ یک بحثِ بیسرانجام در محافلِ سیاسی و روشنفکریِ افغانستان جریان داشته و از چشماندازهای مختلف به آن پرداخته شده است. اما تا هنوز دولت وحدتِ ملی به عنوان یک واقعیتِ فیزیکی که ارادۀ تمام مردمِ افغانستان را در مناسباتِ عملی تمثیل نماید، شکل نگرفته است. این نقیصه سبب شده که بهرغم حمایتِ بیدریغ جامعۀ جهانی از دولت موجود، مهار بحران جاری در این کشور، از جغرافیای ظرفیتِ سیاسی و اداری نظام خارج گردد و مردم افغانستان همچنان گروگانِ جنگ و ناامنی باقی بمانند.
دولتِ موجود هرچند که برآیند یک انتخاباتِ ظاهراً دموکراتیک دانسته میشود، اما از آنجایی که اساسِ آن در بستر سیاستهای قومی پدید آمده، خود نیز در تکثیر و ترویجِ سیاستهای قومی سهیم بوده است که از همینرو نمیتوان آن را ممثلِ ظرفیت و علایق ملیِ مردم افغانستان دانست.
در این جستار، نخست تعریفی بسیار مختصر و فشرده از ساختار و مفهومِ دولت وحدتِ ملی ارایه میگردد و پس از آن، به یکی از راهکارهایی که میتواند شرایط تشکیل دولتِ وحدت ملی را فراهم نماید، اشاره خواهد شد.
دولت وحدت ملی:
دولت وحدت ملی، به عنوان یک پارادایمِ سیاسی در سادهترین تعریفی که در یک کشور چندقومی و چندفرهنگی مثل افغانستان میتواند کار برد عملی داشته باشد، عبارت از یک مکانیزمِ سیاسی بر اساس منافعِ توافقشدۀ ملی و توزیع امتیازات در مقیاسِ ملی دانسته میشود. این مکانیزم سیاسی، مکلف است که عواطف و احساساتِ قومی را به عواطف و احساساتِ ملی تبدیل نموده و حمایت از گروههای مدنی و تأمین حقوق شهروندی را در چهارچوب معیارهای دموکراسی، از اولویتهای کاری خود قرار دهد.
ترویج و تقویت روحیۀ همگرایی، ترویج خویشاوندی ملی، مهار عصیبتهای قومی، زبانی و مذهبی، نهادمند ساختنِ جریان پرورش اجتماعی یا سوسیالیزیشن بر مبنای فضیلتِ شهروندی و دموکراسی، از مکلفیتهای اصلیِ دولت وحدت ملی دانسته میشوند.
تعریف و تطبیقِ چنین میکانیزم سیاسی در افغانستان که دستکم در سه دهۀ اخیر بیشترین تعاملات و بازیهای سیاسی از آدرس قومی صورت گرفته است، قبل از همهچیز مستلزم عبور از احزابِ قومی و گذار از نگرشِ قومی نسبت به سیاست میباشد. تاریخ سیاسی افغانستان نشان میدهد که میکانیزم فراگیر وحدت ملی که مروج و مبلغِ عواطف و احساساتِ ملی باشد، در این سرزمین مورد تجربه قرار نگرفته است. افتادن افغانستان در بستر دهۀ پایانی جنگ سرد، سبب گردید که ترویج و گسترش رادیکالیسمِ اسلامی به عنوان ابزار مقابلۀ غرب علیه کمونیسم، به شعلهور ساختنِ عصبیتهای قومی در این کشور منجر گردیده و احزاب و جریانهای سیاسی، ماهیت و هویتِ قومی کسب نماید. ادامۀ این وضعیت، سیاست را از ابزار ترویج همزیستیِ مسالمتآمیز و تأمین رفاه عامه به ابزار تأمین منافع قومی و گروهی تبدیل کرده است که یکی از عوامل اصلی بحران موجود، از همین آبشخور تغذیه میگردد. از همینرو جریانها و احزاب سیاسی در افغانستان به جای اینکه ممثل منافع تعریفشدۀ اجتماع فراقومی باشند، بازتابدهندۀ علایق قومی بودهاند که دستکم در سه دهۀ اخیر با استفاده از هویت و کمیت قومی به عنوان ابزار بازیهای سیاسی، یکی از موانع جدی در مسیر ایجاد دولت وحدت ملی دانسته میشود.
