مکثــی بر همان‌گویی ‎های قرآن و فلسفه

گزارشگر:عبدالبشیر فکرت، استاد دانشگاه کابل/ 13 حمل 1393 - ۱۲ حمل ۱۳۹۳

بخش نخست

مقدمه:
mnandegar-3بدون شک، زبان یکی از بنیادی‌ترین استعدادهایی‌ست که خداوند در هستی انسان به ودیعه گذاشته است. اصولاً حضور توانمند زبان، رشته‌‌ یی‌ست که از گذشته به حال و آینده کشیده شده و زمان را به‌هم پیوند می‌‌ زند. زبان یا دستگاه مفاهمه‌‌ یی بشر که در گذشته‌‌ ها ابزاری برای انتقال دانش از یک نسل به نسل‌‌ های بعدی به شمار می‌‌ رفت، در رویکردهای امروزین، مزرعۀ سبزی برای رویش و قد کشیدن معانی پنداشته می‌‌ شود. زبان، دیگر فراتر از شأنیت ابزارگونه، امروزه دارای یک موقعیتِ محوری و موضوعی می‌باشد و مسندنشینِ پژوهش‌‌ های فلسفی شده است.
از سویی ‌‌ هم، قرآن ‌‌ کریم به‌مثابۀ معجزه‌‌ یی بی‌نظیر و ماندگار که یکی از عوامل ماندگاری آن نیز همان ساخت ‌‌ زبانی آن می‌‌ باشد، دارای ارزش زبانیِ ویژه‌‌ یی است:
نرفته‌اند از این بزم تا سخن باقی است
ز دیده رفته حریفان، هنوز در گوش‌اند
بیدل
بر این اساس، می‌‌ توان با اتکا بر نظریات طرح‌‌ شده در فلسفۀ زبان و مباحث زبان‌‌ شناختی، به توضیح بیشتر گزاره‌‌ های قرآنی ناظر بر زبان و ویژه‌گی‌‌ های زبانی، دست ‌‌ پیدا کرد. توضیح این‌‌ ‌‌ که، توصیف‌‌ های جدید علمی باعث شده است تا نگاه‌‌ ِ ما به جهان و آیات تکوینی قرآن متفاوت گردد و معنای گزاره‌های قرآنی ناظر بر جهان، بهتر از پیش روشن گردد تا آن‌جا که امروزه اعجاز علمی قرآن که مقارنه میان اکتشافات علوم طبیعی و برخی نصوص قرآنی ناظر بر این موضوعات، محور آن را شکل می‌‌ دهند، بخشی از گفت‌وگوی علم و دین به شمار می‌‌ رود و به عنوان یکی از رشته‌‌ های جدی و مورد توجه عرض اندام کرده است. بنابراین، می‌‌ توان نسبت میان علم و دین را نه بر پایۀ تعارض، که بر مبنای مکملیّت همدیگر پی‌‌ ریزی کرد.
با این بیان، علم در مفهوم عامِ آن توصیف‌‌ گر مسلّم و تقریباً قابل‌‌ اعتماد بخشی از گزاره‌‌ های دینی بوده و بایست گزاره‌‌ های علمی قرآن را در پرتو جدیدترین اکتشافات علمی و نظریات فلسفی با در نظرداشت مناسبت میان گزارۀ قرآنی و نظریۀ علمی و فلسفی، تفسیر کرد.
زبان در این اواخر، محور جدی‌‌ ترین مباحث فلسفی قرار گرفته تا جایی که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، فلسفۀ معاصر زبان عرض وجود کرد و موضوع گفتمان‌‌ های حلقاتِ فکری شد. نویسندۀ این سطور نیز که پرداختن به رویدادهای جدید فلسفی را از دغدغه‌‌ های فکری خودش می‌‌ داند، متوجه‌‌ همان‌گونی‌‌ هایی میان مباحث فلسفۀ زبان و برخی گزاره‌‌ های قرآنی شده و پرداختن اجمالی به فلسفۀ زبان را با نشان‌‌ دهی نمونه‌‌ هایی در قرآن ـ که شاید چنین رویکردی برای نخستین‌بار صورت گرفته باشد ـ جزو مکلفیت‌‌ های خود دانسته و به این امر مهم همت گماشته است.
