- ۲۴ حمل ۱۳۹۳
نویسنده: بیلجانا هچینسن
برگردان: عماد عابدی
در حالی که مردم افغانستان منتظر اعلان نتایج انتخابات استند، سیاستگذاران در واشنگتن درگیرِ این استند که آیا رییسجمهور جدید در کابل توافقنامۀ امنیتی دوجانبه با امریکا را امضا خواهد کرد یا خیر.
مسالۀ اصلی اما، حمایتِ رییسجمهورِ جدیدِ افغانستان از این توافقنامه نیست، بلکه آیا نیروهای باقیمانده در افغانستان توانایی حفظ جانِ امدادرسانان را خواهند داشت یا نه.
۱۲ سال پس از شروع طولانیترین جنگ امریکا، دهها میلیارد دالر صرف پروژههای کمکرسانی و بازسازی شده که هدفِ آنها تقویت حمایتِ مردمی از دولت حامد کرزی بوده است. اما برای کسانی از ما که در این کشور کار کردهاند – و شاهد کشته و مجروح شدن شمار زیادی از همکاران خود بودهاند ـ حفظ جان امدادگران به همان اندازه برای میراث امریکا در افغانستان مهم است که توافقنامۀ امنیتی. سربازانی که در افغانستان میمانند، باید امنیت پروژههای توسعهیی را تأمین کنند؛ هر چیز دیگر، فرار از انجام مسوولیتهای امریکا خواهد بود.
در سال ۲۰۱۰، من در شهر شمالی کندز برای یک شرکت مشاورهیی که طرف قرارداد آژانس ایالات متحده برای توسعۀ بینالمللی بود، کار میکردم. من با شش همکار دیگر از کابل اعزام شده بودیم؛ مأموریت ما پرداخت کمکهای مالی کوچک به منظور جلب پشتیبانی مردمی از کارمندان حکومت محلی نوپا – و اغلب کند ـ کندز بود. ما آن را «ثباتسازی» مینامیدیم.
در حدود ساعت ۳ بامداد روز دوم جولای، یک بمبگذار انتحاری طالبان وسیلۀ نقلیهاش را در خارج از ساختمانِ ما منفجر کرد. پس از آن، پنج طالب دیگر به محل اقامتِ ما یورش بردند. برای شش ساعت، من و همکارانم در وسط نبرد وحشتناک میان طالبان و سربازان ارتش ملی افغانستان، که توسط واحد دهم کوهی ارتش امریکا حمایت میشدند، گیر ماندیم. دو نفر از دوستانم کشته و سه تنشان زخمی شدند؛ در بازوی من نیز گلوله اصابت کرد.
پس از سه سال بیثباتی روانی، درد جسمانی و جنگ دایمی برای غلبه بر هر دو، هنوز هم هر گاهی که از حمله به امدادگران میشنوم، بدنم میلرزد.
در هفت سال گذشته، این نخستین ماه مارچ بود که در آن امریکا هیچ تلفات نظامی در افغانستان نداشت. اما حمله به امدادرسانان بینالمللی و همکاران افغانستانی آنها که برای نابودسازی حضور امریکا در افغانستان «اهداف نرم» تلقی میشوند، به گونۀ نگرانکنندهیی افزایش یافته است.
حمله به امدادرسانان و جاهای رفتوآمد آنها از ماه جنوری، با حمله به رستورانتی در کابل آغاز شد. در پایان ماه گذشته، دفتر کابل ریشههای صلح – یک سازمان غیرانتفاعی که زمینهای زراعتی را از ماین های زمان شوروی پاک میکند ـ آماج یک حملۀ پیچیده که شامل افراد مسلح و بمبگذاران انتحاری بود قرار گرفت. در این حمله دو نگهبان افغانستانی، زخمی شدند و دو غیرنظامی افغانستانی و پنج تن از مهاجمان کشته شدند.
این موج اخیر خشونت علیه غیرنظامیان برای مردم افغانستان و برای ثبات منطقه پیامدهای ناگواری دارد.
این همه برمیگردد به آقای کرزی ـ که زمانی امنیت شخصیاش توسط نیروهای ویژۀ امریکایی گرفته میشد ـ و ابراز حمایت او از رییس جمهور ولادیمیر پوتین، به خاطر الحاق کریمه به روسیه و سرمایهگذاریهای این کشور در افغانستان. این توهین به اوباما، همراه با تلاش ناکام کاخ سفید برای امضای پیمان امنیتی، استراتژی خروج امریکا از افغانستان را در بهترین حالتش خام و سادهلوحانه مینمایاند. یک بخش این استراتژی، حضور امدادگران در افغانستان پس از خروج نیروهای نظامی است؛ کاهش نفوذ امریکا در افغانستان به معنای قربانی کردنِ این مردان و زنان در خشونتهای مرگبار است.
در اینجا تنها جان امدادگران نیست که در خطر است، بلکه اعتبار امریکا در منطقه نیز به چالش کشیده خواهد شد. در دسمبر ۲۰۰۹، اوباما وعده داد که کمک های امریکا به افغانستان را در، «عرصه هایی، مانند زراعت، که میتواند تاثیر آنی بر زندهگی مردم افغانستان بگذارد» متمرکز کند. اما در حالی که برنامههایی مانند ریشههای صلح در محل نسبتاً امن کابل مورد حمله قرار میگیرند، امید کمی وجود دارد که کمکهای امریکا به کسانی که به آن نیاز دارند برسد.
رهبران امریکا میدانند که رکود، گزینۀ خوبی در افغانستان نیست. انفعال به معنای تکرار سیاست امریکا پس از خروج شوروی از افغانستان خواهد بود که این کشور را به دامن افراطگرایی و القاعده پرتاب کرد.
امریکا باید همگام با طرح استراتژی خروج نظامی خود از افغانستان، یک استراتژی توسعۀ انسانی را نیز تدوین کند که به محدودیتهای پیش روی برنامههای کمک به افغانستان بپردازد. امنیت امدادگرانی که باقی میمانند باید تأمین شود. در غیر آن، هیچ مقدار کمک امریکا ارزش به خطر انداختن جان امدادگران را نخواهد داشت و هزینههای واقعی کمکهای انکشافی پس از خروج سربازان میتواند به مراتب بیشتر از این باشد.
من همیشه به این فکر میکنم که اگر نیروهای امریکایی نمی بودند، در کندز به سر ما چه میآمد. این به معنای حمایت از افزایش استفاده از نیروی نظامی در افغانستان نیست. اما من و شمار زیادی از قربانیان افراطگرایی بهخوبی میدانیم: که تنها با مهربانی نمیتوان در برابر کسانی که مصمم به اعمال خشونت و ویرانی استند، مقابله کرد. ایستادن در برابر کسانی که کارهای انساندوستانه مانند مینپاکی و یا کمکهای آموزشی برای دختران را مورد حمله قرار میدهند، نوع دیگری از دفاع است.
نوعیتِ این ماموریت به برنامهریزان نظامی برمیگردد، اما امدادرسانان نیز باید شامل این بحث باشند. سیاستگذارانی که اهمیت حیاتی انکشاف افغانستان را درک میکنند، باید خطرات امدادرسانی به یک کشور فقیر و بیثبات را دستکم نگیرند. این کار جانهای بیشتری را به مخاطره میاندازد.
منبع:
http://www.nytimes.com/2014/04/09/opinion/afghanistans-soft-targets.html?_r=0
Comments are closed.