ساختار موزاییک سیاسی موجود که در واقع حاصل توافق بن میباشد، در نخستین چشمانداز، سیاست قومی و قومی شدنِ سیاست را در این کشور بازتاب میبخشد، که نمایندهگان اقوام، نماد حضور اقوام در ساختار مدیریت سیاسی تعریف گردیده است. فرایند توافقنامۀ بن که از آن به عنوان بستر ترویج و تکثیر فضیلتهای دموکراسی در افغانستان یاد میشود، قبل از اینکه به ترویج و تکثیر فضیلتهای دموکراسی منجر گردیده باشد، به قومی شدن و نهادینه شدنِ سیاست قومی کمک کرده است که یکی از عوامل برجستۀ ادامۀ بحران موجود، در همین بستر قابل تحلیل و تفسیر میباشد. تهییجِ احساسات و عواطفِ قومی و استفادۀ ابزاری از آن در تعاملات سیاسی که به عنوان یک فرهنگ سیاسی وارد شریانهای مناسباتِ اجتماعی گردیده است، از یکسو نظام سیاسی را در گرداب تعلقات و احساساتِ قومی فرو برده است و از سوی دیگر، ماهیت جریان پرورش اجتماعی را که الگوهای اخلاقی و رفتاری جامعه را شکل میبخشد، محتوای قومی بخشیده است. فرایند این تعامل در نخستین نگرش، سیاست را در این کشور به به ابزار تولید خشونت و گسترش بیاعتمادی تبدیل کرده است.
لذا با توجه به این واقعیت، گذار از احزاب قومی و گذار از نگرشِ قومی نسبت به سیاست، اولین اقدام در راستای ایجاد دولت وحدت ملی دانسته میشود که این امر در چهارچوبِ انتگریشن سیاسی نخبهگان فکری جامعه امکانپذیر میگردد. منظور از انتگریشن سیاسی، تعامل نخبهگان فکری جامعه از آدرسِ باورهای فراقومی برای دست یافتن به یک توافق فراگیر سیاسی میباشد که بتواند بهجای تکثیر و ترویج نگرش و عواطف قومی، عواطف و احساسات ملی را ترویج و تبلیغ نماید.
اکنون که مردم افغانستان در آستانۀ سومین دور انتخابات ریاست جمهوری قرار دارند، دولت برآمده از دل این انتخابات، چیزی بهتر از ساختار سیاسی موجود نخواهد بود مگر اینکه از همین حالا انتیگریشن سیاسی نخبهگان فکری جامعه و عبور از سیاست قومی در اهداف سیاسی نامزدان ریاست جمهوری، مورد توافق قرار گرفته و نسبت به عملی کردن این توافق، تعهد و الزاماتِ عملی سپرده شود.
با توجه به دادههای علوم معاصر اجتماعی، افغانستان با شناسههای کشور چندقومی و چندفرهنگی، پتانسیل ارزشمندی را برای توسعه در دلِ خود نهفته دارد، اما استفاده از این پتانسیل زمانی امکانپذیر میگردد که فرایند انتگریشن سیاسی، به انتگریشن ملی منجر گردد. انتگریشن ملی، حساسیتها و عصیبتهای قومی را مهار میسازد، مناسبات و شبکههای روابط اجتماعی را فراقومی میسازد، سیاست را به ابزار توسعه و خدمت تبدیل میکند، خویشاوندی ملی و فضیلتهای شهروندی را نهادمند میسازد و در نهایت، امنیت روانی را در یک جامعه ثباتمند میکند.
تمرین و ترویج این فضیلتها در شرایطی ممکن میگردد که نگرش قومی نسبت به سیاست، به نگرش انسانی تبدیل گردد و اساسِ دولت وحدتِ ملی در چهارچوب مکانیزم انتگریشن سیاسی پدید آید.
Comments are closed.