موضوع:
زبان از دوردست‌‌ های تاریخ به این‌سو، به مثابۀ ابزار شناخت و وسیله‌‌ یی برای انتقال معانی و شناسه‌‌ های انسانی به‌شمار می‌‌ رفت و حضور زبان به مثابۀ استمرار دانش‌‌ های بشری با انتقال آن از یک نسل به نسل‌‌ های بعدی، محسوب می‌‌ شد. اما رویکرد‌‌ ها به زبان در سده‌‌ های پسین تغییر یافته و نگاه‌‌ ها به زبان به گونۀ دیگری تحول پیدا کرده است. این رویکردها عمدتاً برخاسته از عقلانیت حاکمِ زمان و تعویض جایگاه‌‌ پرسش‌‌ ها و دل‌‌ مشغولی‌‌ های بشر در بستر تاریخ است. توضیح این‌‌ که، هم‌‌ روزگاران ما با نگاه‌‌ متفاوتی به زبان، جهان و انسان می‌‌ نگرند که برای پیشینیان مکشوف نبوده است و این تحول در معرفت‌‌ شناسی، هستی را به صورت‌‌ هایی وانموده است که در گذشته چنین تصویری نداشته است. گذار و حضور موّاج اقیانوس زمان، چیزهایی را از عمق به سطح کشیده و برخی چیزها را از سطح به عمق برده است. مباحثی که در روزگاران گذشته امری حاشیه‌‌ یی و فرعی به شمار می‌‌ رفتند، امروز از داغ‌ترین مباحث فلسفی محسوب می‌‌ شوند. چنان که سید حسن اخلاق می‌‌ نویسد:
نسبت عالم و آدم در این جهان جدید، کاملاً متفاوت از آن نسبتی‌‌ است که در جهان قدیم وجود داشت و بدین‌گونه زنده‌گی، حقیقت، خدا و… معنایی تازه می‌‌ یابند. آن‌چه در دنیای قدیم «طبیعی» بود، اکنون «غیرطبیعی» و آن‌چه در دنیای پیشین «استثنا» بود، اکنون «قاعده» گشته است. بدین‌‌ صورت، اصل‌‌ ها و فرع-ها جای یکدیگر را گرفته‌اند .
بدون شک، زبان نیز یکی از موضوعاتی است که در گذشته‌‌ ها به عنوان امری حاشیه‌‌ یی و فرعی در فلسفه مطرح بوده، اما اکنون محور جدی و جدیدترین مباحث فلسفی قرار گرفته است. گذار از جهان‌شناختی به روش‌‌ شناختی و از روش‌‌ شناختی به فلسفۀ زبان را می‌‌ توان از ویژه‌گی‌‌ هایی دانست که در تاریخ غرب تجربه شده است، چنان‌که فرگه می-نویسد:
فیلسوفان نخست به جهان اندیشیدند، سپس به شیوه‌‌ یی که جهان دانسته می‌‌ شود، و سرانجام به ابزاری که دانش از جهان را ممکن می‌‌ کند. این گذر، راه طبیعی و منطقی از متافیزیک به شناخت‌‌ شناسی و سپس به فلسفۀ زبان است .
در نگرش‌‌ های جدید فلسفی که زبان محوریتِ آن را شکل می‌‌ دهد، اصولاً اندیشه‌‌ یی بدون زبان وجود ندارد و زبان به معنای عام کلمه، مورد توجه است. در این رویکرد، زبان دیگر وسیلۀ بیان اندیشه و تفاهم نیست بلکه فراتر از آن، رویشگاه اندیشه و متکای اندیشه پنداشته می‌‌ شود و انسان‌‌ ها به وسعت زبان‌‌ شان می‌‌ اندیشند.
بنابراین، شاید دشوار باشد شما چیزی را بیندیشید که واژه‌‌ یی برای آن نداشته باشید. اگر زبان را زیربنای اندیشه بدانیم آن‌گونه ‌‌ که در نظریه‌های جدید در حوزۀ فلسفۀ زبان مطرح است، معنای رویشگاه زبان نه، بلکه زبان «کارگاه‌‌ حشر معانی» بوده و حتا در مواردی، فربه‌‌ تر از اندیشه است. آن‌چه برای من مسلم است، همانا تلازم ذهن و زبان است و با این مقدمه در پی سنجشِ نسبت انسان و زبان نیستم، بلکه در پی میانۀ ذهن و زبانم.
آن‌‌ چه تا امروز متداول بوده است، همان «رویکرد دلالتی» به زبان است. این‌که ما واژه‌گان را دال بر مصادیق و معانی آن‌‌ ها می‌‌ دانیم، اما می‌توان جایگاه ذهن و زبان را وارونه کرد و به مدلول بودن زبان و دال بودن اندیشه رسید.
به هر حال، هر دو رویکرد در نفس‌الامر حایز اهمیت‌اند و از منظرگاه ویژه‌‌ یی به قضیه نگریسته‌اند. برای این‌که دچار «اوهاف کهف» نگردیم، باید پهلوهای مختلف قضیه را کاوید و بعداً به قضاوت اندیشمندانه رسید.
