گزارشگر:احمد عمران/ 25 حوت 1392 - ۲۴ حوت ۱۳۹۲
جنرال جوزف دانفورد، فرمانده کلِ نیروهای ناتو در افغانستان، بهتازهگی در سنای امریکا هشدار داده که احتمال برگشتِ دوبارۀ طالبان و القاعده به قدرت پس از سال ۲۰۱۴ وجود دارد و این موضوع میتواند تهدیدی برای منافعِ امریکا و کشورهای غربی باشد. او گفته است که پس از سال ۲۰۱۴ که نیروهای خارجی افغانستان را ترک میکنند، میتوان منتظر حملاتی شبیه حملۀ یازده سپتمبر بود.
سخنان آقای دانفورد شاید واکنشی باشد در برابر مواضع اخیر رییسجمهور کرزی که از امضای قرارداد امنیتی با امریکا سر باز زد و با لحن تندی خشمِ خود را نثار کاخنشینانِ قصر سفید کرد. ولی از جانب دیگر این اظهارات میتواند روی دیگر سکه را نیز نمایان کند، و آن اینکه هنوز افغانستان تهدیدی برای منافع غرب و امریکا به شمار میرود.
این سخنان بهصراحت از واقعیت تلخِ موجود در کشور پرده برمیدارند که پس از دوازده سال جنگ با تروریسم و القاعده، ما هنوز در همان نقطۀ نخست قرار داریم؛ نقطه تنش و عدمِ ثبات که هر آن احتمال برگشت به گذشته و افتادن به دامن مخوفِ طالبان در آن متصور است.
سخنان آقای دانفورد عملاً در تقابل با خوشبینیهای ارگ قرار دارد؛ خوشبینیهایی از ایندست که با رفتن نیروهای خارجی، افغانستان قادر میشود مشکلاتِ خود را با نیروهای مخالف حل کند و یا جوی بهوجود میآید که در آن دیگر صدای شلیک گلوله به گوش نمیرسد.
ارگ ریاستجمهوری به گونۀ مضاعف، فریب اهدافِ طالبان و حامیان منطقهییشان را خورده است. آقای کرزی و اطرافیانِ او فکر میکنند که جنگ اصلیِ طالبان و القاعده با امریکاست و بهمحض خروج نیروهای امریکایی از کشور، هرگونه انگیزۀ جنگ از میان برداشته میشود. آقای کرزی این فکر را هم کرده است که بدون موجودیت امریکا و غرب در افغانستان، بهتر میتواند با کشورهای منطقه و بهویژه پاکستان وارد تعامل شود.
اما دیدگاههای ارگ همانگونه که در تقابل مستقیم با دیدگاههای فرماندهان ناتو قرار دارد، حتا در میان نهادهای امنیتی کشور نیز مورد حمایت قرار نگرفتهاند. سخنان چند روز پیش سخنگوی وزارت داخلۀ افغانستان، دال بر این بود که افغانستان برای سالهای متمادی به کمکهای نظامی غرب نیاز خواهد داشت و بدون این کمکها نمیتواند به نیازهای امنیتی کشور پاسخ بگوید. آقای دانفورد نیز دقیقاً به همین نکات در سنای امریکا اشاره کرده است. او گفته پس از سال ۲۰۱۴ اتفاقی که در وضعیتِ نیروهای افغانستان میافتد این است که این نیروها با کاهش امکانات مالی و جنگی روبهرو میشوند و این مسأله میتواند وضعیت نظامی در افغانستان را به سود گروههای دهشتافگن تغییر دهد.
آنچه که از این سخنان برمیآید، علاوه بر هشدار آشکار به دولت افغانستان، میتواند هشداری برای کشورهای غربی هم حساب شود. بدون شک، تأثیرات شکست غرب در افغانستان، در همین سرزمین باقی نمیماند و نشانههای خود را بر کشورهای دیگر هم بهجا میگذارد. اگر پروژۀ افغانستان به ناکامی بینجامد، آنگونه که طالبان و القاعده منتظر آناند، بهآسانی افغانستان وارد مرحلۀ تازهیی از جنگهای خونین و ویرانگر خواهد شد.