از سویی هم، موضوعیت یافتنِ زبان و محوری‌‌ شدنِ آن در فلسفه با حفظ تلقیّات پیشینی به زبان روی داده است و معناهایی که در خط تاریخی از زبان شکل گرفته‌اند، در طول‌‌ هم قرار داشته و پهلوهای معنایی زبان را بیشتر از پیش توسعه بخشیده‌اند. نباید تفاوت رویکردها به زبان را که محصول منزل‌‌ های تاریخی و معرفتی بشر است، در تقابل‌‌ با‌‌ هم طرح و تبیین کرد بلکه افزون بر آن، باید نگاهی تک‌‌ خطی، طولی و تکاملی به مباحثِ زبان داشت و رمزگشایی هر یک از پهلوهای مختلفِ زبان را با توجه به زمان و موقعیت تاریخیِ انسان‌‌ ها در نظر گرفت.
به هر حال، حساب «فلسفۀ زبان‌‌ » را بایست از «فلسفۀ تحلیل زبان» جدا کرد و میان حوزه‌‌ های این‌‌ دو علامت‌گذاری تطبیقی نمود. فلسفۀ زبان موضوعی در بحث‌‌ های فلسفی است، در حالی ‌‌ که فلسفۀ تحلیل زبان، بیشتر روشی است که برای تحلیل برخی مسایل قدیمی فلسفه به کار گرفته می‌‌ شود. برای توضیح بیشتر، قولی از سرل راه‌گشاست:
«فلسفۀ تحلیل زبان»، نام فن یا روشی برای حل مسایل فلسفی است. «فلسفۀ زبان» نام یکی از موضوعات یا شُعب فلسفه است، نه اسم یکی از فنون. یکی دو مثال می‌‌ زنم:
فیلسوف تحلیل زبان معتقد است که شما می‌‌ توانید بعضی از مسایل سنتی فلسفه، مثلاً از قبیل مسایل مربوط به شکاکیت را با بررسی منطق اصطلاحاتِ متعارف و مورد استعمال در بحث از شکاکیت، مانند شک و یقین و معرفت و غیره، حل کنید. و با کاربرد عادی و متعارف الفاظی مثل «دانستن» و «شک کردن» و «اعتقادداشتن» و «گمان بردن» و «یقین کردن» و مانند آن تحلیل می‌‌ کند تا به این وسیله روشن شود که معرفت و یقین چیست، اما «فلسفۀ زبان» اسم موضوعی در خود فلسفه است و با مسائلی سر و کار دارد از این قبیل که «چه‌گونه ما با واقعیت رابطه برقرار می‌‌ کنیم؟»، «ماهیت معنا چیست؟»، «صدق و دلالت و ضرورت منطقی چیست؟»، «عمل گفتاری چیست؟». این‌‌ ها مسایلی‌اند که نوعاً به موضوع فلسفۀ زبان مربوط می‌‌ شود .
با این بیان، فلسفۀ زبان از فلسفۀ تحلیل زبان متمایز می‌‌ شود و حوزه‌‌ ها و مرزهای هر کدام روشن‌‌ تر می‌‌ گردد. از سویی ‌‌ هم، هر دو رویکرد (خواه زبان به مثابۀ روش و فن و خواه زبان به حیث موضوع فلسفه)، نمایانگر اهمیت و موضوعیتِ زبان در عصر حاضر است.
در قرآن‌‌ کریم نیز ترکیب «لسان صدق» در چندین آیه به کار رفته است: فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا(۴٩)وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا(۵٠)[مریم:۴٩-۵۰] ترجمه: هنگامی که از آنان و آن‌چه غیر خدا می‌پرستیدند کناره‌گیری کرد، ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را پیامبری (بزرگ) قرار دادیم و از رحمت خود به آنان عطا کردیم و برای آن‌ها نام نیک و مقام برجسته‌یی (در میان همه امت‌ها) قرار دادیم.
قرآن ‌‌ کریم بخشیدن «نام نیک» یا همان لسان صدق را یکی از موهبت‌‌ های الهی برای ابراهیم، اسحاق و یعقوبعلیهم‌‌ السلام می‌‌ خواند و این موهبت الهی هم بعد از مطالبۀ ابراهیمعلیه‌‌ السلام برایش ارزانی شده است چنان‌که در سورۀ شعراء از زبان ابراهیمعلیه‌‌ السلام آمده است: وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ [شعراء:٨۴] ترجمه: و برای من در میان امت‌های آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده!
صاحب تفسیر شعراوی لسان صدق را به کلمۀ صدق و حق ثابتِ مطابق با واقع تفسیر کرده است، یعنی مدحی که در موضع آن بوده و ثنایی که به‌حق و بدون هیچ مجامله‌‌ یی صورت گرفته باشد . به هر حال، کاربرد واژۀ صدق در رابطه به لسان امری اتفاقی نیست، کما این‌که خدای حکیم از کاربست انفرادی و ساختاری واژه‌گان نیز منظور مشخصی داشته و معنای عمیقی را اراده کرده است.
کلمۀ صدق در برخی آیات دیگر نیز آمده است که بیشتر ناظر بر یکسانی پیمان و عمل و نیز ذهن و عمل بوده است و مفهوم صدق اخلاقی را بیان می‌‌ دارد.

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.