آقای کرزی یا از روی آگاهی و یا هم بهدلیل محاسبات اشتباهآمیز، میخواهد افغانستان را به سمت بحران و جنگهای کوچه به کوچه هدایت کند. چون بدون شک وقتی موانع اصلی از سر راه خشونتطلبان برداشته شود، جنگها در مناطق بیرون شهری و یا نقاط مرزی خلاصه نمیشوند و به شکل طبیعی، خود را به درون شهرها و مناطق امن میکشانند.
تجربۀ تاریخی نشان داده است که رهبران افغانستان همواره دچار محاسباتِ اشتباهآمیزِ خود شده و بهجای تحلیل منطقی شرایط، به پشتوانههای قومی و تباری اتکا کردهاند. آقای کرزی نیز دچار چنین اشتباهی شده است. او متأسفانه به این نتیجۀ غیرمنطقی دست یافته که عامل اصلی جنگ در کشور، حضور نیروهای ناتو است. او حتا برای حقبهجانب نشان دادن خود، به این تیوری توطیه توسل میجوید که «ظرف یک دهه، آنچه را که فهمیده این است که غربیها در پی ثبات و امنیتِ افغانستان نبودهاند و بهشکلی برای تداوم جنگ تلاش کردهاند».
این سخنان وقتی از زبان شخص اولِ کشور بیرون میشود، میتواند تبعات خطرناکی را رقم بزند. پیامد ساده و سرراستِ چنین قضاوتی بدون شک آب به آسیابِ دشمن ریختن است. آقای کرزی با این سخنان، تنها غرب را محکوم نمیکند، بل برای تبرِ هراسافکنان نیز دسته میتراشد؛ آنها را محکومِ شرایط قلمداد میکند و به گونهیی جنگشان را مشروعیت میبخشد. اگر تا دیروز طالبان تنها با اتکا به حربههای خود، جنگ در افغانستان را توجیه میکردند، حالا از زبان رییسجمهوری این جنگ را حقطلبانه عنوان میکنند.
این نوشته البته نباید به معنای چشمپوشی از اشتباهاتِ غرب در افغانستان به شمار رود. غربیها نیز علاوه بر اینکه برای حفظ منافع خود در منطقه تلاش کردهاند، در جنگ با تروریسم و طالبان نیز اشتباهات بزرگی مرتکب شدهاند. اشتباه بزرگِ غرب شاید این بوده باشد که از گروهی در رهبری افغانستان حمایت کرده که هیچ انگیزه و تدبیری برای مهار اوضاع نداشته است. آقای کرزی هیچگاهی طالبان را به چشم دشمن نگاه نکرده و حتا او از طالبان در برابر غرب همواره حمایت کرده است.
وضعیتِ دراماتیک و نگرانکنندۀ افغانستان، محصول سالها ندانمکاری و دشمنپروریِ آقای کرزی بوده است. اگر آقای کرزی طالبان را برادران ناراضی نمیخواند، بدون شک کار به جایی نمیرسید که در کشور شاهد حادثۀ دردناکی چون غازیآباد کنر و همچنین موج گستردۀ حمایتِ مردمی از نیروهای امنیتیِ کشور باشیم. موج حمایت مردمی از نیروهای امنیتی، زمانی اوج گرفت که شهروندانِ افغانستان متوجه شدند که حاکمیت با قربانیانِ آنها با بیتفاوتی برخورد میکند. وقتی برای انتقال اجساد سربازانی که خونِ خود را برای پاسداری از کشور نثار کردهاند، هیچ وسیلهیی وجود ندارد و روزها در میدانها و سنگرهای نبرد باقی میمانند، ولی برای انتقال جسد یک مقام ارشد طالبان بهآسانی چرخبال فرستاده میشود؛ مردم حق دارند بپرسند که «بالاخره رییسجمهور آنها از کدام طرف حمایت میکند؟»
Comments are closed.